English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to keep one's health U موافب بهداشت خود بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
look out U موافب بودن
watched U موافب بودن
watches U موافب بودن
watching U موافب بودن
tends U موافب بودن
tending U موافب بودن
to take care U موافب بودن
tended U موافب بودن
to look out U موافب بودن
tend U موافب بودن
watch U موافب بودن
look out U نگهبانی کردن موافب بودن
to look out for squalls U جلوگیری ازخطرکردن موافب خود بودن
health U بهداشت
hygienics U بهداشت
hygiene U بهداشت
social health U بهداشت اجتماعی
sanitarily U از لحاظ بهداشت
health certificate U گواهی بهداشت
sanitary engineering U مهندسی بهداشت
The Physics of Radiation Protection U بهداشت پرتوی
bill of health U گواهی بهداشت
health insurance U بیمه بهداشت
social hygiene U بهداشت اجتماعی
Health physics U بهداشت پرتوی
mental health U بهداشت روانی
mental hygiene U بهداشت روانی
hygienist U متخصص بهداشت
Health physics U فیزیک بهداشت
hygeist U بهداشت دان
The Physics of Radiation Protection U فیزیک بهداشت
hygienically U مطابق بهداشت
hygeist U متخصص بهداشت
hygienics U علم بهداشت
certificate of health U گواهی بهداشت
public health U بهداشت همگانی
hygiene U علم بهداشت
insanitation U فقدان بهداشت
The health authorities . U مقامات اداره بهداشت
pedology U مبحث بهداشت کودکان
world health organization U سازمان بهداشت جهانی
sanitation U مراعات اصول بهداشت بهسازی
clean bill of health U گواهی نامه بهداشت کشتی
on the alert U موافب
tooter U موافب
attentive U موافب
attendants U موافب
attendant U موافب
to keep guard U موافب
on ones guard U موافب
to be on guard U موافب
watchfulness U موافب
assiduous U موافب
watch ful U موافب
watch out U موافب
cautious U موافب
heedful U موافب
surveillant U موافب
watchman U موافب
watchmen U موافب
sanitarian U کارشناس بهداشتی جانبدار بهداشت همگانی
flight sister U افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
constitutionalize U برای بهداشت مزاج گردش کردن
shied U ترسو موافب
shyest U ترسو موافب
shying U ترسو موافب
attendant U ملازم موافب
shyer U ترسو موافب
shy U ترسو موافب
careful U موافب بیمناک
alerts U موافب زیرک
alerted U موافب زیرک
alert U موافب زیرک
shies U ترسو موافب
attendants U ملازم موافب
aware U ملتفت موافب
watchful U موافب مراقب
on the qui vive U هوشیار موافب
tenty U مراقب موافب
be on to it U اگاه یا موافب باش
linesman U موافب برخوردتوپ باخط
linesmen U موافب برخوردتوپ باخط
hygeian U وابسته به دارگونهء تندرستی مربوط به رب النوع صحت بهداشت
they are t of their doctrines U موافب اصول خودمی باشند
look to your manner U موافب اطوار خود باشید
sailing master U افسری که موافب راندن کرجیهای تفرجی است
center U شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
mix up, caution U موافب باشید هواپیماهای دشمن و خودی درگیر شدند
salvos U در رهگیری هوایی یعنی موافب باشید اماده شلیک هستم
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
sanitize U مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
caveatemptor U به معنی " بگذار مشتری حذرکند یا بگذار مشتری موافب باشد "
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
abut U مماس بودن مجاور بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
haze U گرفته بودن مغموم بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
depend U مربوط بودن منوط بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
owe U مدیون بودن مرهون بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
consists U شامل بودن عبارت بودن از
abler U لایق بودن مناسب بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
include U شامل بودن متضمن بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand U بودن واقع بودن
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend U بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
intend U بر ان بودن
to chop and change U دو دل بودن
intending U بر ان بودن
intends U بر ان بودن
put one's cards on the table <idiom> U رک بودن
last [be enough] U بس بودن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com