Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to stay something
U
موقتا معلق کردن
[قانون]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
suspend
U
معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspending
U
معلق کردن موقتا بیکار کردن
suspends
U
معلق کردن موقتا بیکار کردن
Other Matches
sojourn
U
موقتا" اقامت کردن
sojoiurn
U
موقتا اقامت کردن
suspends
U
موقتا" تعطیل کردن
suspend
U
موقتا" تعطیل کردن
palliate
U
موقتا ارام کردن
sojourns
U
موقتا" اقامت کردن
suspending
U
موقتا" تعطیل کردن
recesses
U
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
recess
U
موقتا تعطیل کردن طاقچه ساختن
to take a recess
U
موقتا دست از کار کشیدن تنفس کردن
suspension
U
معلق کردن
suspends
U
معلق کردن
suspend
U
معلق کردن
suspensions
U
معلق کردن
suspending
U
معلق کردن
suspension of vouchers
U
معلق کردن اسناد
suspend from service
U
معلق کردن از کار
suspend
U
موقوف الاجرا کردن معلق
suspends
U
موقوف الاجرا کردن معلق
suspending
U
موقوف الاجرا کردن معلق
suspend
U
معلق کردن تعلیق دادن
suspends
U
معلق کردن تعلیق دادن
suspending
U
معلق کردن تعلیق دادن
continuance
U
تمدید یا تجدید وقت دادگاه دادگاه را به عنوان تنفس موقتا" تعطیل کردن
sojourns
U
موقتا"
sojourn
U
موقتا"
temporarily
U
موقتا"
temporalty
U
موقتا
pro tempore
U
موقتا
protempore
U
موقتا
provisionally
U
موقتا"
protem
U
موقتا موقت
to set aside
[temporarily]
U
[موقتا]
کنار گذاشتن
to stay something
U
موقتا به تعویق انداختن
[قانون]
pause key
[کلیدی که موقتا فرآیند را قطع میکند]
remittent
U
تخفیف یابنده موقتا تسکین دهنده
dump
U
موادی که موقتا برای استعمال انبارمیشود
to fall over
[computer, programme, ...]
U
[موقتا]
کار نکردن
[دستگاهی یا برنامه ای و غیره]
MBR
U
ثباتی در CPU که موقتا تمام ورودی- خروجی ها را بافر میکند
fusible link
U
اتصال کوچک در یک PLA که میتواند وسیله را موقتا به برنامه وصل کند
pla
U
CI که موقتا برنامه ریزی میشود تا عملیات منط قی روی داده انجام دهد
jusad rem
U
حق معلق
suspends
U
معلق
suspensor
U
معلق
summersault
U
معلق
cantilever bridge
U
پل معلق
conditional
U
معلق
pendants
U
معلق
dependent
U
معلق
pendant
U
معلق
turntables
U
معلق
suspense
U
معلق
suspension bridges
U
پل معلق
tumbler
U
معلق زن
headlong
U
معلق
handstand
U
معلق
abeyant
U
معلق
suspended
U
معلق
handstands
U
معلق
chain bridge
U
پل معلق
suspension bridge
U
پل معلق
hypostasis
U
معلق
tumblers
U
معلق زن
suspend
U
معلق
pendent
U
معلق
suspender
U
معلق
pensile
U
معلق
heels over head
U
معلق
suspending
U
معلق
flip flap
U
معلق
suspensory
U
معلق
turntable
U
معلق
up in the air
<idiom>
معلق
hanging
U
معلق
somersaulted
U
معلق زدن
tumbles
U
معلق شدن
somersault
U
معلق پشتک
levitative
U
معلق در هوا
somersaulted
U
معلق پشتک
hanging indent
U
تورفتگی معلق
somersaulting
U
معلق زدن
somersaulting
U
معلق پشتک
suspended load
U
بار معلق
suspended solids
U
جامدات معلق
suspension cable
U
کابل معلق
unconditionality
U
معلق نبودن
hanging step
U
پله معلق
lis pendens
U
دعوای معلق
full-suspension
<adj.>
U
کاملا معلق
somersaults
U
معلق زدن
tumbles
U
معلق زدن
suspensed sediment
U
رسوبات معلق در اب
somersaults
U
معلق پشتک
suspense file
U
پرونده معلق
estate in remainder
U
تملک معلق
suspension reinforcement
U
ارماتور معلق
to be up in the air
U
معلق بودن
somersault
U
معلق زدن
hanging
U
معلق شدن
tumble
U
معلق شدن
tumble
U
معلق زدن
somerset
U
شیرجه معلق
conditional contract
U
عقد معلق
suspensive
U
تعلیق معلق
somerset
U
معلق زدن
tumbled
U
معلق زدن
tumbled
U
معلق شدن
cable suspension bridge
U
پل معلق با سیم تابیده
hang up
U
درحال معلق ماندن
hang-up
U
درحال معلق ماندن
hang-ups
U
درحال معلق ماندن
pending
U
تازمانی که امر معلق
full-suspension bike
U
دوچرخه کاملا معلق
floccule
U
تودههای معلق درمایع
a bolt from the blue
U
مثل عجل معلق
arch-buttant
U
پشت بند معلق
policies
U
سند معلق به انجام شرطی
overturn
U
معلق شدن برگشتن وسیله
breakdown
U
ته نشینی مواد معلق دردوغاب
pendent lite
U
حکم معلق امین ترکه
handspring
U
معلق زدن بر روی دستها
overturned
U
معلق شدن برگشتن وسیله
breakdowns
U
ته نشینی مواد معلق دردوغاب
due in suspense file
U
پرونده درخواستهای منتظردریافت معلق
To teach grandma to suck eggs.
U
جلوی لوطی معلق زدن
overturns
U
معلق شدن برگشتن وسیله
settleable suspended solids
U
مواد معلق تهنشین پذیر
policy
U
سند معلق به انجام شرطی
in suspense
U
درحال تعطیل یابی تکلیفی معلق
tenterhooks
<idiom>
U
درحالت معلق یا کش دادن به دلیل نا معلومی
to be on tenter hooks
U
میان زمین واسمان معلق بودن
to go down to the wire
<idiom>
U
تا آخرین لحظه با تهیج معلق ماندن
floated
U
شناور ساختن در هوا معلق بودن
suspensoid
U
محلول سریشمی دارای ذرات معلق
floats
U
شناور ساختن در هوا معلق بودن
float
U
شناور ساختن در هوا معلق بودن
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
to remain suspended
U
معلق ماندن
[در محیطی]
[فیزیک]
[شیمی]
to be on tenters
U
میان زمین واسمان معلق بودن
to stay floating
U
معلق ماندن
[در محیطی]
[فیزیک]
[شیمی]
to hold a wolf by the ear
U
میان زمین واسمان معلق بودن
to suspend
U
معلق نگه داشتن
[در محیطی]
[فیزیک]
[شیمی]
electrophoresis
U
حرکت ذرات معلق مایع بوسیله نیروی برق
set down
U
معلق ساختن سوارکار یا راننده ارابه بخاطر خطا
nonduty status
U
حالت یا وضعیت بدون کاری عدم حضور در سر خدمت معلق
to let somebody dangle
<idiom>
U
کسی را بلا تکلیف
[معلق]
نگه داشتن
[اصطلاح روزمره]
to keep somebody in suspense
<idiom>
U
کسی را بلا تکلیف
[معلق]
نگه داشتن
[اصطلاح روزمره]
to keep somebody on tenterhooks
<idiom>
U
کسی را بلا تکلیف
[معلق]
نگه داشتن
[اصطلاح روزمره]
to have somebody on the hook
<idiom>
U
کسی را بلا تکلیف
[معلق]
نگه داشتن
[اصطلاح روزمره]
plea in abatement
U
دفاعی که باعث معلق ماندن یابه تعویق افتادن دعوی خواهان شود
aluminum pigmented dope
U
لعاب یا پرداخت که داخل ان تکههای کوچک الومینیوم بصورت معلق پراکنده شده است
vertical take off and landing
U
هواپیمایی که بدون داشتن سرعت نسبی قادر به برخاستن از سطح زمین معلق ماندن در هوا و فرودمجدد باشد
moored mine
U
مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
black wash
U
نوع دیگری ازگرافیت و کک و ذغال سخت یامواد الی است که با مایعی بطور معلق و برای پوشش ماهیچههای تر و قالبهای ماسهای به کار برده میشود
estate in remainder
U
ملک معلق عبارت از ان است که شناسایی قانونی یک ملک منوط و موکول به تعیین تکلیف ملک دیگر باشد
merry dance
U
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris
U
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
Aurora Polaris
U
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
northern lights
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
merry dancers
U
شفق شمالی
[که به علت برخورد ذرات گاز معلق در اتمسفر زمین با ذرات بارداری که از سمت خورشید ساطع میشوند در آسمان مناطق نزدیک به قطب شمال رخ میدهد]
tumble
U
غلت خوردن معلق خوردن
to turn a somersault
U
پشتک زدن معلق زدن
hangers
U
اویزان کننده معلق کننده
tumbles
U
غلت خوردن معلق خوردن
hanger
U
اویزان کننده معلق کننده
tumbled
U
غلت خوردن معلق خوردن
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com