English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (27 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
attachment U منتصب کردن یکانها انتصاب
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
assigns U منتصب کردن
assigning U منتصب کردن
assigned U منتصب کردن
assign U منتصب کردن
fixed pivot U محور ثابت چرخش یکانها نفر لولا برای گردش یکانها
redesignate U اسم گذاری مجدد یکانها یاتغییر دادن شماره یکانها
attaching U منتصب کردن مامور کردن
attach U منتصب کردن مامور کردن
attaches U منتصب کردن مامور کردن
unit categories U انواع مختلف یکانها یا انواع طبقات یکانها از نظر استعدادو سازمان و امادگی رزمی
separation zone U منطقه واسطه حد فاصل یکانها منطقه جداسازی یکانها
designee U منتصب
disbands U منحل کردن یکانها
disband U منحل کردن یکانها
disbanding U منحل کردن یکانها
adjutant general corps casual U منتصب به اجودانی
replace U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaces U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced U عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
fire restriction U محدود کردن اتش یا تیراندازی یکانها
debarkation U تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
assembly U بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
appointments U انتصاب
appointment U انتصاب
ordination U انتصاب
ordinations U انتصاب
word of command U فرمان انتصاب
ordinand U نامزد انتصاب
ordinands U نامزد انتصاب
term U دوره انتصاب
termed U دوره انتصاب
terming U دوره انتصاب
mitring U انتصاب بمقام اسقفی
mitering U انتصاب بمقام اسقفی
unit loading U بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
tasking U سازمان بندی برای عملیات واگذار کردن ماموریت به یکانها واگذاری ماموریت تعیین ماموریت
troops U یکانها
force structure U سازمان یکانها
replacements U تعویض یکانها
logistic route U امورلجستیکی یکانها
despatching U اعزام یکانها
replacement U تعویض یکانها
line of retreat U خط بازگشت یکانها
dispatched U اعزام یکانها
dispatch U اعزام یکانها
reinforces U تقویت یکانها
despatches U اعزام یکانها
dispatches U اعزام یکانها
servicae life U عمرخدمتی یکانها
incident U تصادم یکانها
reinforce U تقویت یکانها
movements U حرکات یکانها
rotation U تعویض یکانها
incidents U تصادم یکانها
despatched U اعزام یکانها
weapon troops U یکانها ادوات
system of units U دستگاه یکانها
keeping U ذخایر یکانها
separation U مستقل شدن یکانها
separations U مستقل شدن یکانها
administrations U اداره امور یکانها
employment U به کار بردن یکانها
administration U اداره امور یکانها
logistics U عمل تدارک یکانها
relief in place U تعویض یکانها در محل
troop program U برنامه تشکیل یکانها
logistical U مربوط به اماد یکانها
disband U انحلال رسمی یکانها
rendezvous area U نقطه الحاق یکانها
reception station U دفترسربازگیری و اعزام به یکانها
disbanding U انحلال رسمی یکانها
force development U برنامه تشکیل یکانها
redezvous U محل تلاقی یکانها
disbands U انحلال رسمی یکانها
collective call sign U معرف مشترک یکانها
rotation U تعویض نوبتی یکانها یا افراد
detach U زیرامر قرار دادن یکانها
detaching U زیرامر قرار دادن یکانها
redeployment U تغییر مکان دادن یکانها
chopped U تعویض کنترل عملیاتی یکانها
disposition U استقرار یکانها و اماد درمنطقه
interservice U بین یکانها در حین خدمت
detaches U زیرامر قرار دادن یکانها
chop U تعویض کنترل عملیاتی یکانها
fast shuttle U تغییرمکان سریع یکانها یا خودرو
force development U برنامه تامین یا بسیج یکانها
nepotism U انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
common user items U اقلام مشترک المصرف بین یکانها
adjutant's call U احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
demand accommodation U تنظیم تقاضای یکانها با موجودی انبار
tent striking U فرمان اماده حرکت شدن یکانها
movement control U کنترل حرکات و نظارت برحرکت یکانها
gap filler U یکان پوشاننده شکافها یارخنههای بین یکانها
parting shots U تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
parting shot U تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
troop test U ازمایش یکانها از کلیه نظرات تاکتیکی و تجهیزاتی
emergency complement U جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
unit citation U جشن طبقه بندی یکانها از نظر عملیات یاامادگی رزمی
emergency establishment U تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
oblique compartment U قسمتی از زمین که محورطولی ان نسبت به سمت حرکت یکانها به طور مایل قرار گرفته باشد
letters of administration U حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
marshalling U تجمع جمع شدن دور هم مجتمع شدن یکانها در عملیات اب خاکی
shuttling U حمل قسمت به قسمت یکانها ووسایل با استفاده از تعدادمعینی خودرو
tactician U متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
tactical U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
tacticians U متخصص کار بردن یکانها متخصص تدابیر جنگی تاکتیسین
tactically U مربوط به فن به کاربردن یکانها در نبرد مربوط به فن جنگ از نظر نظامی
rallying points U محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
rallying point U محل تجمع برای تجدید قوا محل جمع اوری یکانها یا خودروها
army training test U راهنمای ازمایشات یکانهای ارتشی راهنمای ازمایش یکانها
development U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
developments U گسترش دادن یکانها توسعه دادن نمو
disciplinary control board U کمیسیون 5 نفری یکانها کمیسیون 5 نفری شورای انضباطی یکان
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woos U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
times U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com