Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
beneficiaries
U
موقوف علیه
beneficiary
U
موقوف علیه
beneficiary of an endowment
U
موقوف علیه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
in personam
U
علیه شخص خاصی علیه انسان
consecrated
U
موقوف
suppressed
U
موقوف
sacred to
U
موقوف به
proscriptive
U
موقوف
to bring to a stop
U
موقوف کردن
to break off
U
موقوف کردن
to put a stop to
U
موقوف کردن
to do away with
U
موقوف کردن
ceasing
U
موقوف کردن
ceasing
U
موقوف شدن
ceases
U
موقوف کردن
ceases
U
موقوف شدن
ceased
U
موقوف کردن
ceased
U
موقوف شدن
overthrow
U
موقوف کردن
suppressor
U
موقوف کننده
suppressor
U
موقوف سازنده
cesser
U
موقوف شدن
sacred
U
خاص موقوف
suppressed
U
موقوف شده
overthrew
U
موقوف کردن
sacred to god
U
موقوف بخدا
suppressing
U
موقوف کردن
suppresses
U
موقوف کردن
suppress
U
موقوف کردن
suppressive
U
موقوف سازنده
cease
U
موقوف کردن
cease
U
موقوف شدن
drop track
U
تعقیب موقوف
foundation school
U
اموزشگاه موقوف
insuppresible
U
موقوف نشدنی
suppression
U
موقوف سازی
contingents
U
موکول یا موقوف به
break off
U
موقوف کردن
contingent
U
موکول یا موقوف به
abolishable
U
موقوف شدنی
desuetude
U
موقوف شدگی
to wipe out
U
موقوف کردن
overthrows
U
موقوف کردن
overthrowing
U
موقوف کردن
to put an end to
U
موقوف کردن
overthrown
U
موقوف کردن
to fall in to d.
U
موقوف شدن
avoids
U
موقوف کردن
avoiding
U
موقوف کردن
avoided
U
موقوف کردن
avoid
U
موقوف کردن
Shut up ! dont inter fere .
U
فضولی موقوف !
verthrow
U
موقوف سازی انقراض
subvert
U
برانداختن موقوف کردن
hands off
U
دست زدن موقوف
hands-off
U
دست زدن موقوف
subverted
U
برانداختن موقوف کردن
subverting
U
برانداختن موقوف کردن
subverts
U
برانداختن موقوف کردن
suspends
U
موقوف الاجرا کردن معلق
suspending
U
موقوف الاجرا کردن معلق
suspend
U
موقوف الاجرا کردن معلق
to phase out something
U
به تدریج موقوف کردن چیزی
prebend
U
محل پرداخت موقوف یا عواید کلیسا موقوفه کلیسایی
to ring the knell of anything
U
موقوف شدن چیزی را اعلام کردن یاجار زدن
prebendal
U
محل پرداخت موقوف یا عواید کلیسا موقوفه کلیسایی
skip it
U
در رهگیری هوایی یعنی تک راقطع کنید یا تک نکنید یارهگیری موقوف
pro and con
U
له و علیه
v
U
علیه
pros and cons
U
له و علیه
cons
U
بر علیه
conning
U
بر علیه
versus
U
علیه
conned
U
بر علیه
against
U
علیه
con
U
بر علیه
fee tail
U
تقسیم تناصفی اراضی از طرف مالک ملک موقوف یا حبس شده
object of protest
U
معترض علیه
assignee
U
محال علیه
appellee
U
مستانف علیه
victim of an offence
U
مجنی علیه
anti
U
مخالف علیه
denominator
U
مقسوم علیه
divtsor
U
مقسوم علیه
drawee
U
محال علیه
denominators
U
مقسوم علیه
losing party
U
محکوم علیه
ward
U
مولی علیه
wards
U
مولی علیه
judgement debtor
U
محکوم علیه
lady ship
U
سرکار علیه
divisor
U
مقسوم علیه
out of court
U
محکوم علیه
respondents
U
مستانف علیه
defendant
U
مدعی علیه
respondents
U
مدعی علیه
respondent
U
مستانف علیه
pro and con
U
دلائل له و علیه
respondent
U
مدعی علیه
defendants
U
مدعی علیه
pupil
U
مولی علیه
pupils
U
مولی علیه
third person of a transfer
U
محال علیه
party against whom a protest is made
U
معترض علیه
peace be upon him
U
علیه السلام
person placed under guardianship
U
مولی علیه
recognizor
U
محکوم علیه
presentee
U
معروض علیه
offences against property
U
جرائم بر علیه اموال
offences against persons
U
جرائم بر علیه اشخاص
lese majeste
U
خیانت علیه حکومت
non fatal offences against the person
U
جرائم بر علیه ابدان
divisor
U
مقسوم علیه
[ریاضی]
public mischief
U
جرم علیه جامعه
action in personam
U
دعوی بر علیه شخص
lese majesty
U
خیانت علیه حکومت
common d.
U
مقسوم علیه مشترک
self-defeating
U
علیه منظور خود
biological defense
U
پدافند بر علیه تک میکربی
cross action
U
علیه وی اقامه کند
self defeating
U
علیه منظور خود
common factor
U
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
common divisor
U
مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
offence against public order
U
جرائم بر علیه نظم عمومی
to safeguard
[against]
U
تامین کردن
[علیه]
[در برابر]
respondent
U
پژوهش خواه مستانف علیه
offences against public dencency
U
جرائم بر علیه عفت عمومی
offences against public morals
U
جرائم بر علیه اخلاق عمومی
To take field against somebody .
U
بر علیه کسی وارد شدن
to proceed against a person
U
اقدام بر علیه کسی زدن
proceed against someone
علیه کسی دادخواهی کردن
respondents
U
پژوهش خواه مستانف علیه
demurs
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
demurring
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
action in rem
U
دعوی بر علیه عین مال
demur
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
counter fire
U
اتش ضد اتشباربر علیه دشمن
to safeguard
[against]
U
نگهداری کردن
[علیه]
[در برابر]
to safeguard
[against]
U
حفظ کردن
[علیه]
[در برابر]
demurred
U
در CL حالتی است که مدعی علیه
to safeguard
[against]
U
امن نگهداشتن
[علیه]
[در برابر]
summary judgment
U
حکمی که علیه ضامن صادر میشود
declaims
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaimed
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaim
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
declaiming
U
با حرارت علیه کسی صحبت کردن
indicts
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
chemical defense
U
پدافند بر علیه مواد شیمیایی سمی
lay an information against someone
U
بر علیه کسی اعلام جرم کردن
libelee
U
مدعی علیه شخص مورد افترا
indicting
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indicted
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
indict
U
علیه کسی ادعانامه تنظیم کردن
lodge a complaint against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
bring an action against someone
U
علیه کسی اقامه دعوی کردن
libellee
U
مدعی علیه شخص مورد افترا
bring a suit against a person
U
اقامه دعوی علیه کسی کردن
highest common factor
[HCF]
U
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
greatest common divisor
U
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
bench warrant
U
حکم دادگاه یا قاضی علیه شخص گناهکار
take a stand on something
<idiom>
U
فهمیدن اینکه کسی بر علیه چیزی است
whispering campaign
U
انتشار مرتب شایعات علیه رجال و کاندیداها
nemo agit in seipsum
U
هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
greatest common factor
[GCF]
U
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
impregnated
U
پارچه تلقیح شده بر علیه اثر موادشیمیایی
lese majeste
U
خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
greatest common divisor
[gcd]
U
بزرگ ترین مقسوم علیه مشترک
[ریاضی]
lese majesty
U
خیانت یاتوط ئه علیه مقام سلطنت یاحکومت
antigens
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
antigen
U
مادهای که در بدن ایجادعکس العمل علیه خودش میکند
neutralize track
U
هدف را تعقیب نکنید دررهگیری هوایی تعقیب موقوف
plene administravit
U
دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
verba chartarum fortius accipiuntur
U
proferentem contra الفاظ اسناد بیشتر علیه امضاکننده ان قابل تعبیر است
remainder
U
عدد معادل مقسوم منهای حاصل ضرب خارج قسمت ومقسوم علیه
zero supperssion
U
موقوف کردن صفرها جایگزینی صفرهای ماقبل یک عدد با جای خالی به طوریکه صفرها در موقعیت چاپ عددفاهر نشوند
receiver
U
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
receivers
U
ماموری که ازطرف دادگاه اموال محکوم علیه را جهت اجرای حکم ضبط و اداره میکند
running down case
U
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
puritans
U
فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
puritan
U
فرقهای از پروتستانهای انگلستان که زمان الیزابت علیه سنن مذهبی قیام نمودندوطرفدار سادگی در نیایش بودند
compounding a felony
U
سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
cold war
U
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
insupressive
U
پامال نشدنی موقوف نشدنی
docked
U
جاخالی کردن موقوف کردن
dock
U
جاخالی کردن موقوف کردن
to make an end of
U
موقوف کردن تمام کردن
docks
U
جاخالی کردن موقوف کردن
to mend or end
U
اصلاح کردن یا موقوف کردن
divisor
U
عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
antiair warfare
U
جنگ ضدبرتری هوایی نبرد بر علیه برتری هوایی دشمن
presentment
U
ارائه برات از دارنده ان به محال علیه جهت قبولی نویسی یا محیل جهت پرداخت
cross action
U
در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
covenant real
U
شرطی در یک سند که وراث مشروط علیه را در مقابل مشروطه یا خریدار متعهدمیکند شرط قابل تسری به وراث
defense
U
دفاع مدعی علیه در مقابل ادعای مدعی
coalitions
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
international court of justice
U
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
coalition
U
مثلا" جنگ علیه دشمن اطلاق میشود دراین مقام می توان چنانچه معمول است این کلمه را به "اتفاق " یا " اتحاد " تبدیل کرد
common divisor
U
مقسوم علیه مشترک بخشیاب مشترک
use and occupation
U
عنوان دعوی که مالک علیه مستاجری که پس از انقضاء مدت اجاره ازملک استیفاء منفعت کردن به منظور مطالبه اجرت المثل این انتفاع و تصرف اقامه میکند
drawer
U
محال علیه برات برات کش
drawers
U
محال علیه برات برات کش
discontinue
U
بس کردن موقوف کردن
discontinued
U
بس کردن موقوف کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com