English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
get to the heart of <idiom> U مهمترین نکته را گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
primes U مهمترین
primed U مهمترین
prime U مهمترین
featuring U مهمترین خصوصیت
feature U مهمترین خصوصیت
features U مهمترین خصوصیت
be-all and end-all U مهمترین چیز
of f.importance U اهمیت مهمترین
featured U مهمترین خصوصیت
main drag <idiom> U مهمترین خیابان شهر
magnum opus U مهمترین اثر ادبی یا هنری
featured U مهمترین قسمت برنامه ورزشی روز
featuring U مهمترین قسمت برنامه ورزشی روز
feature U مهمترین قسمت برنامه ورزشی روز
features U مهمترین قسمت برنامه ورزشی روز
compuserve U یکی از مهمترین سرویسهای اطلاعاتی line-on وابسته به آمریکا
key مهمترین ترمینال در سیستم کامپیوتری یا آنکه بیشترین تقدم را دارد
reynolds number U مهمترین ضریب بدون دیمانسیون در نمایش اشل جریان سیال
master U مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
masters U مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
mastered U مهمترین شخص یا وسیله در سیستم . به روزترین و درست ترین فایل
registering U مهمترین ثبات داخلی ذخیره سازی درCPU که حاوی داده پردازش شدنی است
register U مهمترین ثبات داخلی ذخیره سازی درCPU که حاوی داده پردازش شدنی است
registers U مهمترین ثبات داخلی ذخیره سازی درCPU که حاوی داده پردازش شدنی است
remarks U نکته
MOTs U نکته
MOT U نکته
point U نکته
remark U نکته
remarking U نکته
poniter U نکته
word for word <adv.> U نکته به نکته
verbatim <adv.> U نکته به نکته
to the letter <adv.> U نکته به نکته
letter for letter <adv.> U نکته به نکته
faithfully <adv.> U نکته به نکته
remarked U نکته
exactly <adv.> U نکته به نکته
finesse U نکته بینی
scrutator U نکته سنج
generalities U نکته کلی
generality U نکته کلی
red herring U نکته انحرافی
nicely U نکته باریک
punctiliousness U نکته گیری
nifty U نکته دان
niftiest U نکته دان
niftier U نکته دان
quodlibet U نکته قابل
prigs U نکته گیر
prig U نکته گیر
mosul U نکته کلمه
an uncalled-for remark U نکته ای ناخوانده
punctilious U نکته سنج
punctiliously U نکته سنج
an inappropriate remark U نکته ای بیجا
quodlibet U نکته عالی
gist U لب کلام نکته مهم
shortcoming U نکته ضعف کمبود
subtility U نکته باریک دقیقه
shortcomings U نکته ضعف کمبود
hypergnosis U نکته پردازی بیمارگون
particular U دقیق نکته بین
epigrammatical U نکته دار هجوامیز
to split hairs U نکته گیری کردن
punctual U لایتجزی نکته دار
hypergnosia U نکته پردازی بیمارگون
accumulator U مهمترین ثبات ذخیره سازی داخلی CPU که شامل نتیجه یک عمل یا کلمه داده پردازش شونده است
accumulator register U مهمترین ثبات ذخیره سازی داخلی CUP که شامل نتیجه یک عمل یا کلمه داده پردازش شونده است
to come straight to the point <idiom> U مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
punctilio U نکته دقیق در ایین رفتار
It is a very subtle point. U نکته بسیار ظریفی است
that point was of p interest U ان نکته جالبیست ویژهای داشت
there is time and place for everything <proverb> U هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد
hit the high spots <idiom> U روی نکته اصلی تمرکز کردن
talking point U نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
I'll give you that [much] . U دراین نکته اعتراف می کنم [که حق با تو است] .
talking points U نکته یا دلیل مهم بحث وگفتگو
high light U تشکیل نکته روشن یاجالب دادن
to beg the question U نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
issue of fact U نکته موضوع بحث که درنتیجه انکار مطلبی پیدامیشود
he rode me off on a side issue U نکته فرعی پیش اورده مراازاصل مطلب پرت کرد
hierarchies U روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
hierarchy U روش سازماندهی شی یا داده یا ساختار آن . معمولا با مهمترین یا آنه حق تقدم بیشتر دارد یا کلی ترین موضوع در بالا و پس کارکردن یا پایین ساختار درختی
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
technicalities U اصطلاحات فنی نکته فنی
saliency U نکته برجسته موضوع برجسته
technicality U اصطلاحات فنی نکته فنی
salience U نکته برجسته موضوع برجسته
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
To tell some one his fortune . U برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
retake U پس گرفتن
takes U گرفتن
seize U گرفتن
to station oneself U جا گرفتن
retakes U پس گرفتن
abating U اب گرفتن از
to shut off U را گرفتن
resumes U از سر گرفتن
retreat U پس گرفتن
retaken U پس گرفتن
retreated U پس گرفتن
take U گرفتن
retreating U پس گرفتن
retreats U پس گرفتن
wive U زن گرفتن
situates U جا گرفتن
detracts U گرفتن
situating U جا گرفتن
to take up U گرفتن
detract U گرفتن
detracted U گرفتن
tong U گرفتن
detracting U گرفتن
to whisk away or off U گرفتن
to take one's stand U جا گرفتن
unsay U پس گرفتن
to take a wife U زن گرفتن
encumbered U گرفتن
resume U از سر گرفتن
to take fast hold of U گرفتن
blind U گرفتن
blinded U گرفتن
blinds U گرفتن
situate U جا گرفتن
resumed U از سر گرفتن
seized U گرفتن
deglutinate U گرفتن
tithes U ده یک گرفتن از
tithe U ده یک گرفتن از
raclaim U پس گرفتن
reoccupy U از سر گرفتن
holds U گرفتن
hold U گرفتن
catch U گرفتن
grab U گرفتن
to addict oneself U خو گرفتن
grabbed U گرفتن
grabbing U گرفتن
skims U گرفتن کف
to begin again از سر گرفتن
obturate U گرفتن
capture U گرفتن
catch on U گرفتن
withdrawals U پس گرفتن
withdrawal U پس گرفتن
despumate U کف گرفتن از
devest U گرفتن
disesteem U کم گرفتن
false grip U گرفتن
adeem U پس گرفتن
get at U گرفتن
inclasp U در بر گرفتن
indwell U جا گرفتن
infold U در بر گرفتن
lay to heart U به دل گرفتن
capturing U گرفتن
captures U گرفتن
grabs U گرفتن
skims U کف گرفتن از
overtaken U گرفتن
overtake U گرفتن
to get at U گرفتن
encumber U گرفتن
to hunt out U گرفتن
encumbering U گرفتن
to lay a wager U گرفتن
encumbers U گرفتن
corks U گرفتن
cork U گرفتن
to nestle oneself U جا گرفتن
withdraw U پس گرفتن
withdraws U پس گرفتن
seizes U گرفتن
recapture U پس گرفتن
overtakes U گرفتن
skimmed U گرفتن کف
to break in U گرفتن
to bring to a stop U را گرفتن
to put a stop to U را گرفتن
to call back U پس گرفتن
skimmed U کف گرفتن از
skim U گرفتن کف
to catch a fly U بل گرفتن
skim U کف گرفتن از
to catch on U گرفتن
to draw back U پس گرفتن
resumption U از سر گرفتن
recapturing U پس گرفتن
recaptures U پس گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com