English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
sign position U موقعیت علامت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
blip U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
blips U علامت کوچک روی نوار یا فیلم برای نشان دادن موقعیت
Other Matches
cartesian coordinates U سیستم موقعیت که از دو بردار در جهت زاویه راست برای نمایش نقط های که با دو عدد امکان دهی شده است و موقعیت آن را میدهد تشکیل شده است
symbol U اختصار علامت اختصاری علامت تجسمی
symbol U علامت ترسیمی علامت فرمولی
relative plot U موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
characters U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character U نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
air position U موقعیت هوایی موقعیت هوایی هواپیما
bingo U علامت رمز برای اعلام حداقل سوخت برای فرود علامت رمزابلاغ فرود در فرودگاه یدکی
orientation U موقعیت
site U موقعیت
berths U موقعیت جا
sited U موقعیت
locations U موقعیت
sites U موقعیت
occasion U موقعیت
situations U موقعیت
situation U موقعیت
occasioned U موقعیت
occasioning U موقعیت
occasions U موقعیت
positioned U موقعیت
situs U موقعیت
position U موقعیت
berthed U موقعیت جا
lodgment U موقعیت
berth U موقعیت جا
line of position U خط موقعیت
condition U موقعیت
lodgment or lodge U موقعیت
location U موقعیت
berthing U موقعیت جا
pertinency U موقعیت شایستگی
plot U نقطه موقعیت
endo position U موقعیت اندو
positioned U شکل موقعیت
razor edge U موقعیت بحرانی
footing U موقعیت وضع
exoposition U موقعیت اگزو
position U شکل موقعیت
point guard U موقعیت گارد
position buoy U بویه موقعیت
situation of a building U موقعیت ساختمان
rest position U موقعیت سکون
monopoly position U موقعیت انحصاری
plots U نقطه موقعیت
circumstantial U مربوط به موقعیت
forward position U موقعیت رو به جلو
page orientation U موقعیت صفحه
status U اهمیت یا موقعیت
advantage ground U موقعیت خوب
pertinence U موقعیت شایستگی
situations U موقعیت حالت
situation U موقعیت حالت
social status U موقعیت اجتماعی
plotted U نقطه موقعیت
pertinence or nency U دخل موقعیت
d. of a situation U موقعیت باریک
orientation U تشخیص موقعیت
bit position U موقعیت ذره
print position U موقعیت چاپ
radar location U موقعیت رادار
storage location U موقعیت انباره
benzylic position U موقعیت بنزیلی
ground position U موقعیت زمینی
case U وضعیت موقعیت
cases U وضعیت موقعیت
orientation U تعیین موقعیت
stimulus situation U موقعیت محرک
positioning U تثبیت موقعیت
point U محل یا موقعیت
configuration U وضعیت یا موقعیت
lied U موقعیت چگونگی
lie U موقعیت چگونگی
configurations U وضعیت یا موقعیت
social situation U موقعیت اجتماعی
firing position U موقعیت احتراق
position finding U موقعیت یابی
lies U موقعیت چگونگی
compass bearing U موقعیت برحسب قطبنما
station U موقعیت اجتماعی وضع
stationed U موقعیت اجتماعی وضع
blows U هدر دادن موقعیت
blow U هدر دادن موقعیت
trims U موقعیت قایق دراب
stand U عهده دارشدن موقعیت
pinches U موقعیت باریک سربزنگاه
golden opportunity <idiom> U موقعیت طلایی وعالی
hold one's own (in an argument) <idiom> U دفاع از موقعیت خود
opportuneness U موقعیت موقع بودن
circumstances U شرط موقعیت تشریفات
d. situation U موقع یا موقعیت باریک
trimmest U موقعیت قایق دراب
pinch U موقعیت باریک سربزنگاه
stations U موقعیت اجتماعی وضع
vacancy U موقعیت شغلی آزاد
flage pole position U موقعیت میله پرچمی
positional U وابسته به موقعیت یامقام
trim U موقعیت قایق دراب
bowsprit position U موقعیت دکل خوابیده
iam ill bested U موقعیت بدی دارم
downward U به طرف یک موقعیت پایین تر
spatial orientation U موقعیت یابی فضایی
space orientation U موقعیت یابی فضایی
whiteout U عدم تشخیص موقعیت
whiteouts U عدم تشخیص موقعیت
upwell U موقعیت بهتری یافتن
ortho director U هدایت کننده به موقعیت ارتو
blade station U موقعیت شعاعی هر مقطع ازتیغه
occasioned U سبب موقعیت باعث شدن
reposition U مقام و موقعیت چیزی را تغییردادن
It was the usual scene. U صحنه [موقعیت] معمولی بود.
grids U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
grid U موقعیت اتومبیلها در شروع مسابقه
para director U هدایت کننده به موقعیت پارا
She is not mindful of her social position ( status ) . U متوجه موقعیت اجتماعی اش نیست
hold one's own U موقعیت خودرا حفظ کردن
standing U موقعیت تیم در جدول مسابقه ها
hold one's ground U موقعیت خودرا حفظ کردن
strategic situation U حالت جنگی موقعیت استراتژیک
trimmest U موقعیت تخته موج دراب
occasions U سبب موقعیت باعث شدن
toties quoties U هر چند بار که موقعیت اقتضاکند
to not have it easy U [موقعیت] ساده نیست [برایشان]
occasion U سبب موقعیت باعث شدن
We're all in the same boat. U ما همه در یک موقعیت مشابه هستیم.
trim U موقعیت تخته موج دراب
solar orientation U تعیین موقعیت نسبت به افتاب
trims U موقعیت تخته موج دراب
That's (just) the way things are. U موقعیت حالا دیگه اینطوریه.
meta director U هدایت کننده به موقعیت متا
occasioning U سبب موقعیت باعث شدن
execute U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executing U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
executes U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
shortstop U موقعیت بازیکن مدافع در داخل میدان
centralized U آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
feed U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
if [when] it comes to the crunch <idiom> U وقتی که موقعیت وخیم می شود [اصطلاح]
bistable U که در موقعیت ممکن روشن و خاموش دارد
reporting point U نقطه مبدای موقعیت ناو یاهواپیما
executed U موقعیت یک کامپیوتر که یک برنامه را اجرا میکند
feeds U پاس به یاری که در موقعیت بهتری است
last but not least <idiom> U آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین
position buoy U بویه نشان دهنده موقعیت کاروان دریایی
proletarianism U موقعیت سیاسی گروه رنجبران توده پست
to the manner born U فطره اماده برای موقعیت واشنا باداب
juncture U بحران موقعیت ویژه بهم پیوستگی اتصال
thaneship U قلمرو یا موقعیت ومقام خان مقام خانی
dualism U وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
to set a person on his feet U معاش کسیراتامین کردن موقعیت کسیرا استوارکردن
on occasion U لدی الاقتضا هر وقت موقعیت داشته باشد
backtab U برگرداندن نشانه گر به یک واحد عقب تر از موقعیت موجود
blade tracking U مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
cursors U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
boot U اجرای مجموعهای از دستورالعمل ها برای رسیدن به موقعیت مط لوب
cursor U نمایشگری که موقعیت آن در صفحه قابل برنامه ریزی است
occasional U وابسته به فرصت یا موقعیت مربوط به بعضی از مواقع یاگاه و بیگاه
parallax U اختلاف جهت یا موقعیت فاهری یک جسم از دو زاویه دید مختلف
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
circulars U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circular U موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
gates U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
quick kick U کوشش در ضربه زدن با پا درضمن پاس برای کسب موقعیت بهتر
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
chkdsk U دستور سیستم که موقعیت دیسک و RAM نصب شده را بررسی میکند
gate U دروازهای که یک خروجی منط قی تولید میکند که بستگی به موقعیت ورودی ها دارد
The grass is always greener on the other side of the fence. <proverb> U مرغ همسایه غازه [مردم دیگر همیشه در موقعیت بهتری هستند.]
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
adjust U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusting U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
adjusts U تغییر دادن چیزی تا با موقعیت جدید مط ابق شود یا بهتر کار کند
to poke one's head into a hornets' nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
to stir up a hornet's nest <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
audit U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
IF statement U عبارت برنامه نویس کامپیوتری به معنای انجام یک عمل در صورتی که یک موقعیت درست است .
to open a can of worms <idiom> U چیزی که باعث وخیم تر شدن موقعیت و ایجاد دردسر حل نشدنی بشود [اصطلاح مجازی]
audits U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
audited U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
auditing U بررسی موقعیت سیستم و اینکه آیا هنوز ایمن است و درست کار میکند یا نه
digitize U سطح حساس که موقعیت قلم را به حالت عددی تبدیل میکند تا رسم ها وارد کامپیوتر شوند
geopolitic U علمی که روابط بین موقعیت جغرافیایی سرزمینها را باپیدایش و نابودی قدرتهای بزرگ و امپراطوریها مطالعه میکند
sensor U وسیله الکترونیکی که یک خروجی با توجه به وضعیت یا موقعیت فیزیکی فرآیند ایجاد کند.مراجعه شود به TRANSDUCER
descriptions U زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
description U زبان برنامه سازی که دستوراتی را برای معرفی اندازه موقعیت ونوع متن گرافیک روی صفحه می پذیرد
goal U 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
cycles U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
goals U 1-هدف یا آنچه سعی در انجامش دارید.2-موقعیت نهایی پس از اتمام کاری که نتایج موفیت آمیز تولید کرده است
cycled U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
cycle U 1-مدت زمانی که چیزی موقعیت اصلی خود را ترک میکند تا وقتی به آن برگردد 2-عمل کامل شده در یک فرآیند مکرر
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
bearing U موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما
insignia U علامت
mark U علامت
badges U علامت
signal generator U علامت زا
signum U علامت
designation U علامت
designations U علامت
marks U علامت
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com