English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (21 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
abalienate U منتقل کردن پس گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
rendered U منتقل کردن
renders U منتقل کردن
transferring U منتقل کردن
wend U منتقل کردن
transfers U منتقل کردن
transfer U منتقل کردن
render U منتقل کردن
to pass a disease on U بیماری منتقل کردن
transmigrate U کوچ دادن منتقل کردن
to move one's operation offshore U شرکت خود را به خارج [از کشور] منتقل کردن
to second somebody U ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
to shift freight traffic from road to rail U حمل نقل بار را از جاده به راه آهن منتقل کردن
chains U روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain U روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
inflames U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflame U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
inflaming U اتش گرفتن عصبانی و ناراحت کردن متراکم کردن
transferor U منتقل
purchaser U منتقل الیه
transporters U منتقل کننده
transferee U منتقل الیه
go over U منتقل شدن
transporter U منتقل کننده
purchasers U منتقل الیه
to go over U منتقل شدن
transferor U منتقل کننده
assignee U منتقل الیه
to be transferred U منتقل شدن واگذارشدن
transferee U منتقل الیه متصالح
seizes U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seized U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
seize U ضبط کردن گرفتن تصرف کردن
passed U انتقال یافتن منتقل شدن
pass U انتقال یافتن منتقل شدن
passes U انتقال یافتن منتقل شدن
obtain U گرفتن یا دریافت کردن
to fill up U گرفتن تکمیل کردن
strike root U ریشه کردن گرفتن
obtain U فراهم کردن گرفتن
to smell out U گرفتن وپیدا کردن
fog U تیره کردن مه گرفتن
fogs U تیره کردن مه گرفتن
obtained U گرفتن یا دریافت کردن
obtained U فراهم کردن گرفتن
bevel U پخ کردن لبه گرفتن
obtains U فراهم کردن گرفتن
educe U گرفتن استخراج کردن
embraced U در بر گرفتن بغل کردن
engage U گرفتن استخدام کردن
circle U گرفتن احاطه کردن
circled U گرفتن احاطه کردن
engages U گرفتن استخدام کردن
surrendered U پس گرفتن و تبدیل کردن
hunt down U دنبال کردن و گرفتن
surrender U پس گرفتن و تبدیل کردن
holds U جا گرفتن تصرف کردن
circling U گرفتن احاطه کردن
hold U جا گرفتن تصرف کردن
surrenders U پس گرفتن و تبدیل کردن
embracing U در بر گرفتن بغل کردن
obtains U گرفتن یا دریافت کردن
embrace U در بر گرفتن بغل کردن
embraces U در بر گرفتن بغل کردن
circles U گرفتن احاطه کردن
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
xmodem U بایت از بلاک داده را منتقل میکند
grantee U انتقال گیرنده متهب منتقل الیه
passed U سبقت گرفتن از خطور کردن
follow through U گرفتن زه پس از رها کردن تیر
hold U دریافت کردن گرفتن توقف
hugged U بغل کردن محکم گرفتن
hug U بغل کردن محکم گرفتن
employs U مشغول کردن بکار گرفتن
passes U سبقت گرفتن از خطور کردن
secures U تصرف کردن گرفتن هدف
mourns U ماتم گرفتن گریه کردن
secure U تصرف کردن گرفتن هدف
hugs U بغل کردن محکم گرفتن
to split the difference U میانه را گرفتن مصالحه کردن
jests U ببازی گرفتن شوخی کردن
embeds U دور گرفتن جاسازی کردن
mourned U ماتم گرفتن گریه کردن
pass U سبقت گرفتن از خطور کردن
hugging U بغل کردن محکم گرفتن
jest U ببازی گرفتن شوخی کردن
rises U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
take on U گرفتن کارگر هیاهو کردن
gathered U نتیجه گرفتن استباط کردن
gather U نتیجه گرفتن استباط کردن
holds U دریافت کردن گرفتن توقف
mourn U ماتم گرفتن گریه کردن
fined U جریمه گرفتن از صاف کردن
ingurgitate U فرا گرفتن زیاد پر کردن
frame U چارچوب گرفتن طرح کردن
stack up U جمع کردن اندازه گرفتن
concludes U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
conclude U نتیجه گرفتن استنتاج کردن
employing U مشغول کردن بکار گرفتن
to go to school to U یاد گرفتن یا تقلید کردن از
finest U جریمه گرفتن از صاف کردن
fine U جریمه گرفتن از صاف کردن
to get to U شروع کردن دست گرفتن
employed U مشغول کردن بکار گرفتن
rise U ترقی کردن سرچشمه گرفتن
employ U مشغول کردن بکار گرفتن
run down <idiom> U انتقاد کردن ،ایراد گرفتن
borrowed U وام گرفتن اقتباس کردن
occupies U مشغول کردن به کار گرفتن
wails U ناله کردن ماتم گرفتن
borrows U وام گرفتن اقتباس کردن
wailing U ناله کردن ماتم گرفتن
to release for a ransom U با گرفتن فدیه ازاد کردن
resign U کناره گرفتن تفویض کردن
wail U ناله کردن ماتم گرفتن
resigns U کناره گرفتن تفویض کردن
embed U دور گرفتن جاسازی کردن
borrow U وام گرفتن اقتباس کردن
bath U ابتنی کردن حمام گرفتن
to run over U مرور کردن زیر گرفتن
occupying U مشغول کردن به کار گرفتن
to set a U اندازه گرفتن باطل کردن
bathed U ابتنی کردن حمام گرفتن
overlie U قرار گرفتن خفه کردن
wailed U ناله کردن ماتم گرفتن
occupy U مشغول کردن به کار گرفتن
input U داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
modulate U سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
analog U خط ارتباطی که خط وط آنالوگ مانند صوت را منتقل میکند
modulating U سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
modulates U سیگنال ارسالی برای توابع منتقل شونده
inputted U داده یا اطلاعی که به کامپیوتر منتقل شده است
getting U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
fuss U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
to mediate a result U وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
gets U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
boot U خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
overestimated U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimating U غلو کردن دست بالا گرفتن
overestimate U غلو کردن دست بالا گرفتن
early weaning U از شیر گرفتن زودرس شیرسوز کردن
overestimates U غلو کردن دست بالا گرفتن
To pick up (to lose) the thread of conversation. U رشته سخن را بدست گرفتن ( گم کردن )
fusses U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
slurred U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slur U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
fussing U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
takle U به قلاب اویزان کردن با چنگک گرفتن
titrate U عیارچیزی را معین کردن عیار گرفتن
fussed U ایراد گرفتن خرده گیری کردن
slurring U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
slurs U مطلبی را حذف کردن طاس گرفتن
track down a person U رد پای کسی را گرفتن و او رادستگیر کردن
T link U که میتواند داده تا چند مگابیت در ثانیه منتقل کند
analogue U خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند خط تلفن را منتقل می کنند
analogues U خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند صوت را منتقل می کنند
audio U ماشین منتقل کننده سیگنالهای صوتی به نوار مغناطیسی
analogue U خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند صوت را منتقل می کنند
analog U خط ارتباطی که خط وط سیگنالهای آنالوگ مانند خط تلفن را منتقل میکند
data link U راه اصلی که اطلاعات در ان بصورت دیجیتال منتقل میشوند
kilos U اندازه مقدار داده که یک وسیله هر ثانیه منتقل میکند
kilo U اندازه مقدار داده که یک وسیله هر ثانیه منتقل میکند
footing U قسمتی از پی ساختمان که بارها رامستقیما" به خاک منتقل میکند
analogues U خط وط ارتباطی که سیگنالهای آنالوگ مانند خط تلفن را منتقل می کنند
question U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
to bolt somebody out U [با قفل کردن] جلوی راه کسی را گرفتن
throttles U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttle U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
throttling U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questioned U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
appose U موردانتقاد و ایراد قرار گرفتن رسیدگی کردن
emplace U جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
environ U دورزدن دورکسی یا چیزی را گرفتن محاصره کردن
throttled U جلو را گرفتن جریان بنزین را کنترل کردن
questions U موضوع قضیه شکنجه کردن به منظوراقرار گرفتن
drive U مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
interrupts U وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
closed circuits U تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
interrupting U وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
closed circuit U تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
drives U مکانیزمی که نوار مغناطیسی را روی نوکهای درایو منتقل میکند
registers U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
interrupt U وقفهای که CPU را هدایت میکند تا به محل مشخصی منتقل شود
registering U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
register U فضای ذخیره سازی موقت که داده دران منتقل میشود
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
interfere U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
floats U ذخیره کردن انرژی برای سرعت گرفتن پایانی
interfered U توقف کار کردن چیزی در راه قرار گرفتن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com