Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 50 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
subject
U
موکول به
subjected
U
موکول به
subjecting
U
موکول به
subjects
U
موکول به
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
adjourn
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourn
U
موکول بروز دیگر شدن
adjourned
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourned
U
موکول بروز دیگر شدن
adjourning
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourning
U
موکول بروز دیگر شدن
adjourns
U
بوقت دیگر موکول کردن خاتمه یافتن
adjourns
U
موکول بروز دیگر شدن
modus vivendi
U
توافقی که بین دو کشور بوجود می اید با این هدف که بعدا" شرایط ان دقیقتر و واضحتر تعیین شودهدف این نوع توافق حل مسائلی است که حل انها رانمیتوان به بعد موکول کرد
contingent
U
موکول
contingent
U
موکول یا موقوف به
contingents
U
موکول
contingents
U
موکول یا موقوف به
postpone
U
بتعویق انداختن موکول کردن
postponed
U
بتعویق انداختن موکول کردن
postpones
U
بتعویق انداختن موکول کردن
postponing
U
بتعویق انداختن موکول کردن
relegate
U
موکول کردن
relegated
U
موکول کردن
relegates
U
موکول کردن
relegating
U
موکول کردن
postponement
U
موکول ببعد کردن
postponements
U
موکول ببعد کردن
shelve
U
ببعد موکول کردن
shelved
U
ببعد موکول کردن
conditional
U
موکول مقید
dependence
U
موکول
eventual
U
موکول بانجام شرطی
dependent
U
موکول
dependent
U
عایله موکول به
contango
U
به بعد موکول کردن
dependance
U
موکول
esorow
U
سندرسمی که اجرای ان موکول به تحقق شرطی باشد
estate in remainder
U
ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
even tual
U
موکول
interdepend
U
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
pend
U
موکول بودن
put off
U
ازسرباز کردن ببعد موکول کردن
subject to your approval
U
موکول به تصویب شما
to lay on the table
U
بوقت دیگر موکول کردن
to talk out a bill
U
مذاکره کردن در باره لایحهای انقدرکه موکول ببعدگرد د
deep freeze
U
به بعد موکول کردن
deep freezes
U
به بعد موکول کردن
rain check
<idiom>
رد کردن درخواستی برای یک تاریخ معین و موکول آن به زمان دیگر
to put something into cold storage
<idiom>
U
چیزی را به بعد موکول کردن
to put something on the shelf
<idiom>
U
چیزی را به بعد موکول کردن
Partial phrase not found.
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com