English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
place U مکان موقع
places U مکان موقع
placing U مکان موقع
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
In the fullness lf time . U به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
barnstorm U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorms U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstorming U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
barnstormed U مسافرت کردن از یک مکان به مکان دیگر و توقف کوتاهی در انجا
left shift U تغیر مکان به چپ ریاضی یک بیت از داده در کلمه . عدد دودویی با هر تغییر مکان دوبرابر میشود
cross hairs U دو خط متقاطع روی یک دستگاه ورودی که محل تقاطع انها مکان فعال مکان نمای یک سیستم گرافیکی رامشخص میکند
peek U فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeked U فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeking U فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
peeks U فرمان پی بردن به محتویات مکان خاص حافظه دستورالعملی که به برنامه نویس اجازه میدهد تا به هر مکان حافظه کامپیوترنگاه کند
displacement U اختلاف مکان تغییر مکان
move U کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moved U کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
moves U کپی کردن اطلاعات از یک مکان حافظه در حافظه اصلی به مکان دیگر
cycle U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycles U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
cycled U تغییر مکان یک الگویی از بیتها در کلمه و بیتهایی که در آخر تغییر مکان می یابند به اول کلمه می آیند
angular travel U تغییر مکان زاویهای زاویه تغییر مکان
migration U نقل مکان نقل مکان کردن
seasonably U به موقع
inapposite U بی موقع
when U در موقع
inopportunely U بی موقع
behind time U بی موقع
siting U موقع
occasion U موقع
occasioned U موقع
occasioning U موقع
occasions U موقع
terming U موقع
termed U موقع
term U موقع
premature U بی موقع
at the precise moment U در سر موقع
ill-timed U بی موقع
unseasonable U بی موقع بی جا
nail U به موقع
at an unearthy hour U بی موقع
nailed U به موقع
nails U به موقع
periods U موقع
period U موقع
unseasonably U بی موقع بی جا
in due course U در موقع خود
to be proper for U به موقع بودن
at a later period U در موقع دیگر
by this U تا این موقع
tactlessly U موقع نشناس
tactless U موقع نشناس
fieldcorn U موقع جولان
nail U به موقع پرداختن
inopportune U بی موقع نامناسب
criticalness U اهمیت موقع
e. to the occasion U درخور موقع
nicking U موقع بحرانی
nails U به موقع پرداختن
discretional <adj.> U موقع شناس
discrete <adj.> U موقع شناس
discreet <adj.> U موقع شناس
juncture U موقع بحرانی
nicks U موقع بحرانی
nicked U موقع بحرانی
nick U موقع بحرانی
tactfully U موقع شناس
tactful U موقع شناس
rooms U محل موقع
room U محل موقع
belated U دیرتر از موقع
belatedly U دیرتر از موقع
prudent [discreet] <adj.> U موقع شناس
nailed U به موقع پرداختن
payment in due cource U پرداخت به موقع
noontime U موقع فهر
on one occasion U دریک موقع
situation U محل موقع
post entry U ثبت پس از موقع
positioning U موقع یابی
situations U محل موقع
seed time U موقع تخمکاری
time U فرصت موقع
timed U فرصت موقع
the proper time to do a thing U موقع مناسب
thitherto U تا ان موقع تاقبل از ان
times U فرصت موقع
on the button <idiom> U درست سر موقع
on the dot <idiom> U دقیقا سر موقع
till his return U تا موقع برگشتن او
meal time U موقع خوراک
put in force U به موقع اجرا گذاشتن
mealtime U موقع صرف غذا
premature U قبل از موقع نابهنگام
To have a good sense of timing . To have a sense of occasion j. U موقع شناس بودن
seedtime U موقع تخم کاری
show up U سر موقع حاضر شدن
what time ate we supposed to take (have ) lunch ? U چه موقع قراراست بخوریم ؟
to profit by the accasion U موقع را مغتنم شمردن
here U در این موقع اکنون
to profit by the accasion U از موقع استفاده کردن
the hour has struck U موقع بحران رسید
pro hac vice U برای این موقع
opportuneness U موقعیت موقع بودن
playtime U موقع شروع نمایش
i was up late last night U دیشب تا ان موقع هنوزنشسته
early resupply U تجدید اماد به موقع
mealtimes U موقع صرف غذا
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
exigence U ضرورت موقع تنگ
He arrived in the nick of time . U درست به موقع رسید ( سر بزنگاه )
The train came in on time . U قطار به موقع رسید ( سروقت )
backfiring U منفجر شدن قبل از موقع
cut short U پیش از موقع قطع کردن
pull a punch U در موقع ضربه دست را کشیدن
backfire U منفجر شدن قبل از موقع
backfired U منفجر شدن قبل از موقع
backfires U منفجر شدن قبل از موقع
bedtimes U وقت استراحت موقع خوابیدن
abrazitic U مادهای که در موقع ذوب نمیجوشد
prematureness U نابهنگامی زودتر از موقع بودن
bedtime U وقت استراحت موقع خوابیدن
it is toolate.to go U دیگر موقع رفتن نیست
high time U اصل موقع وکمی هم گذشته ازموقع
gravitas U موقع سنجی و خوش طبعی در گفتار
dimout U خاموشی چراغ ها در موقع حمله هوایی
tallyho U صدای شکارچی در موقع دیدن روباه
predating U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
slack water U موقع سکون وارامش اب دریا اب ساکن
nonce word U واژهای که به تقاضای یک موقع ویژه بسازند
muzzle energy U نیروی یک گلوله در موقع خروج از لوله
predated U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predate U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
predates U قبل از موقع بخصوص واقع شدن
time U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
times U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
timed U به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
cod U وصول وجه در موقع تحویل کالا
Will you tell me when to get off? U ممکن است به من بگویید چه موقع پیاده شوم؟
ballast U کیسه شنی که در موقع صعودبالون پایین میاندازند
gesture U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
gesturing U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
gestured U اشارات وحرکات در موقع سخن گفتن وضع
yoke U پشت بند قالب در موقع بتن ریزی
He cut himself while shaving. U موقع تراشیدن ( اصلاح کردن ) صورتش را برید
fleshing U تنگ اشغال گوسفند در موقع پوست کنی
cash with order U پول نقد همراه سفارش پرداخت به موقع
spaces U مکان
sites U مکان
spot U مکان
spots U مکان
site U مکان
place U مکان
place U جا مکان
purlieus U مکان جا
places U مکان
placing U جا مکان
locus U مکان
placing U مکان
illocal U بی مکان
places U جا مکان
sited U مکان
part U مکان
stead U مکان
locations U مکان
location U مکان
stabilisers U مکان
space U مکان
stabilizer U مکان
there U ان مکان
shuttered fuze U ماسوره منفجر شده یا عمل کرده قبل از موقع
Is there train running on time? U آیا قطاری که به موقع رفت و برگشت کند دارید؟
memory location U مکان حافظه
displeacement of water U تغییر مکان اب
displaciment U تغییر مکان
displaciment U تفاوت مکان
nowheres U در هیچ مکان
locative U دال بر مکان
clearings U مکان مسطح
clearing U مکان مسطح
otherwhere U در مکان دیگر
location counter U مکان شمار
shifts U تغییر مکان
moved U نقل مکان
left shift U تغییر مکان به چپ
place learning U مکان اموزی
locations U مکان یابی
move U نقل مکان
topographer U مکان نگار
topologist U مکان شناس
topology U مکان شناسی
ubiety U کیفیت مکان
unit position U مکان واحد
moves U نقل مکان
shift U تغییر مکان
storage location U مکان ذخیره
place of honor U مکان پر افتخار
print position U مکان چاپ
location U مکان یابی
public place U مکان عمومی
shifted U تغییر مکان
response position U مکان جواب
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com