English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
conventional U مورد قبول عامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
putative U مفروض مورد قبول عامه
Other Matches
popularity U قابل قبول عامه
public information U اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
taken U مورد قبول
received U مورد قبول
popularizing U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularised U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
persona grata U شخص مورد قبول
aknowledge character U کاراکتر مورد قبول
availabe time U زمان مورد قبول
adopted items of material U اقلام مورد قبول از نظرعملیاتی
agrapha U که مورد قبول مسیحیان نیست
current standard cost U هزینه استاندارد و مورد قبول
ack U Character Ackowledge کاراکتر مورد قبول
to pass go orrun current U معمولا مورد قبول واقع شدن
lowest common denominator U مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
lowest common denominators U مورد قبول یا فهم اکثریت مردم
persona grata U نماینده سیاسی مورد قبول کشور دیگر
adopted types U انواع تجهیزات مورد قبول انواع تجهیزات قبول شده
nuncupative will U در CL این وصیت فقط در مورد سربازان و ملوانان در حال خدمت قابل قبول است
Lets play that again . قبول ندارم. [قبول نیست دربازی وغیره ]
public U عامه
omnibus U عامه
plebs U عامه
the public U عامه
omnibuses U عامه
the common people U عامه
folkway U عقیده عامه
endowments to the public U اوقاف عامه
public works U فواید عامه
lowest common denominator U عامه پسند
lowest common denominators U عامه پسند
public interests U مصالح عامه
public U عامه اشکار
public interest U منافع عامه
endowment for the benefit of the public U وقف بر مصالح عامه
popularity U جلب محبوبیت عامه
ochlocracy U حکومت عامه یا گروهی ازمردم
jack johnson U د راصطلاح عامه سربازها نارنجک بزرگ المانی
plebiscitary U وابسته به اراعموم اهالی مبنی بر یا افهارعقیده عامه
newsworthy U قابل توجه عامه برای درج درروزنامه
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
utilitarianism U بدی هرچیزی بسته بدرجه سودمندی ان برای عامه مردم است
dedications U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
area of operational interest U منطقه مورد توجه عملیاتی منطقه مورد نظر عملیاتی
acknowledgment U قبول
compliance U قبول
acceptance U قبول
adoption U قبول
acceptances U قبول
intromission U قبول
reception U قبول
receptions U قبول
admission U قبول
admissions U قبول
imprimatur U قبول
passed U قبول کردن
tolerable U قابل قبول
compliancy U قبول اجابت
compliantly U با قبول و رضایت
passes U قبول کردن
acceptances U قبول قرارداد
pass U قبول کردن
acceptance U قبول قرارداد
admissible U قابل قبول
acceptability U قبول شدگی
acceptability U قابلیت قبول
believable U قابل قبول
acceptable U قابل قبول
ineligible U غیرقابل قبول
unacceptable U غیرقابل قبول
unacceptably U غیرقابل قبول
passable U قابل قبول
disclaim U قبول نکردن
agreements U قرار قبول
reasonable U قابل قبول
entertain U قبول کردن
entertained U قبول کردن
entertains U قبول کردن
adopts U قبول کردن
adopt U قبول کردن
honours U قبول کردن
admittable U قابل قبول
disclaimed U قبول نکردن
disclaiming U قبول نکردن
reply paid /RP/ [reply prepaid] U جواب قبول
admitting U قبول کردن
admits U قبول کردن
admit U قبول کردن
rejection U قبول نکردن
rejection U عدم قبول
intolerance U عدم قبول
agreement U قرار قبول
I agree. U قبول دارم.
disclaims U قبول نکردن
honouring U قبول کردن
honoured U قبول کردن
honour U قبول کردن
withdraws U قبول نکردن
withdraw U قبول نکردن
acceptor U قبول کننده
aceptive U قابل قبول
acknowladgement of debt U قبول بدهی
adhibit U قبول کردن
admission of liability U قبول بدهی
adopter U قبول کننده
adopting U قبول کردن
acceptation tacite U قبول ضمنی
accepter U قبول کننده
honors U قبول کردن
honoring U قبول کردن
honored U قبول کردن
allowable U قابل قبول
acceptably U بطورقابل قبول
acceptance by conduct U قبول فعلی
acceptance by words U قبول قولی
acceptance limit U حد قابل قبول
acceptancy U اماده قبول
adoption U قبول به فرزندی
acceptant U قبول کننده
allowable load U بارقابل قبول
acceptable <adj.> U قابل قبول
accords U قبول کردن
accord U قبول کردن
intolerancy U عدم قبول
concedes U قبول شکست
conceded U قبول شکست
concede U قبول شکست
adequate <adj.> U قابل قبول
good [sufficient] <adj.> U قابل قبول
satisfactory <adj.> U قابل قبول
incompliance U عدم قبول
Agreed . that is a deal . U قبول ( قبوله )
implied acceptance U قبول ضمنی
sufficient <adj.> U قابل قبول
sufficing <adj.> U قابل قبول
conceding U قبول شکست
impossible [colloquial] <adj.> U غیرقابل قبول
ready acceptance U حسن قبول
receivable U قابل قبول
reply paid U جواب قبول
the g. or refusal of anything U قبول یا ردچیزی
the optio to accept or reject U اختیار قبول یا رد
to take in U قبول کردن
offer and acceptance U ایجاب و قبول
non acceptance U عدم قبول
accepts U قبول کردن
accepts U قبول شدن
accepting U قبول کردن
accepting U قبول شدن
accept U قبول کردن
accept U قبول شدن
adequately [sufficiently] <adv.> U قابل قبول
sufficiently <adv.> U قابل قبول
naturalization U قبول تابعیت
accorded U قبول کردن
compliant U قبول کننده
authorized <adj.> <past-p.> U قبول شده
passed <adj.> <past-p.> U قبول شده
embracement U قبول اتخاذ
approved <adj.> <past-p.> U قبول شده
disallowance U عدم قبول
express acceptance U قبول صریح
valid U قابل قبول
authorised [British] <adj.> <past-p.> U قبول شده
agreed <adj.> <past-p.> U قبول شده
ratification U قبول قبولی
allowed <adj.> <past-p.> U قبول شده
He wouldnt dare refuse. U سگ کیست که قبول نکند
loss appraisal U قبول تلفات در جنگ
loss appraisal U ضایعات قابل قبول
honours U یاحوالهای را قبول کردن
to incur a risk U ریسکی را قبول کردن
accepting U پسندیدن قبول کردن
honoured U یاحوالهای را قبول کردن
honour U یاحوالهای را قبول کردن
honored U یاحوالهای را قبول کردن
honors U یاحوالهای را قبول کردن
complier U قبول کننده همدست
honoring U یاحوالهای را قبول کردن
To pass (fail,flunk) an exam. U درامتحان قبول ( رد )شدن
matriculant U قبول شده در دانشگاه
disapprove U قبول نکردن رد کردن
matriculates U قبول کردن پذیرفتن
disapproves U قبول نکردن رد کردن
valid assumptions U فروض قابل قبول
matriculating U قبول کردن پذیرفتن
matriculated U قبول کردن پذیرفتن
matriculate U قبول کردن پذیرفتن
to be valid U قابل قبول بودن
brinkmanship U سیاست قبول مخاطره
to take up the gauntlet U قبول مبارزه کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com