Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
point of honour
U
موضوعی که شرف ادمی وابسته بان است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
lobbied
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbies
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby
U
تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
human beings
U
ادمی
some one
U
ادمی
human being
U
ادمی
adamic
U
ادمی
sculptured head
U
پیکره سر ادمی
the outward man
U
جامه یا تن ادمی
human kind
U
جنس ادمی
lackbrain
U
ادمی تهی مغز
irrepressible joy
U
ادمی که نتوان جلواوراگرفت
wise guy
U
ادمی که خود را داناپندارد
you are a nice person
U
عجب ادمی هستید
scaremonger
U
ادمی که ایجادوحشت بیموردکند
scaremongers
U
ادمی که ایجادوحشت بیموردکند
ne'er do well
U
ادمی که امیدبهبودی برایش نیست
lycanthrope
U
ادمی که بشکل گرگ درامده باشد
playgoer
U
ادمی که قالبا بنمایش میرود نمایشرو
the pilgrimage of life
U
زندگی چندروزه ادمی دراین جهان
amputees
U
ادمی که دست یا پا و یا عضودیگرش قطع شده باشد
amputee
U
ادمی که دست یا پا و یا عضودیگرش قطع شده باشد
laparectomy
U
برش بخشی از روده که درپهلوی ادمی واقع است
monogenism
U
عقیده باینکه همه تژادهای ادمی از یک تخم هستند
kenosis
U
اعتقادباینکه مسیح بصورت ادمی جنبه خدایی را ازخوددورساخته است
poeeping tom
U
ادمی که بانگاه باعضاء تناسلی واعضای برهنه اطفاء شهوت کند
phallic
U
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
an irrepressible person
U
نتوان از او جلوگیری کرد ادمی که نتوان جلوی او راگرفت
he is an incarnate fiend
U
دیوی است که بصورت ادمی در امده است
thematic
U
موضوعی
pointlessness
U
بی موضوعی
topical
U
موضوعی
locals
U
موضوعی
local
U
موضوعی
haze
U
موضوعی
bureaucratic
U
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
olympian
U
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
syzygial
U
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic
U
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
subglacial
U
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
dialectological
U
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
choral
U
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
subject schedule
U
برنامه موضوعی
ignorance of fact
U
جهل موضوعی
To let the cat out of the bag . To spI'll the beans . To give the game away .
U
موضوعی را لو دادن
subject index
U
فهرست موضوعی
mistake of fact
U
اشتباه موضوعی
a sensitive subject
[topic]
U
موضوعی حساس
phylar
U
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
vehicular
U
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
rectal
U
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
lexicographic
U
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
puritanical
U
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
sothic
U
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
to grasp an idea
U
موضوعی رادرک کردن
extra-
U
موضوعی که زیادی است
extra
U
موضوعی که زیادی است
to touch upon
[a topic]
U
ذکر کردن
[موضوعی]
object oriented graphics
U
نگاره سازی موضوعی
ventilation
U
بادگیری طرح موضوعی
extras
U
موضوعی که زیادی است
To follow up (trace) a matter (case).
U
موضوعی را دنبال کردن
To raise a question . To bring up a matter .
U
موضوعی رامطرح کردن
have to do with
<idiom>
U
پیرامون موضوعی بودن
put (something or someone) out of one's head (mind)
<idiom>
U
به موضوعی فکر نکردن
The subject under discrssion .
U
موضوعی که مطرح نیست
to approach
[a topic]
U
ذکر کردن
[موضوعی]
a matter of relative importance
U
موضوعی با اهمیت نسبی
To drag out an affair . To go on and on .
موضوعی را کش دادن
[بدرازا کشاندن]
nial a line to the counter
U
کذب موضوعی را ثابت کردن
To discuss a question with someone .
U
موضوعی را با کسی مطرح کردن
To deliberately fudge the issue . To gloss it over .
U
موضوعی را ماست مالی کردن
To emborider(embellish) a subject .
U
به موضوعی شاخ وبرگ دادن
rule
[on something]
U
حکم
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
rule
[on something]
U
دستور
[در]
[مورد]
[برای]
موضوعی
To smell out something.
U
از موضوعی بو بردن (اطلاع یافتن )
ring a bell
<idiom>
U
یک مرتبه موضوعی را به خاطر آوردن
to over a subject
U
موضوعی را با خنده بحث کردن
the question referred to above
U
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
object oriented programming language
U
زبان برنامه نویسی موضوعی
to sit
U
درباره موضوعی جلسه کردن
to rule on something
U
حکم کردن در موضوعی
[قانون]
to e. a person an a subject
U
کسی را در موضوعی راهنمایی کردن
kinetic
U
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
monarchic
U
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
supervisory
U
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
erotic
U
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
cliquey
U
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
pubs
U
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
pub
U
میخانه ادمی که ازاین میخانه بان میخانه برود خمار
to harp on a subject
U
زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
seminar
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to row back
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to argue for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
to get a general idea of something
U
فهمیدن موقعیتی
[موضوعی]
به طور کلی
superfix
U
تکرار مرتب ومداوم موضوعی درسخن
seminars
U
جلسه بحث وتحقیق در اطراف موضوعی
to row back
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
to argue the case for
[against]
something
U
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
rogatory commission
U
موضوعی را ازمحکمهای به دادگاه دیگراحاله کردن
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
نقض کردن
[موضوعی در مقابل حریف]
to backtrack
<idiom>
<verb>
U
عقب کشیدن
[از موضوعی در مقابل حریف]
experts
U
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
ignorance of the face is a good defence
U
جهل موضوعی دفاع محسوب میشود
to paint a rosy picture of something
U
امیدوارانه به چیزی
[موضوعی]
نگاه کردن
expert
U
شخصی که درباره موضوعی بسیار می داند
submission
U
موضوعی رابه داوری ارجاع کردن
talk out
U
بوسیله بحث شفاهی موضوعی را روشن کردن
When wI'll the matter come up for discussion ?
U
موضوعی را کی برای بحث مطرح خواهند کرد ؟
electronic
U
موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
to linger on a subject
U
روعی موضوعی درنگ کردن یامعطل شدن
terminator
U
موضوعی در لیست داده که انتهای فایل را نشان میدهد
to put somebody on the back burner
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody in a backwater
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
U
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
zygose
U
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
lithic
U
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
U
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
frontal
U
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
to drag in a subject
U
موضوعی رابدون انکه ضرورت داشته باشد بمیان اوردن
cognizance
U
ابلاغ رسمی حق یا اختیارقانونی برای تعقیب موضوعی از مجاری قضائی
selector
U
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
selectors
U
وسیله مکانیکی که به کاربر امکان انتخاب تابع یا موضوعی را میدهد
rhetorical question
U
مسئله مربوط بمعانی بیان سوالی که برای تسجیل موضوعی بشود
approval
U
توافقنامهای که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
approval
U
متنی که نشان میدهد یک موضوعی به طور رسمی پذیرفته شده است
rogue value
U
موضوعی درلیست داده برای نشان اینکه لیست تمام شده است
hermitical
U
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
U
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
morphic
U
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
associated
U
وابسته وابسته کردن
associates
U
وابسته وابسته کردن
associate
U
وابسته وابسته کردن
associating
U
وابسته وابسته کردن
entity
U
موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
entities
U
موضوعی که داده ذخیره شده در فایل یا پایگاه داده ها به آن مراجعه میکند
make a diplomatic representation
U
به دولتی تذکر دادن یا توجه دولتی را به موضوعی جلب کردن
epistemologycal
U
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
poplitaeal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal
U
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
physico chemical
U
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
dismissing
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismiss
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
dismisses
U
منفصل کردن موضوعی را مختومه کردن
Ultimedia
U
موضوعی در چند رسانهای در IBM که صوت و تصویر و ویدیو و متن را ترکیب میکند و سخت افزار لازم برای اجرا را مشخص میکند
what is the matter
U
جه خبر است چه موضوعی است چیست چه شده است
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
illuminate
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminates
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
illuminating
U
چراغانی کردن موضوعی را روشن کردن روشن
elfin
U
وابسته به جن
pyretic
U
وابسته به تب
riverrine
U
وابسته به
correspondent
U
وابسته
of kin
U
وابسته
febile
U
وابسته به تب
pyrexic
U
وابسته به تب
pyrexial
U
وابسته به تب
correspondents
U
وابسته
relevant
U
وابسته
contingent
U
وابسته
hanger on
U
وابسته
pertianing
U
وابسته
pertinent
U
وابسته
plantar
U
وابسته به کف پا
aquatic
U
وابسته به اب
affiliate
U
وابسته
affiliated
U
وابسته
affiliates
U
وابسته
subordinated
U
وابسته
subordinates
U
وابسته
related
U
وابسته
wedded
U
وابسته
appurtenant
U
وابسته
attributable
U
وابسته به
contingents
U
وابسته
federate
U
وابسته
federated
U
وابسته
federates
U
وابسته
federating
U
وابسته
attache
U
وابسته
subordinating
U
وابسته
attached
U
وابسته
thereof
U
وابسته به ان
subordinate
U
وابسته
messianic
U
وابسته به
attendants
U
وابسته
attendant
U
وابسته
dependants
U
وابسته
germane
U
وابسته
relative
U
وابسته
tuitionary
U
وابسته به
commissarial
U
وابسته به
affiliating
U
وابسته
levitical
U
وابسته به
cephalic
U
وابسته به سر
congenerous
U
وابسته
thereof=of that
U
وابسته به ان
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com