Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
fixed time call
U
مکالمه در زمان معین و ثابت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
retardation
U
[افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین]
[در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
fixed cost
U
هزینه ثابت و معین
two way telephone equipment
U
تجهیزات مکالمه متقابل تاسیسات مکالمه تلفنی
cage
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
cages
U
قفل کردن یک ژایرو دروضعیت ثابت و معین
patch
U
مدت زمان معین
patches
U
مدت زمان معین
decompression diving
U
غواصی در عمق یا زمان معین
aoristic
U
وابسته به زمان ماضی غیر معین
height delay
U
زمان تاخیر رسیدن هواپیمابارتفاع معین
limiter
U
وسیلهای که خروجی ان درازای همه ورودیهای بالاتر از حد معین ثابت است
failure
U
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
failures
U
تعداد مشخص خطا در یک دوره زمان معین
work load
U
مقدارکاری که یک کارگر در زمان معین انجام میدهد
should
U
زمان ماضی واسم مفعول فعل معین shall
decay curves
U
منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
balance of trade
U
تفاوت رقم واردات و صادرات کشور در زمان معین
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
splits
U
زمان ثبت شده برای فواصل معین یک مسابقه زمان ثبت شده برای قهرمان دو 004متر
time distance
U
مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
ageing
U
ثابت شدن رنگ در اثر گذشت زمان و تحت تاثیر اکسیژن موجود در هوا
fixes
U
استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
fix
U
استفاده از نوک خواندن و نوشتن ثابت جداگانه روی هر شیار دیسک تا زمان دستیابی کوتاه شود
ascertained
U
ثابت کردن معین کردن
ascertaining
U
ثابت کردن معین کردن
ascertain
U
ثابت کردن معین کردن
ascertains
U
ثابت کردن معین کردن
false attack
U
حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
static employment
U
کاربرد توپخانه پدافند هوایی در سکوی ثابت یا در پدافندهوایی ثابت
palaver
U
مکالمه
parle
U
مکالمه
colloquium
U
مکالمه
colloquia
U
مکالمه
parlance
U
مکالمه
sign languages
U
مکالمه با اشاره
crosstalk
U
مکالمه متقابل
conversation
U
مکالمه محاوره
frequency of calls
U
تراکم مکالمه
radiotelephony
U
مکالمه با بی سیم
conversations
U
مکالمه محاوره
sign language
U
مکالمه با اشاره
telephone conversation
U
مکالمه تلفنی
dialogist
U
مکالمه نویس
parley
U
مکالمه کردن
parleyed
U
مکالمه کردن
through call
U
مکالمه مستقیم
parleying
U
مکالمه کردن
parleys
U
مکالمه کردن
line haul
U
زمان لازم برای حمل بار به وسیله ستون زمان حمل باریا زمان حرکت ستون موتوری
fixed capital
U
سپرده ثابت اموال ثابت یکان
static test
U
ازمایش در وضعیت ثابت یا به حالت ثابت
international call
U
مکالمه بین المللی
radiotelephony
U
مکالمه رادیو تلفنی
push to talk
U
کلید مکالمه تلفنی
chargeable call
U
مکالمه قابل پرداخت
telephone modal distance
U
مسافت مکالمه تلفنی
duplex telephony
U
مکالمه تلفنی دو طرفه
radio dicipline
U
انضباط مکالمه بی سیم
emergency call
U
خبر یا مکالمه اضطراری
cache
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
caches
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
cache memory
U
مدار منط قی که زمان ذخیره سازی داده در حافظه پنهان و نیز زمان دستیابی به داده در خافظه پنهان و زمان دستیابی به رسانه کند تر را مشخص میکند
trunk calls
U
مکالمه مشترکین از طریق ترانک
trunk call
U
مکالمه مشترکین از طریق ترانک
speaking tube
U
لوله مخصوص مکالمه بین دواتاق
ring off
U
قطع کردن تلفن یا مکالمه تلفنی
uncommunicative
U
بی علاقه به مکالمه و تبادل فکر و خبر
interphone
U
سیستم تلفن یا مکالمه داخلی یک جنگ افزار
procedure word
U
کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
duplex operation
U
کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
I'm putting you through now.
U
شما را الان وصل میکنم.
[در مکالمه تلفنی]
standing order
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
standing orders
U
دستورالعملهای ثابت دستورات ثابت
interrogator responder
U
دستگاه تماس یا مکالمه سیستم شناسایی دشمن وخودی
realtime
U
زمان حقیقی یا زمان خالص ارسال و دریافت پیامها
Their eyes met.
U
آنها به هم زل زدند.
[همینطور به معنی گفتگوی بدون مکالمه یا عشق به هم]
circuit
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
circuits
U
روشی که در آن اتصال یا مسیر بین دو گره در زمان این فراخوان ها و نه در زمان تنظیم آنها انجام میشود
road time
U
یا زمان تخلیه جاده زمان عبور ستون
dialectic
U
روش مبتنی بر مباحثه و مکالمه روشی است که فلاسفهای نظیر سقراط
It will be some time before the new factory comes online, and until then we can't fulfill demand.
U
آغاز به کار کردن کارخانه جدید مدتی زمان می برد و تا آن زمان قادر به تامین تقاضا نخواهیم بود.
sampled
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
sample
U
مداری که سیگنال ورودی آنالوگ را برای مدت طولانی برای مبدل آنالوگ به دیجیتال ثابت نگه می دارد تا خروجی ثابت تولید شود
time charter
U
اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
access time
U
کل زمان لازم برای رسانه ذخیره سازی از وقتی که تقاضای داده میشود تا زمان بازگشت داده
IAM
U
فضای حافظه که زمان دستیابی بین زمان حافظه اصلی و سیستم بر پایه دیسک دارد
reference
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
references
U
نقط های در زمان که به عنوان مبدا برای زمان بندی هادی دیگر یا اندازه گیریهای دیگر به کار می رود
standing
U
ثابت دستورالعمل ثابت
presents
U
زمان حاضر زمان حال
seek time
U
زمان جستجو زمان طلب
response time
U
زمان جواب زمان پاسخگویی
present
U
زمان حاضر زمان حال
arrivals
U
زمان حضور زمان رسیدن
arrival
U
زمان حضور زمان رسیدن
presented
U
زمان حاضر زمان حال
presenting
U
زمان حاضر زمان حال
read time
U
زمان اماده شدن اطلاعات زمان در دسترس قرار گرفتن اطلاعات کامپیوتری
tour of duty
U
زمان گردش ماموریت زمان توقف پرسنل در مناطق مختلف ماموریت
steadies
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadied
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady
U
مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
dial up
U
استفاده از یک شماره گیر یا دکمه فشاری تلفن برای ایجاد مکالمه تلفنی ایستگاه به ایستگاه
timed
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
dive schedule
U
جدول حداکثر زمان و عمق استخر برای شیرجه جدول نشاندهنده عمق و زمان ماندن زیر اب غواص
times
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time
U
مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
imprescriptible
U
وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
unemployment compensation
U
پرداختی در زمان بیکاری پرداخت کمکی در زمان بیکاری
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
execution
U
1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
loom time
U
مدت زمان بافت
[از زمان چله کشی تا جدا کردن فرش بافته شده از دار و مبنای تعیین ساعات کار مفید، وقت حقیقی لازم جهت اتمام فرش و قیمت نسبی فرش می باشد.]
private automatic branch exchange
U
یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
production cycle
U
زمان یا دوره بافت یک فرش
[این دوره از زمان طراحی یا نقشه کشی شروع شده و به بافت کامل فرش منتهی می شود.]
fix
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
fixes
U
ثابت کردن تصحیح کردن تثبیت کردن ثابت
interlook dormant period
U
زمان توقف دستگاه رادار مدت زمان توقف کار تجسس رادار
frequency
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
frequencies
U
زمان تناوب زمان تکرار تناوب عمل
regular
U
معین
precise
U
معین
auxiliaries
U
معین
indeterminate
U
نا معین
specified
U
معین
auxiliary
U
معین
regulars
U
معین
allying
U
معین
ally
U
معین
certain
U
معین
settled
U
معین
specific
U
معین
punctual
U
معین
given
U
معین
fixed
U
معین
ancillary
U
معین
adjutant
U
معین
adjutor
U
معین
ledger
U
معین
ledgers
U
معین
definite
U
معین
adjutants
U
معین
accessory
U
معین
accessorial
U
معین
subsidiary
U
معین
subsidiaries
U
معین
determinate
U
معین
limiting
U
معین
specifics
U
معین
rubicon
U
حد معین
determinate error
U
خطای معین
doses
U
اندازه معین
dosed
U
اندازه معین
dose
U
اندازه معین
spaces
U
مدت معین
the fullness of time
U
وقت معین
determinately
U
بطور معین
specified time
U
وقت معین
thetic
U
مقرر معین
space
U
مدت معین
statically determined
U
از نظراستاتیکی معین
adverb
U
معین فعل
adverbs
U
معین فعل
regular
U
معین مقرر
part performance
U
عقد معین
figure out
U
معین کردن
denominate
U
معین کردن
thetical
U
مقرر معین
rhomboidal
U
شبه معین
definitive
U
معین کننده
regulars
U
معین مقرر
linking verb
U
فعل معین
insets
U
: معین کردن
inset
U
: معین کردن
limit
U
معین کردن
ledger card
U
کارت معین
rose bay
U
گل معین التجاری
dosing
U
اندازه معین
auxiliaries
U
امدادی معین
settles
U
معین کردن
general ledger
U
معین عام
settle
U
معین کردن
defining
U
معین کردن
do
U
فعل معین
draw the line
<idiom>
U
معین کردن
specifics
U
مخصوص معین
specific
U
مخصوص معین
span
U
مدت معین
span
U
فاصله معین
spanned
U
فاصله معین
spanning
U
مدت معین
adverb modifying a verb
U
معین فعل
designating
U
معین کردن
designates
U
معین کردن
periodically
U
در فواصل معین
at a stated time
U
در وقت معین
assignable
U
معین مشخص
define
U
معین کردن
defined
U
معین کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com