Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (32 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to score with a girl
<idiom>
U
موفق شدن در تلاش نزدیکی کردن با دختری
[اصطلاح روزمره]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
throw up one's hands
<idiom>
U
توقف تلاش ،پذیرش موفق نشدن
You wI'll fail unless you work harder .
U
موفق نخواهی شد مگه اینکه تلاش بیشتری بکنی
To have sexual intercourse with a woman .
U
با زنی نزدیکی کردن
scrounge
U
تلاش کردن
to cast about
U
تلاش کردن
make a push
U
تلاش کردن
scrounges
U
تلاش کردن
scrounged
U
تلاش کردن
scrounging
U
تلاش کردن
to lay about
U
تلاش کردن
make the grade
<idiom>
U
منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
daughterhood
U
دختری
girlhood
U
دختری
step daughter
U
نا دختری
run-up
[start-up]
U
نزدیکی به مکان شروع با دویدن
[برای جهش یا پرتاب کردن]
[ورزش]
put up a good fight
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
competed
U
تلاش و جدیت کردن
roll up one's sleeves
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
bend over backwards to do something
<idiom>
U
سخت تلاش کردن
endeavor
U
تلاش کردن کوشیدن
put someone's best foot forward
<idiom>
U
بیشتر تلاش کردن
endevour
U
تلاش کردن کوشیدن
go for broke
<idiom>
U
به سختی تلاش کردن
compete
U
تلاش و جدیت کردن
competes
U
تلاش و جدیت کردن
to make a real effort
U
تلاش جدی کردن
go out of one's way
<idiom>
U
تلاش زیادی کردن
to lavisheffort
U
زیاد تلاش یا کوشش کردن
do one's best
<idiom>
U
تمام تلاش خودرا کردن
fails
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
failed
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
fail
U
عمل نکردن موفق نشدن شکست خوردن بد کار کردن
follow up
<idiom>
U
بهتر کردن کار با تلاش بیشتر
to scramble for a living
U
برای معاش یازندگی تلاش کردن
muss
U
درهم وبرهم یاکثیف کردن تلاش
To make desperate efforts.
U
این دروآن در زدن ( تلاش کردن )
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
to torpedo
U
تارومار کردن
[مانند تلاش کسی]
land girl n
U
دختری که کارهای صحرایی میکرد
To be crazy about agirl .
U
کشته مرده دختری بودن
To go flat out . To make astupendous effort.
U
غیرت بخرج دادن ( نهایت تلاش را کردن )
to make an effort to do something
U
تلاش کردن برای انجام دادن کاری
phoning
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phoned
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phones
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
phone
U
شماره گیری یا تلاش برای صحبت کردن با کسی در تلفن
she was her putative daughter
U
اورا دختری فرض میکرد مشهور بودکه وی دختراوست
debutant
U
دختری که برای اولین مرتبه در جامعه وارد میشود
queen of
U
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
struggling
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggles
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggled
U
تلاش کردن مبارزه کردن
struggle
U
تلاش کردن مبارزه کردن
taxi dancer
U
دختری که در کلاس رقص یاکاباره در مقابل پول بامشتریان دیگر میرقصد
write
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
writes
U
خطای گزارش شده هنگام تلاش برای ذخیره کردن داده روی رسانه مغناطیسی
groupie
U
دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
groupies
U
دختری که به امید آشنایی با هنر پیشگان یا ورزشکاران و غیره آنها را از مکانی به مکان دیگر تعقیب میکند
antigone
U
دختری که همراه پدر نابینای خود به اتیکا رفت و تا زمان مرگ پدرش اورا خدمت کرد
around
U
در نزدیکی
vichywater
U
نزدیکی
approximation
U
نزدیکی
neiggourhood
U
نزدیکی
closeness
U
نزدیکی
nighness
U
نزدیکی
copulating
U
نزدیکی
propinquity
U
نزدیکی
imminence
U
نزدیکی
intimity
U
نزدیکی
vicinage
U
نزدیکی
nearness
U
نزدیکی
sexual intercourse
U
نزدیکی
togetherness
U
نزدیکی
approximations
U
نزدیکی
contiguity
U
نزدیکی
proximity
U
نزدیکی
inwarness
U
نزدیکی
accession
نزدیکی
nearby
U
در نزدیکی
adjacence or cency
U
نزدیکی
appulse
U
نزدیکی
adduction
U
نزدیکی
copulate
U
نزدیکی
copulated
U
نزدیکی
vicinity
U
نزدیکی
copulates
U
نزدیکی
affinities
U
نزدیکی
affinity
U
نزدیکی
co-eds
U
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co-ed
U
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
co ed
U
دختری که دردبیرستان یادانشکده مختلط تحصیل میکند وابسته به مدارس مختلط پسرودختر
adjacence
U
نزدیکی مجاورت
offing
U
دران نزدیکی ها
going on
U
نزدیکی تماس
proximity of blood
U
خویشی نزدیکی
kinder
U
نزدیکی تشابه
adjacency
U
نزدیکی مجاورت
sexual intercourse of doubful nature
U
نزدیکی به شبهه
In the vicinity ( neighbourhood ).
U
همین نزدیکی ها
therabout
U
در همان نزدیکی
hereabout
U
درهمین نزدیکی ها
verge
U
نزدیکی حدود
verges
U
نزدیکی حدود
nodality
U
نزدیکی به گره
incestuously
U
با گناه نزدیکی بمحارم
thereabout
U
درهمان نزدیکی تقریبا
abutment
U
بست دیوار نزدیکی
imminence
U
نزدیکی مشرف بودن
in with
<idiom>
U
دررفاقت ،التفات یا نزدیکی با
imminency
U
نزدیکی مشرف بودن
rapprochement
U
نزدیکی تمایل بدوستی
sexual intercourse
U
مواقعه نزدیکی جنسی
hang about
U
در نزدیکی منتظر بودن
accessibility
U
امکان نزدیکی وسیله وصول
umbilical
U
واقع در نزدیکی ناف مرکزی
Is there a ... nearby?
آیا ... در این نزدیکی ها هست؟
Heris
U
شهر هریس در نزدیکی تبریز
prosperous
U
موفق
lucrative
U
موفق
upbeat
U
موفق
successful
U
موفق
throve
U
موفق شد
successful
<adj.>
U
موفق
land sick
U
کند رونده بواسطه نزدیکی بخشکی
The gas station is nearby .
U
پمپ بنزین درهمین نزدیکی هاست
arrived
U
موفق شدن
arrives
U
موفق شدن
wowed
U
موفق شدن
arriving
U
موفق شدن
wow
U
موفق شدن
to make a shift
U
موفق شدن
have it made
<idiom>
U
موفق بودن
attained
U
موفق شدن
go over well
<idiom>
U
موفق بودن
arrive
U
موفق شدن
attain
U
موفق شدن
fay
U
موفق شدن
fall short (of one's expectations)
<idiom>
U
موفق نشدن
wowing
U
موفق شدن
come off
<idiom>
U
موفق شدن
wows
U
موفق شدن
hot hand
U
پرتاب موفق
to go wrong
U
موفق نشدن
sure-fire
U
حتما موفق
to come through
U
موفق شدن
to fall through
U
موفق نشدن
attains
U
موفق شدن
attaining
U
موفق شدن
make a hit
<idiom>
U
موفق شدن
I made good my escape .
U
موفق به فرار شد
to pull through
U
موفق شدن
carry the day
<idiom>
U
برنده یا موفق شدن
two-way
U
موفق در حمله و دفاع
manage to do it
U
موفق بانجام ان شدن
Is there an inexpensive restaurant around here?
U
آیا رستوران ارزان این نزدیکی ها پیدا میشود؟
put across
U
باحقه بازی موفق شدن
hit and miss
U
گاهی موفق وگاهی مغلوب
turn the trick
<idiom>
U
درکاری که میخواست موفق شدن
hits
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
to come up in the world
U
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
convert
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
converts
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
hitting
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
hit
U
جستجوی موفق در پایگاه داده
to go places
U
موفق شدن
[در زندگی یا شغل]
connect
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
converting
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
succeeded
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
I could never make her understand .
U
هرگز موفق نشدم به او بفهمانم
nojoy
U
موفقیتی نیست موفق نشدم
converted
U
پنالتی موفق گل با پرتاب ازاد
I have no doubt that you wI'll succeed.
U
تردیدی ندارم که موفق می شوید
succeed
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
succeeds
U
موفق شدن نتیجه بخشیدن
god speed you
U
کامیاب شوید موفق باشید
to f. in the pan
U
باوجودجوشش وکوشش موفق نشدن
prospered
U
رونق یافتن موفق شدن
connects
U
ضربه موفق در پایگاه دوم
to get sight of a person
U
موفق بدیدن کسی شدن
to collapse
U
موفق نشدن
[مذاکره یا فرضیه]
prosper
U
رونق یافتن موفق شدن
prospers
U
رونق یافتن موفق شدن
prospering
U
رونق یافتن موفق شدن
machines
U
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
corona discharge
U
تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
machine
U
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
machined
U
نرم افزاری که با سخت افزار سیستم به نزدیکی کار میکند
to get any ones speech
U
موفق بشنیدن نطق کسی شدن
Supposing we do not succeedd, then waht?
U
حالا آمدیم و موفق نشدیم بعدچی؟
smash hit
<idiom>
U
نمایش ،بازی یا فیلم خیلی موفق
get to first base
<idiom>
U
موفق بودن ،شروع خوبی راداشتند
i managed to do it
U
موفق شدم که ان کار را انجام دهم
efforts
U
تلاش
scrounging
U
تلاش
scrounges
U
تلاش
scrounged
U
تلاش
stress
U
تلاش
stresses
U
تلاش
effort
U
تلاش
endeavor
U
تلاش
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com