Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 177 (8 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
non placer
U
موافق نیستم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
i am not of his mind
U
نیستم
iam pretty well
U
بد نیستم
i am only middling
U
بد نیستم
i am not good at sums
U
نیستم
i am not a with him
U
با او اشنا نیستم
I'm not worth it.
U
من در حد اون نیستم.
Not my department.
<idiom>
U
من مسئول نیستم.
That's not my province.
U
من مسئول آن نیستم.
I am in the dark. Iam not in the picture.
U
من در جریان نیستم
I am not your maid.
U
نوکرت که نیستم.
i do not belong here
U
من اهل اینجا نیستم
I am not worried about it.
U
من در موردش نگران نیستم.
i am unused to that noise
U
من به ان صدا اشنا نیستم
I am not as mad as all that .
U
آنقدها هم دیوانه نیستم
I'm uneasy about it.
U
من باهاش راحت نیستم.
I wasn't born yesterday.
<idiom>
U
من بی تجربه نیستم !
[اصطلاح]
but don't hold me to it
[idiom]
U
ولی مطمئن نیستم
i am unwilling to go
U
راضی نیستم بروم
i am unwilling to go
U
مایل نیستم بروم
Such things just dont interest me.
U
توی این خطها نیستم
Nothing is further from my mind than marriage .
U
اصلا" فکر ازدواج نیستم
I wasn't born yesterday.
<idiom>
U
من ساده لوح نیستم !
[اصطلاح]
I'm not made of money!
<idiom>
U
من که پولدار نیستم!
[اصطلاح روزمره]
I'm not too keen on it.
<idiom>
U
من خیلی بهش مشتاق نیستم.
I am not aware of that.
<idiom>
U
درباره اش آگاه نیستم.
[اصطلاح]
iam out of practice
U
چندی است که وارد کار نیستم
To stage political demonstrations.
U
تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
iam not in prac tice
U
چندی است وارد کار نیستم
I am not much of a cinema-goer.
U
زیاد اهل سینما ( رفتن ) نیستم
I am sceptical. I have my doubts. I am not all optimistic.
U
من که چشمم آب نمی خورد ( خوشبین نیستم )
Count me out .
U
دور مرا خط بکش ( من یکی که نیستم )
That won't work with me!
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
It doesn't fly with me
[American E]
[colloquial]
U
من حاضر نیستم این کار را انجام بدهم!
I dont smoke at all.
U
اهل دود نیستم ( دخانیات استعمال نمی کنم )
I'm not very hungry, so please don't cook on my account.
U
من خیلی گرسنه نیستم، پس لطفا بحساب من آشپزی نکن.
in suit with
U
موافق
in suit with
U
موافق با
consentient
U
موافق
consentaneous
U
موافق
congruous
U
موافق
concordant
U
موافق
in keeping
U
موافق
compossible
<adj.>
U
موافق
attune
U
موافق
compliant
U
موافق
incompatible
U
نا موافق
compatible
<adj.>
U
موافق
sympathisers
U
موافق
sympathizers
U
موافق
agreeably to
U
موافق
prosodiacal
U
موافق
amicable
U
موافق
attuned
U
موافق
congruent
U
موافق
sympathetic
U
موافق
according
U
موافق
sympathizer
U
موافق
pro
U
له موافق
pro-
U
له موافق
respondents
U
موافق
respondent
U
موافق
agreed
U
موافق
textually
U
موافق نص
consilient
U
موافق
prosodial
U
موافق
non concurrent
U
نا موافق
accordant
U
موافق
prorenata
U
شخص موافق
placet
U
رای موافق
palatably
U
موافق ذائقه
see eye to eye
<idiom>
U
موافق بودن
to go along
U
موافق بودن
compatibly
U
بطور موافق
adapt
U
موافق بودن
in accordance with
U
مطابق موافق
quarter wind
U
باد موافق
string along
U
موافق بودن
to my satisfaction
U
موافق دلخواه من
prorenata
U
نسبت موافق
go along
U
موافق بودن
disagree
U
موافق نبودن
disagreed
U
موافق نبودن
disagreeing
U
موافق نبودن
disagrees
U
موافق نبودن
satisfactorily
U
موافق دلخواه
agonist muscle
U
عضله موافق
after ones own heart
U
موافق دلخواه
harmoniously
U
بطور موافق
at will
U
موافق میل
after one's will
U
موافق میل
yea
U
رای موافق
shaken
U
موافق شیوه
accomodating
U
راحت موافق
truly
U
موافق باحقایق
rationally
U
موافق عقل
friendliest
U
مهربان موافق
friendly
U
مهربان موافق
fellow countryman
U
موافق شدن
fellow countryman
U
موافق کردن
favourable
U
موافق مطلوب
friendlier
U
مهربان موافق
fair wind
U
باد موافق
fair tide
U
جریان اب موافق
consistently
U
بطور موافق
friendlies
U
مهربان موافق
naturalistic
U
موافق با اصول طبیعی
no deal
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
no cigar
<idiom>
U
موافق نبودن ،رد کردن
to agree on something
U
موافق بودن با چیزی
cronies
U
رفیق موافق هم اطاق
crony
U
رفیق موافق هم اطاق
scientifically
U
موافق اصول علمی
to bring in to line
U
وفق دادن موافق
to a toa praposal
U
باپیشنهادی موافق بودن
accommodatingly
U
بطور موافق راحت
physically
U
موافق علم فیزیک
genetically
U
موافق علم پیدایش
concurring opinion
U
رای موافق مشروط
comkpliant
U
موافق اجابت کننده
genealogically
U
موافق شجره نامه
quite the thing
U
موافق سبک روز
geodetically
U
موافق قاعده پیمایش
in tune
<idiom>
U
با یکدیگر موافق بودن
geometrically
U
موافق علم هندسه
harmonious
U
موزون سازگار موافق
harmonizing
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
adapts
U
وفق دادن موافق بودن
adapting
U
وفق دادن موافق بودن
agrees
U
موافقت کردن موافق بودن
agreeing
U
موافقت کردن موافق بودن
harmonised
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonising
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonized
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonizes
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
harmonises
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
agree
U
موافقت کردن موافق بودن
harmonize
U
موافق کردن هم اهنگ شدن
fall in
U
مطابقت کردن موافق شدن
in obdience to
U
برای اطاعت از موافق امر
physiognomically
U
موافق علم قیافه شناسی
bandae jireugi
U
ضربه دست موافق ایستادن
she always had her way
U
همیشه موافق میل اوعمل می شد
to put over a play
U
موافق بدادن نمایشی شدن
pros and cons
U
موافق و مخالف طرفداران و منتقدان
gastronomically
U
موافق علم خوب خوردن
I agree with you completely.
U
من کاملا با نظر شما موافق هستم.
keep up with the times
U
موافق اوضاع و اداب روزرفتار کردن
pragmatize
U
موافق دلائل عقلی تعبیر کردن
physico theology
U
حکمت الهی موافق اصول طبیعی
concurrent
U
دریک وقت واقع شونده موافق
live up to one's principles
U
موافق مرام خود رفتار کردن
irish bull
U
بیان بظاهر موافق و درحقیقت مخالف
propitiously
U
بطور مساعد یا موافق خجسته وار
To view something approvingly ( favourably ) .
U
چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
argued
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
argues
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
The pros and cons ( of something ) .
U
جنبه های موافق ومخالف ( مثبت ومنفی )
homosexual
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
accordantly
U
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
argue
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
arguing
U
بحث در باره چیزی که در مورد آن موافق نیستید
homosexuals
U
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
chronologize
U
بترتیب زمان قراردادن موافق تاریخ مرتب کردن
packages
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
packs
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
package
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
pack
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
scholastically
U
موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
packaged
U
توافق وقتی چندین موضوع مختلف همزمان موافق باشند
layer
U
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
layers
U
بخشی که موافق قالب به کدها و تقاضا برای اتصال شروع /خاتمه است
i do not know your house
U
خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
live up to
<idiom>
U
طبق خواسته کسی عمل کردن ،موافق بودن با ،سازش کردن با
phrenologically
U
ازروی علم براهین جمجمه موافق قواعد این علم
to little up to one's principl
U
اصول و مرام خود را اجراکردن موافق مرام خودزیستن
well assorted
U
جور دارای کالا یا اجناس جور موافق سازگار
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com