English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
pros and cons U موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
irish bull U بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
pros U طرفداران
suffragist U طرفداران دادن حق رای یا حق انتخاب
monetrarist keynesian debate U بحث طرفداران مکتب پولی وکینزی
antisocial U مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
utopian socialism U طرفداران مکتبی که هر یک مدینه فاضلهای برای خود تصورمیکردند در این گروه افرادی چون رابرت اون
neo keynesians U اقتصاددانان جدید کینزی گروهی که نظریات اقتصادی انها بر خلاف نظریات طرفداران مکتب پولی است
enemy alien U طرفداران دشمن در خاک خودی هواداران دشمن
incompatible U نا موافق
respondents U موافق
compossible <adj.> U موافق
prosodial U موافق
sympathetic U موافق
prosodiacal U موافق
according U موافق
textually U موافق نص
amicable U موافق
compatible <adj.> U موافق
sympathizers U موافق
sympathizer U موافق
sympathisers U موافق
respondent U موافق
attuned U موافق
congruent U موافق
pro U له موافق
pro- U له موافق
agreed U موافق
accordant U موافق
in suit with U موافق
agreeably to U موافق
consentient U موافق
non concurrent U نا موافق
consentaneous U موافق
congruous U موافق
concordant U موافق
in suit with U موافق با
attune U موافق
in keeping U موافق
compliant U موافق
consilient U موافق
disagrees U موافق نبودن
fair tide U جریان اب موافق
go along U موافق بودن
string along U موافق بودن
in accordance with U مطابق موافق
fellow countryman U موافق کردن
to go along U موافق بودن
to my satisfaction U موافق دلخواه من
see eye to eye <idiom> U موافق بودن
disagree U موافق نبودن
disagreed U موافق نبودن
disagreeing U موافق نبودن
fair wind U باد موافق
compatibly U بطور موافق
friendlier U مهربان موافق
after ones own heart U موافق دلخواه
harmoniously U بطور موافق
yea U رای موافق
at will U موافق میل
after one's will U موافق میل
palatably U موافق ذائقه
shaken U موافق شیوه
satisfactorily U موافق دلخواه
prorenata U شخص موافق
agonist muscle U عضله موافق
prorenata U نسبت موافق
friendlies U مهربان موافق
friendliest U مهربان موافق
friendly U مهربان موافق
rationally U موافق عقل
fellow countryman U موافق شدن
truly U موافق باحقایق
quarter wind U باد موافق
non placer U موافق نیستم
accomodating U راحت موافق
placet U رای موافق
consistently U بطور موافق
favourable U موافق مطلوب
adapt U موافق بودن
accommodatingly U بطور موافق راحت
harmonious U موزون سازگار موافق
crony U رفیق موافق هم اطاق
cronies U رفیق موافق هم اطاق
comkpliant U موافق اجابت کننده
concurring opinion U رای موافق مشروط
to bring in to line U وفق دادن موافق
no cigar <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
geometrically U موافق علم هندسه
no deal <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
genetically U موافق علم پیدایش
to agree on something U موافق بودن با چیزی
naturalistic U موافق با اصول طبیعی
quite the thing U موافق سبک روز
scientifically U موافق اصول علمی
to a toa praposal U باپیشنهادی موافق بودن
genealogically U موافق شجره نامه
geodetically U موافق قاعده پیمایش
physically U موافق علم فیزیک
in tune <idiom> U با یکدیگر موافق بودن
adapting U وفق دادن موافق بودن
agrees U موافقت کردن موافق بودن
agreeing U موافقت کردن موافق بودن
adapts U وفق دادن موافق بودن
bandae jireugi U ضربه دست موافق ایستادن
she always had her way U همیشه موافق میل اوعمل می شد
to put over a play U موافق بدادن نمایشی شدن
physiognomically U موافق علم قیافه شناسی
agree U موافقت کردن موافق بودن
harmonizing U موافق کردن هم اهنگ شدن
gastronomically U موافق علم خوب خوردن
harmonized U موافق کردن هم اهنگ شدن
in obdience to U برای اطاعت از موافق امر
fall in U مطابقت کردن موافق شدن
harmonised U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonises U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonize U موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes U موافق کردن هم اهنگ شدن
monetarists U طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
concurrent U دریک وقت واقع شونده موافق
physico theology U حکمت الهی موافق اصول طبیعی
propitiously U بطور مساعد یا موافق خجسته وار
To view something approvingly ( favourably ) . U چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
I agree with you completely. U من کاملا با نظر شما موافق هستم.
keep up with the times U موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
live up to one's principles U موافق مرام خود رفتار کردن
pragmatize U موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
argue U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
The pros and cons ( of something ) . U جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
homosexuals U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
arguing U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argued U بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
homosexual U دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
chronologize U بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
package U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packages U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packaged U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack U توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
scholastically U موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
layer U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layers U بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
dissident U مخالف
conversing U مخالف
converses U مخالف
aliens U مخالف
by the ears U مخالف
conversed U مخالف
converse U مخالف
contradictive U مخالف
against U مخالف
contradiction U مخالف
gainsayer U مخالف
contra U مخالف
hostile U مخالف
alien U مخالف
resistent U مخالف
antagonists U مخالف
foe U مخالف
foes U مخالف
gainst U مخالف
contradictions U مخالف
dissidents U مخالف
out of keeping U مخالف
repugnant U مخالف
dissidence U مخالف
non content U مخالف
anie U مخالف
gyaku U مخالف
oppugner U مخالف
oppositive U مخالف
antipodal U مخالف
with U مخالف
oppugnant U مخالف
at outs U مخالف
at d. U مخالف
contrariant U مخالف
contrary to U مخالف
controvertist U مخالف
opposit U مخالف
oppositionist U ضد مخالف
averse U مخالف
opponent U مخالف
contrary U مخالف
conflicting U مخالف
contradictory U مخالف
antagonist U مخالف
unfavorable U مخالف
inadvisable U مخالف
adverse U مخالف
opponents U مخالف
adversaries U مخالف
dissenting U مخالف
adversary U مخالف
irreconcilable U مخالف
no U منفی مخالف
dissenters U مخالف ناراضی
dissenter U مخالف ناراضی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com