English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (6 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
keep an open house U مهمان نواز بودن
to keep an open house U مهمان نواز بودن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
hospitable U مهمان نواز
hospitable U غریب نواز مهمان نوازانه
open doored U در خانه باز مهمان نواز
to be a crowd-pleaser U مردم نواز بودن
to eat salt with a person U باکسی نان ونمک خوردن مهمان کسی بودن
xenial U مربوط به مهمان نوازی مربوط به مناسبات بین مهمان و میزبان
recitalist U تک نواز
reciter U تک نواز
gallant U زن نواز
soloist U تک نواز
soloists U تک نواز
trombonists U ترومبون نواز
trombonist U ترومبون نواز
pianists U پیانو نواز
mandolinist U ماندولین نواز
harper U چنگ نواز
pianist U پیانو نواز
gracious U زیر دست نواز
glee U ساز و نواز اسباب موسیقی
guests U مهمان
guest U مهمان
visitator U مهمان
hosts U مهمان دار
hosteler U مهمان دار
guest chamber U اطاق مهمان
inhospitableness U مهمان ننوازی
treat U مهمان کردن
hosting U مهمان دار
hosted U مهمان دار
host U مهمان دار
i was under his roof U مهمان او بودم
gatecrashers U مهمان ناخوانده
banquets U مهمان کردن
banquet U مهمان کردن
treats U مهمان کردن
gatecrasher U مهمان ناخوانده
guest room U اطاق مهمان
guest-room U اطاق مهمان
guest-rooms U اطاق مهمان
guests U مهمان کردن
guest U مهمان کردن
rest house U مهمان سرا
inhospitable U مهمان ننواز
open house U پذیرایی از مهمان
bidden guest U مهمان خوانده
hospitalization U مهمان نوازی
guest computer U کامپیوتر مهمان
hospitality U مهمان نوازی
treated U مهمان کردن
rabble-rouser U نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
Pied Piper U نی نواز [با نوازش مردم را تلسم می کند] [اصطلاح مجازی]
visitors U مهمان رسمی نظامی
inhospitably U بدون مهمان نوازی
inhospitality U فقدان مهمان نوازی
goest operating system U سیستم عامل مهمان
visitor U دیدن کننده مهمان
hospitably U از روی مهمان نوازی
visitors U دیدن کننده مهمان
visiter U دیدن کننده مهمان
visitor U مهمان رسمی نظامی
centred U محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centered U محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centre U محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
centers U محل نقاط سوراخ شده اطراف مرکز نواز کاغذی
invited U مهمان کردن وعده دادن
invites U مهمان کردن وعده دادن
invite U مهمان کردن وعده دادن
wear out one's welcome <idiom> U مهمان دو روزه عزیز است
We are expecting guests for dinner . U برای شام مهمان داریم
Please be my guest. U خواهش می کنم مهمان من با شید
That evening we had company . U آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
The Pied Piper of Hamelin U نی نواز هاملن [با نوازش موشها را تلسم میکرد و به رودخانه میبرد غرق شوند]
endless U بخش متمادی نواز ضبط یا چندین دستور کامپیوتری که پیامی تکرار میشود
When in Rome, do as the Romans do! <idiom> U خود را به آداب و رسوم کشور مهمان وفق بده.
roll out the red carpet <idiom> U برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
compact U نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compacts U نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compacting U نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
compacted U نواز مغناطیسی که درون یک جعبه پلاستیکی استاندارد است که در کامپیوترهای خانگی برای ذخیره سازی به کار می رود
homestay U خانواده مهمان دار [کسی که برای آموزش زبان یا فرهنگ در آن کشور می گذراند]
table money U فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
dat U درایو مکانیکی که داده را روی نواز DAT ضبط میکند و ازنوار بازیابی میکند
The guest brings his own portion . <proverb> U مهمان روزى خود را با خود مى آورد .
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
violinist U ویولن زن ویولن نواز
violist U ویولن زن ویولن نواز
violinists U ویولن زن ویولن نواز
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
conditionality U شرطی بودن مشروط بودن
discord U ناجور بودن ناسازگار بودن
consist U شامل بودن عبارت بودن از
consisted U شامل بودن عبارت بودن از
stravage U سرگردان بودن بی هدف بودن
depended U مربوط بودن منوط بودن
governed U نافذ بودن نافر بودن بر
consisting U شامل بودن عبارت بودن از
consists U شامل بودن عبارت بودن از
depend U مربوط بودن منوط بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
stravaig U سرگردان بودن بی هدف بودن
agree U متفق بودن همرای بودن
agreeing U متفق بودن همرای بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
includes U شامل بودن متضمن بودن
agrees U متفق بودن همرای بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
include U شامل بودن متضمن بودن
depends U مربوط بودن منوط بودن
pend U معوق بودن بی تکلیف بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
disagreeing U مخالف بودن ناسازگار بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
disagrees U مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed U مخالف بودن ناسازگار بودن
inhere U جبلی بودن ماندگار بودن
to be due U مقرر بودن [موعد بودن]
abut U مماس بودن مجاور بودن
moons U سرگردان بودن اواره بودن
moon U سرگردان بودن اواره بودن
governs U نافذ بودن نافر بودن بر
govern U نافذ بودن نافر بودن بر
look for U منتظر بودن درجستجو بودن
disagree U مخالف بودن ناسازگار بودن
on guard U مراقب بودن نگهبان بودن
slouch U خمیده بودن اویخته بودن
precedes U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
appertained U مربوط بودن متعلق بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
resided U ساکن بودن مقیم بودن
haze U گرفته بودن مغموم بودن
appertain U مربوط بودن متعلق بودن
urgency U فوتی بودن اضطراری بودن
precede U جلوتر بودن از اسبق بودن بر
owes U مدیون بودن مرهون بودن
pertain U مربوط بودن متعلق بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
pertained U مربوط بودن متعلق بودن
reside U ساکن بودن مقیم بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
pertains U مربوط بودن متعلق بودن
appertaining U مربوط بودن متعلق بودن
resides U ساکن بودن مقیم بودن
appertains U مربوط بودن متعلق بودن
ablest U لایق بودن مناسب بودن
wanted U فاقد بودن محتاج بودن
want U فاقد بودن محتاج بودن
Being a junior clerk is a far cry from being a manager . U کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something U مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
stand U بودن واقع بودن
profiteers U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteer U استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
interdepend U بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
justness U حق بودن
teem U پر بودن
intend U بر ان بودن
intending U بر ان بودن
suffice U بس بودن
to find oneself U بودن
intends U بر ان بودن
last [be enough] U بس بودن
be sufficient U بس بودن
reach U بس بودن
to hold water U ضد آب بودن
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com