Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 218 (12 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
agreement
U
موافقت نامه
agreements
U
موافقت نامه
treaties
U
موافقت نامه
treaty
U
موافقت نامه
concordat
U
موافقت نامه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
bond
U
تعهد موافقت نامه
protocol
U
مقاوله نامه موافقت مقدماتی
protocols
U
مقاوله نامه موافقت مقدماتی
arbitration agreement
U
موافقت نامه داوری
bretton woods agreement
U
موافقت نامه برتن وودز
escrow
U
موافقت نامه بین دونفرکه بامانت نزدشخص ثالثی سپرده شودوتاحصول شرایط بخصوص بدون اعتبارباشد
general agreement on tariff & trade (gat
U
موافقت نامه عمومی تعرفه وتجارت
geneva convention
U
موافقت نامه ژنو
pourparler
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
pourparley
U
جلسه غیررسمی برای مذاکره در اطراف عهد نامه یا موافقت نامه تبادل نظر کردن
trade agreement
U
موافقت نامه تجاری
wage agreement
U
موافقت نامه دستمزد
written agreement
U
موافقت نامه پیمان نامه
Other Matches
post script
U
مطلبی که در هنگام تهیه نامه فراموش شده و بعدا درذیل نامه ذکر میگردد
letter of intent
U
تمایل نامه نامه علاقه مندی به انجام معامله
cryptoparts
U
بخشهای یک نامه رمز قسمتهای رمزی نامه
libeling
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libel
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libels
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelling
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libelled
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
libeled
U
هجو نامه یا توهین نامه افترا
affidavits
U
شهادت نامه قسم نامه
certificate
U
رضایت نامه شهادت نامه
credential
U
گواهی نامه اعتبار نامه
certificates
U
رضایت نامه شهادت نامه
to a. letter
U
روی نامه عنوان نوشتن نامه نوشتن کاغذی رابعنوان
testacy
U
دارای وصیت نامه بودن نگارش وصیت نامه
assentation
U
موافقت
understandings
U
موافقت
settle for
<idiom>
U
موافقت با
union
U
موافقت
unions
U
موافقت
understanding
U
موافقت
accommodating
U
موافقت
accompt
U
موافقت
agreeability
U
موافقت
keeping
U
موافقت
adhesion
U
موافقت
concurrence
U
موافقت
accords
U
موافقت
accorded
U
موافقت
accord
U
موافقت
agreeableness
U
موافقت
accordance
U
موافقت
consents
U
موافقت
consented
U
موافقت
consentaneity
U
موافقت
agreement
U
موافقت
congruity
U
موافقت
consent
U
موافقت
acquiescence
U
موافقت
consenting
U
موافقت
agreements
U
موافقت
approbation
U
موافقت
ententes cordiales
U
موافقت
entente
U
موافقت
approval
U
موافقت
congeniality
U
موافقت
ententes
U
موافقت
sympathies
U
موافقت
sympathy
U
موافقت
homologate
U
موافقت کردن
gentlemen's agreement
U
موافقت شرافتمندانه
in league with
<idiom>
U
موافقت مخفیانه
concur
U
موافقت کردن
incompliance
U
عدم موافقت
grant
U
موافقت کردن
grants
U
موافقت کردن
congruency
U
موافقت تناسب
assentient
U
موافقت دهنده
non concurrence
U
عدم موافقت
congruence
U
موافقت تناسب
compliable
U
قابل موافقت
go along
<idiom>
U
موافقت کردن
concurs
U
موافقت کردن
no go
<idiom>
U
موافقت نکردن
granted
U
موافقت کردن
incongrvity
U
عدم موافقت
implicit agreement
U
موافقت ضمنی
concurred
U
موافقت کردن
accedes
U
موافقت کردن
acceding
U
موافقت کردن
acquiesce
U
موافقت کردن
jibing
U
موافقت کردن
jibes
U
موافقت کردن
jibed
U
موافقت کردن
jibe
U
موافقت کردن
gibes
U
موافقت کردن
condescension
U
تمکین موافقت
approves
U
موافقت کردن
acceded
U
موافقت کردن
accede
U
موافقت کردن
concurring
U
موافقت کردن
admit
موافقت کردن
assent
U
موافقت کردن
assented
U
موافقت کردن
assenting
U
موافقت کردن
assents
U
موافقت کردن
approve
U
موافقت کردن
non compliance
U
عدم موافقت
consenting
U
موافقت کردن
to come to an agreement
U
موافقت پیداکردن
nonconformity
U
عدم موافقت
consents
U
موافقت کردن
propitiousness
U
موافقت مساعدت
to look after
موافقت کردن
accommodations
U
تطبیق موافقت
accommodation
U
تطبیق موافقت
accomodate
U
موافقت کردن
disagreements
U
عدم موافقت
quota agreement
U
موافقت سهمیه
disagreement
U
عدم موافقت
approving
U
موافقت کردن
non cincurrence
U
عدم موافقت
verbal agreement
U
موافقت شفاهی
non placer
U
موافقت نمیشود
accords
U
موافقت کردن
consented
U
موافقت کردن
approbate
U
موافقت کردن
consent
U
موافقت کردن
to come in to line
U
موافقت کردن
complying
U
موافقت کردن
comply
U
موافقت کردن
accord
U
موافقت کردن
complies
U
موافقت کردن
complied
U
موافقت کردن
come to terms
<idiom>
U
به موافقت رسیدن
endorsements
U
موافقت تایید
endorsement
U
موافقت تایید
accorded
U
موافقت کردن
to a to a proposal or opinion
U
باپیشنهادیاعقیدهای موافقت کردن
assent
U
رضایت دادن موافقت
to be in disagreement
[with somebody]
U
موافقت نکردن
[با کسی]
overwrite
U
باپرداخت موافقت کردن
assented
U
رضایت دادن موافقت
to come to terms
U
سازش یا موافقت پیداکردن
to fall in
U
فروکشیدن موافقت کردن
assents
U
رضایت دادن موافقت
to strike a bargain
U
درمعامله موافقت پیداکردن
assenting
U
رضایت دادن موافقت
disgreement
U
عدم موافقت اختلاف
as previously agreed upon
<adv.>
U
همینطور که قبلا موافقت شد
unity
U
شراکت موافقت واحد
incongruousness
U
عدم موافقت یا تطابق
in agreement with somebody
U
با کسی موافقت داشتن
in keeping with
<idiom>
U
مشابه ،موافقت کردن
to agree on something
U
موافقت کردن با چیزی
consents
U
موافقت رضایت دادن
consenting
U
موافقت رضایت دادن
consented
U
موافقت رضایت دادن
collogue
U
موافقت دروغی کردن
mutilateral agreement
U
موافقت چند جانبه
come to an agreement
U
موافقت پیدا کردن
consent
U
موافقت رضایت دادن
approval to the majority
U
با اکثریت موافقت کردن
approbate
U
پسندیدن موافقت کردن
it depends on his approval
U
منوط به موافقت و تصویب اوست
to be at strife
[with somebody]
[over something]
U
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
to go in with
U
ملحق شدن با موافقت کردن با
to givein one's a.
U
موافقت خودرا اعلام کردن
to assent
U
مورد موافقت قرار دادن
acquiesces
U
رضایت دادن موافقت کردن
acquiesced
U
رضایت دادن موافقت کردن
agrees
U
موافقت کردن موافق بودن
to be at odds
[with somebody]
[on / over something]
)
U
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
agreeing
U
موافقت کردن موافق بودن
agree
U
موافقت کردن موافق بودن
lip service
<idiom>
U
تنها زبونی موافقت کردن
to be split
[over something]
[with somebody]
U
موافقت نکردن
[با کسی]
[سر چیزی]
acquiescing
U
رضایت دادن موافقت کردن
consent
U
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consented
U
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
consenting
U
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
to come to an explanation
U
درتوضیح چیزی باهم موافقت کردن
He nodded.
U
سرش راتکان داد ( بعلامت موافقت )
consents
U
موافقت ورثه با مندرجات وصیتنامه رضایت
recredential
U
نامهای است که بعضی اوقات رئیس دولتی که سفیر نزد ان ماموریت دارد در جواب احضار نامه سفیر به رئیس دولت فرستنده سفیر می نویسد و در واقع این نامه پاسخی است به استوار نامهای که سفیر در شروع ماموریتش تقدیم داشته است
right on
<idiom>
U
نشان دادن موافقت (درست است بله)
win a lady's hand
U
موافقت زنی را برای ازدواج جلب کردن
talk into
<idiom>
U
موافقت شخصی برای انجام کاری راجلب کردن
overt collusion
U
تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
carriers
U
نامه بر
manifest
U
نامه
correspoundence
U
نامه ها
manifested
U
نامه
manifesting
U
نامه
manifests
U
نامه
epistles
U
نامه
carrier
U
نامه بر
epistle
U
نامه
letter
U
نامه
letters
U
نامه
post boy
U
نامه بر
breve
U
نامه
bill of exception
U
اعتراض نامه
circular letter
U
نامه اداری
certificate of incorporation
U
شرکت نامه
wordbook
U
لغت نامه
protocol
U
پیوند نامه
bacchanalian song
U
ساقی نامه
bail bond
U
ضمانت نامه
collins
U
نامه پر سود
acknowledgment
U
شهادت نامه
treaty
U
عهد نامه
bill of lading
U
بار نامه
by low
U
ایین نامه
treaties
U
عهد نامه
bill of sale
U
بیع نامه
billet doux
U
نامه عاشقانه
bylaws
U
ایین نامه
bylaw
U
ایین نامه
testimonial
U
گواهی نامه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com