English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (16 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
head U موضوع در راس چیزی واقع شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
foregoes U پیش از چیزی واقع شدن
forgoes U پیش از چیزی واقع شدن
forgoing U پیش از چیزی واقع شدن
forgone U پیش از چیزی واقع شدن
forwent U پیش از چیزی واقع شدن
forego U پیش از چیزی واقع شدن
What's it [all] about? [ What are you talking about?] U موضوع چه است؟ [از چه چیزی حرف می زنی؟]
She turned the conversation to another subject. U او [زن] موضوع را [به چیزی دیگر] عوض کرد.
simulations U عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
simulation U عملیاتی که کامپیوتر وضعیت جهان واقع یا ماشین را تقلید میکند و نحوه کار چیزی را نشان میدهد
super U : پیشوندی است بمعنی مربوط ببالا- واقع درنوک چیزی- بالایی- فوق- برتر- مافوق-ارجح-بیشتر و ابر
intercostal U واقع در میان دنده ها واقع در بین رگبرگها
queue U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
sequential access U فایل ترتیبی اندیس دار که موضوع به موضوع در بافر خوانده میشود
queued U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queues U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
queueing U فایل اندیس دار ترتیبی که موضوع به موضوع به تاخر خوانده میشود
It is formed by alternatively lifting and lowering one warp thread across one weft thread U این است که توسط روش دیگر بلند کردن و پایین آوردن موضوع یکی پیچ و تاب در سراسر یک موضوع پود تشکیل
red herrings U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
red herring U شاه ماهی سرخ موضوع مطرح شده برای فرار از طرح موضوع موردبحث
that is not the proposition U موضوع چیز دیگر است موضوع این نیست
reversing U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverse U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reversed U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
reverses U روش طراحی محصول که موضوع که موضوع خاتمه یافته طوری طراحی میشودکه نحوه ساخت آن را نشان دهد
circular U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
circulars U فایل دادهای که شروع و خاتمه قابل دیدن ندارد. هر موضوع به محل موضوع بعد اشاره میکند و آخرین به اولین اشاره میکند
to lie east and west U واقع شدن شرقی وغربی واقع شدن
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something U مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something U کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
situated or situate U واقع
substantially U در واقع
post mortem U پس از واقع
bestead U واقع
indeed U در واقع
As it were U در واقع
situating U واقع در
situate U واقع در
postmortem U پس از واقع
in reality U در واقع
situates U واقع در
relevance U 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something U قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
encloses U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclosing U احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queried U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushes U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
modifies U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
querying U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
modifying U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via U حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
modify U تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
queries U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
pushed U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query U پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
push U فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
replacing U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces U برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] U قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
establish U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
covet U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
control U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controlling U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls U مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
covets U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting U میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to pass by any thing U از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
establishing U 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
correction U صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
to hang over anything U سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
trumped-up U خلاف واقع
intradermal U واقع در زیرپوست
intralogical U واقع در حدودمنطق
set U واقع شده
sets U واقع شده
to come to pass U واقع شدن
intervascular U واقع در میان رگ ها
haemal U واقع درسوی دل
lumbar U واقع در کمر
take place U واقع شدن
hypodermal U واقع در زیرپوست
lie U واقع شدن
situated or situate U واقع شده
lied U واقع شدن
setting up U واقع شده
intramontane U واقع در کوهستان
lies U واقع شدن
to take place U واقع شدن
hindering U واقع درعقب
located inside U تو واقع شده
sublunar U واقع در زیرقمر
hindered U واقع درعقب
hinder U واقع درعقب
limitrophe U واقع در مرز
life like U واقع نما
realism U واقع گرائی
initiatory U واقع در اول
realism U واقع گرایی
realism U واقع بینی
superjacent U واقع درفوق
objectivity U واقع بینی
vertical U واقع در نوک
occurred U واقع شدن
hinders U واقع درعقب
occurring U واقع شدن
intradermic U واقع در زیرپوست
realistic U واقع بین
realistic U واقع گرایانه
covenant U واقع شود
realistically U واقع بین
it lies on the east of U در خاور واقع
realistically U واقع گرایانه
covenants U واقع شود
subjacent U واقع در زیر
occurs U واقع شدن
trumped up U خلاف واقع
occur U واقع شدن
meanest U واقع دروسط
situated U واقع در جایگزین
down to earth U واقع بین
dereism U واقع گریزی
precordial U واقع در پیش دل
simultaneous with each other U با هم واقع شونده
realist U واقع بین
centric U واقع درمرکز
down-to-earth U واقع بین
initials U واقع در اغاز
extreme position U واقع درمنتهاالیه
shipside U واقع در کنارکشتی
osculant U واقع شونده
onshore U واقع در ساحل
meaner U واقع دروسط
mean U واقع دروسط
yonder U واقع درانجا
dichasial U واقع در دو طرف
realists U واقع بین
postern U واقع درعقب
situated U واقع شده در
sincipital U واقع در جلوی سر
realist U واقع گرا
initialed U واقع در اغاز
nether U واقع در زیر
nether U واقع در پایین
procephalic U واقع در جلو سر
flight from reality U واقع گریزی
transpontine U واقع در انسوی پل
vega U نسر واقع
untrue U خلاف واقع
vanward U واقع درجلو
initialing U واقع در اغاز
initial U واقع در اغاز
capsulate U واقع درکپسول
axile U واقع درمحور
extraception U واقع نگری
initialling U واقع در اغاز
realists U واقع گرا
sinisteral U واقع درسمت چپ
initialled U واقع در اغاز
alpha lyrae U نسر واقع
rate U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
rates U ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> U فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
to regard somebody [something] as something U کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
appreciate U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciating U بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
matter U موضوع
issued U موضوع
objected U موضوع
objects U موضوع
subjects U موضوع
objecting U موضوع
object U موضوع
topics U موضوع
topic U موضوع
plotless U بی موضوع
issue U موضوع
indirect objects U موضوع
mattered U موضوع
proposition U موضوع
matters U موضوع
text U موضوع
motif U موضوع
themes U موضوع
texts U موضوع
motifs U موضوع
subjecting U موضوع
propositioning U موضوع
propositions U موضوع
propositioned U موضوع
subjected U موضوع
afair U موضوع
subject [topic] U موضوع
subject U موضوع
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com