English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 210 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
savoury U مورد پسند
savory U مورد پسند
flavoursome U مورد پسند [غذا]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
popularised U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizing U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
Other Matches
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
choices U پسند
choicer U پسند
choicest U پسند
choice U پسند
approbation U پسند
vervain U گل شاه پسند
admire U پسند کردن
xerophytes U خشکی پسند
admired U پسند کردن
self conscious U خود پسند
self affected U خود پسند
picksome U مشکل پسند
verbena U گل شاه پسند
admires U پسند کردن
zerophytes U خشکی پسند
dodo U کهنه پسند
admiring U پسند امیز
mainlining U همه پسند
mainlines U همه پسند
mainlined U همه پسند
mainline U همه پسند
lowest common denominators U عامه پسند
lowest common denominator U عامه پسند
fuddy-duddy U دیر پسند
fuddy-duddies U دیر پسند
finicky U دیر پسند
fastidious U مشکل پسند
dodos U کهنه پسند
dodoes U کهنه پسند
popular U توده پسند
miminy piminy U مشکل پسند
hard to please U مشکل پسند
food preference U پسند غذایی
f.in taste U مشکل پسند
popularly U بطورعوام پسند
admirable <adj.> U قابل پسند
admiration U پسند تحسین
popular U مردم پسند
gobsmacking [British] [colloquial] [amazing] <adj.> U قابل پسند
startling <adj.> U قابل پسند
astounding <adj.> U قابل پسند
marvellous [British] <adj.> U قابل پسند
stupendous <adj.> U قابل پسند
wonderful <adj.> U قابل پسند
wondrous <adj.> U قابل پسند
astonishing <adj.> U قابل پسند
marvelous [American] <adj.> U قابل پسند
amazing <adj.> U قابل پسند
prodigious <adj.> U قابل پسند
by popular [demand] request U درخواست توده پسند
lantana U شاه پسند گرمسیری
vulgarizer U عوام پسند کننده
mangrove U خانواده شاه پسند
mangroves U خانواده شاه پسند
miminy piminy U دیر پسند خودساز
finicking U جلوه فروش مشکل پسند
lemon plant U یکجور گل شاه پسند که بوی ابلیمو میدهد
chap book U کتابچه اشعاروادبیات عوام پسند که دوره گردان می فروشند
area of operational interest U منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
popular U مردم پسند و مناسب حال مردم
instances U مورد
oportuneness U مورد
inapposite U بی مورد
case U مورد
occasions U مورد
occasioned U مورد
out of place U بی مورد
cases U مورد
occurence U مورد
occasion U مورد
occasioning U مورد
instance U مورد
unseasonably U بی مورد
direct objects U مورد
open to question <adj.> U مورد شک
objecting U مورد
objects U مورد
indirect objects U مورد
objected U مورد
unseasonable U بی مورد
object U مورد
inopportune U بی مورد
happy [about] <adj.> U خشنود [در مورد]
subject of hire U مورد اجاره
special case U مورد ویژه
sightly U مورد نظر
schreber case U مورد شربر
objcetionable U مورد ایراد
to make observations [about] [on] U نگریختن [در مورد] [به]
opportuneness U مورد مناسب
to make observations [about] [on] U اندیشیدن [در مورد] [به]
object of transaction U مورد معامله
mytaceous U از تیره مورد
myrtle berry U مورد دانه
myrtle U مورد سبز
usage U مورد استفاده
utilized U مورد استفاده
utilisation [British] U مورد مصرف
in no instance U در هیچ مورد
case study U مورد پژوهی
case studies U مورد پژوهی
utilization U مورد مصرف
requirement U مورد نیاز
undue U بی جهت بی مورد
usages U مورد استفاده
using U مورد مصرف
case analysis U تحلیل مورد
myrtaceae U تیره مورد
beloved U مورد علاقه
liable to prosecution U مورد تعقیب
in dispute U مورد بحث
exploitation [utilization] U مورد مصرف
expectative U مورد انتظار
noted U مورد ملاحظه
dubitable U مورد شک مشکوک
confutation U مورد تکذیب
usage U مورد مصرف
undue U ناروا بی مورد
laughing stock U مورد تمسخر
taken U مورد قبول
fishy U مورد تردید
taken U مورد تحسین
dubious U مورد شک مشکوک
collector's item U مورد استثنائیوویژهیککلکسیون
involved U مورد بحث
entitlements U مورد استحقاق
entitlement U مورد سزیدگی
cases U دعوی مورد
cases U مورد غلاف
entitlements U مورد سزیدگی
entitlement U مورد استحقاق
received U مورد قبول
case U مورد غلاف
case U دعوی مورد
instances U لحظه مورد
In this case ( instance) . U دراین مورد
under disccussion U مورد بحث
instance U لحظه مورد
hold up <idiom> U مورد هدف
unnecessary roughness U خشونت بی مورد
As the case may be . U برحسب مورد( آن)
expected frequency U فراوانی مورد انتظار
desired effects U اثرات مورد نظر
i mentioned one case in p U یک مورد بخصوص را ذکرکردم
expected price U قیمت مورد انتظار
hereon U در این مورد در اینجا
he won a high praise U مورد ستایش بسیارواقع شد
give evidence of U گواهی دادن در مورد
floor space occupied U فضای مورد نیاز
to decide [on] U تصمیم گرفتن [در مورد]
expected value U ارزش مورد انتظار
contested area U منطقه مورد نزاع
in prospect U مورد انتظار [در برنامه ]
beatten zone U منطقه مورد اصابت
aknowledge character U کاراکتر مورد قبول
analyte U ماده مورد تجزیه
availabe time U زمان مورد قبول
anticipated inflation U تورم مورد انتظار
as the case may be U تاچه مورد باشد
anticipated price U قیمت مورد انتظار
anticipated profit U سود مورد انتظار
capital employed U سرمایه مورد استفاده
agreement area U سطح مورد قرارداد
esteemed U فرد مورد احترام
article of roup U اموال مورد حراج
draw fire <idiom> U مورد هدف بودن
draw fire <idiom> U مورد انتقاد قرارگرفتن
call on to the carpet <idiom> U مورد مواخذه قرارگرفتن
Irrelevent. I nappropriate. Out of place. U بیجا ( بی مورد ؟نامناسب )
competitive goods U کالاهای مورد رقابت
expectation value U مقدار مورد توقع
To take into consideration. To consider. U مورد توجه قراردادن
the matter in hand U موضوع مورد بحث
unregarded U مورد توجه قرارنگرفته
sales expectations U فروش مورد انتظار
reserve requirements U ذخائر مورد نیاز
referential U مورد مراجعه ارجاعی
referent U مورد مراجعه ارجاعی
receptee U افراد مورد پذیرش
principle of exclusion U در مورد کالاهای خصوصی
policy options U انتخابهای مورد نظر
polestar U هادی مورد توجه
shebang U امر مورد علاقه
statement on the debate U بیانیه در مورد بحث
test town U شهر مورد ازمایش
target profit U سود مورد نظر
target price U قیمت مورد نظر
target audience U افراد مورد نظر
substrate U جزء مورد عمل
to admit of d U مورد بحث بودن
to be in d U مورد ریشخندو استهزابودن
to put to use U مورد استفاده قراردادن
to take into consideration U مورد رسیدگی قراردادن
persona grata U شخص مورد قبول
out port U ساحلی مورد استفاده سر پل
man power U تعداداشخاص مورد استفاده
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com