Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lowest common denominator
U
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
lowest common denominators
U
مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
received
U
مورد قبول
taken
U
مورد قبول
aknowledge character
U
کاراکتر مورد قبول
persona grata
U
شخص مورد قبول
conventional
U
مورد قبول عامه
availabe time
U
زمان مورد قبول
current standard cost
U
هزینه استاندارد و مورد قبول
agrapha
U
که مورد قبول مسیحیان نیست
adopted items of material
U
اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی
putative
U
مفروض مورد قبول عامه
to pass go orrun current
U
معمولا مورد قبول واقع شدن
ack
U
Character Ackowledge کاراکتر مورد قبول
we had a narrow majority
U
بزور اکثریت پیدا کردیم اکثریت کمی داشتیم
persona grata
U
نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
public information
U
اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
adopted types
U
انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
a hot potato
<idiom>
U
[بحث داغ که خیلی از مردم در موردش صحبت میکنند و مورد جدال هست]
nuncupative will
U
در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
twelve tables
U
الواحی که در سال 054 قبل از میلاد دررم منتشر شد و حاوی موادی از قوانین رمی در مورد اهم مسائل مبتلی به روزمره زندگی مردم رم بود و بعدهااساس قوانین رم قرار گرفت
Lets play that again .
قبول ندارم.
[قبول نیست دربازی وغیره ]
democracies
U
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
democracy
U
مردم سالاری دمکراسی حکومت مردم برمردم
popular
U
مردم پسند و مناسب حال مردم
plebiscites
U
مردم خواست رای قاطبه مردم
plebiscite
U
مردم خواست رای قاطبه مردم
to never let yourself get to thinking like them
<idiom>
U
نگذارند که نفوذ بقیه مردم مجبورشان بکند طرز فکر مانند بقیه مردم داشته باشند
[اصطلاح روزمره]
pluralities
U
اکثریت
plurality
U
اکثریت
majorities
U
اکثریت
majority
U
اکثریت
home rule
U
حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
at the head of the poll
U
حائز اکثریت
majority rule
U
قانون اکثریت
special majority
U
اکثریت خاص
bulk
U
توده اکثریت
generalities
U
عمومیت اکثریت
full majority
U
اکثریت تامه
absolute majority
U
اکثریت مطلق
plurality of vote
U
اکثریت ارا
relative majority
U
اکثریت نسبی
obstructionist
U
اکثریت می اندازد
by a majority vote
U
به اکثریت اراء
major party
U
حزب اکثریت
majority gate
U
دریجه اکثریت
majority of the members
U
اکثریت اعضا
majority operation
U
عمل اکثریت
generality
U
عمومیت اکثریت
population
U
تعداد مردم مردم
populations
U
تعداد مردم مردم
majority
U
اکثریت پیادهای شطرنج
to vote in
U
با اکثریت ارا برگزیدن
poll
U
حائز شدن اکثریت سر
split decision
U
رای اکثریت داوران
vote down
U
به اکثریت اراء رد کردن
to vote down
U
با اکثریت ارا رد کردن
crippled majority
U
اکثریت پیادهای فلج
dissentient
U
مخالف عقیده اکثریت
approval to the majority
U
با اکثریت موافقت کردن
majorities
U
اکثریت پیادهای شطرنج
polls
U
حائز شدن اکثریت سر
polled
U
حائز شدن اکثریت سر
feck
U
سهم بزرگتر اکثریت
vote
U
با اکثریت اراء تصویب کردن
quorum
U
اکثریت لازم برای مذاکرات
to yet had it
U
طرف مثبت اکثریت را دارند
votes
U
با اکثریت اراء تصویب کردن
voted
U
با اکثریت اراء تصویب کردن
cabinet government
U
حکومت حزب حائز اکثریت
clean
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest
U
کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
majority rule
U
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
to carry a motion by acclamation
U
درخواستی
[رأیی]
را بوسیله بله گفتن اکثریت پذیرفتن
area of operational interest
U
منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
intromission
U
قبول
compliance
U
قبول
admission
U
قبول
acknowledgment
U
قبول
admissions
U
قبول
adoption
U
قبول
imprimatur
U
قبول
acceptances
U
قبول
receptions
U
قبول
acceptance
U
قبول
reception
U
قبول
people
U
مردم
the people
U
مردم
peoples
U
مردم
public
U
مردم
peopled
U
مردم
peopling
U
مردم
folks
U
مردم
population
[pop.]
U
مردم
folk
U
مردم
the deaf
U
مردم کر
adopter
U
قبول کننده
entertain
U
قبول کردن
reasonable
U
قابل قبول
rejection
U
قبول نکردن
withdraw
U
قبول نکردن
withdraws
U
قبول نکردن
honors
U
قبول کردن
honored
U
قبول کردن
passes
U
قبول کردن
agreement
U
قرار قبول
acceptable
U
قابل قبول
intolerance
U
عدم قبول
rejection
U
عدم قبول
admitting
U
قبول کردن
embracement
U
قبول اتخاذ
express acceptance
U
قبول صریح
admits
U
قبول کردن
agreements
U
قرار قبول
admittable
U
قابل قبول
passed
U
قبول کردن
pass
U
قبول کردن
compliancy
U
قبول اجابت
disclaimed
U
قبول نکردن
compliantly
U
با قبول و رضایت
adoption
U
قبول به فرزندی
disallowance
U
عدم قبول
admissible
U
قابل قبول
admit
U
قبول کردن
believable
U
قابل قبول
acceptably
U
بطورقابل قبول
acceptance by conduct
U
قبول فعلی
disclaim
U
قبول نکردن
acceptance by words
U
قبول قولی
acceptance limit
U
حد قابل قبول
acceptancy
U
اماده قبول
unacceptably
U
غیرقابل قبول
acceptability
U
قبول شدگی
allowable
U
قابل قبول
disclaims
U
قبول نکردن
disclaiming
U
قبول نکردن
passable
U
قابل قبول
ineligible
U
غیرقابل قبول
acceptability
U
قابلیت قبول
unacceptable
U
غیرقابل قبول
acceptant
U
قبول کننده
adopts
U
قبول کردن
accepter
U
قبول کننده
aceptive
U
قابل قبول
tolerable
U
قابل قبول
honouring
U
قبول کردن
acknowladgement of debt
U
قبول بدهی
adhibit
U
قبول کردن
admission of liability
U
قبول بدهی
honoured
U
قبول کردن
honour
U
قبول کردن
honours
U
قبول کردن
acceptation tacite
U
قبول ضمنی
adopting
U
قبول کردن
acceptance
U
قبول قرارداد
acceptor
U
قبول کننده
adopt
U
قبول کردن
entertains
U
قبول کردن
acceptances
U
قبول قرارداد
entertained
U
قبول کردن
valid
U
قابل قبول
accepting
U
قبول شدن
accept
U
قبول کردن
accept
U
قبول شدن
I agree.
U
قبول دارم.
agreed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
allowed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
approved
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
authorised
[British]
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
accepting
U
قبول کردن
accepts
U
قبول شدن
conceding
U
قبول شکست
concedes
U
قبول شکست
conceded
U
قبول شکست
concede
U
قبول شکست
honoring
U
قبول کردن
reply paid /RP/
[reply prepaid]
U
جواب قبول
accepts
U
قبول کردن
authorized
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
passed
<adj.>
<past-p.>
U
قبول شده
acceptable
<adj.>
U
قابل قبول
adequate
<adj.>
U
قابل قبول
good
[sufficient]
<adj.>
U
قابل قبول
satisfactory
<adj.>
U
قابل قبول
sufficient
<adj.>
U
قابل قبول
sufficing
<adj.>
U
قابل قبول
adequately
[sufficiently]
<adv.>
U
قابل قبول
sufficiently
<adv.>
U
قابل قبول
impossible
[colloquial]
<adj.>
U
غیرقابل قبول
accorded
U
قبول کردن
to take in
U
قبول کردن
receivable
U
قابل قبول
the optio to accept or reject
U
اختیار قبول یا رد
compliant
U
قبول کننده
reply paid
U
جواب قبول
allowable load
U
بارقابل قبول
naturalization
U
قبول تابعیت
non acceptance
U
عدم قبول
the g. or refusal of anything
U
قبول یا ردچیزی
ready acceptance
U
حسن قبول
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com