English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
undistributed earnings U منافع تقسیم نشده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
undistributed earnings U منافع توزیع نشده
saving U خودداری ازمصرف وجوه عدم تقسیم منافع و افزودن ان به سرمایه
retained profit U سود تقسیم نشده
undivided profit U سود تقسیم نشده
undistributed profits U سود تقسیم نشده
unmodulated U که تقسیم نشده است
undistributed corporate profit U سود تقسیم نشده شرکتها
undistributed profits tax U مالیات بر سود تقسیم نشده
invisible hand U فرد در تعقیب منافع شخصی خود بطورخودکار به حداکثر کردن منافع جامعه کمک میکند
divisor U عملوندی که برای تقسیم مقسوم علیه در عمل تقسیم به کار می روند
fissiparous U تولیدکننده سلولهای جدیدبوسیله تقسیم سلولی یاشکاف تقسیم شونده
retained earnings U درامدهای تقسیم نشده درامدهای متراکم- شده درامدهای نگهداری شده
vernier U درجه یا تقسیم بندی فرعی تقسیم بدرجات جزء
unpremediated U پیش بینی نشده الهام نشده غیر منتظره
unobligated U اعتبارتعهد نشده تعهدات پرداخت نشده
uncommitted U غیر متعهد نشده تعهد نشده
undisciplined U تربیت نشده تادیب نشده بی انتظام
unresolved U تصمیم نگرفته حل نشده تصفیه نشده
unbroke U رام نشده سوقان گیری نشده
unpicked U نچیده گزین نشده انتخاب نشده
unbaoked U سوار نشده رام نشده بی پشتیبان
unborn U هنوز زاده نشده هنوززاده نشده
baseband U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
base band U 1-محدوده فرکانس سیگنال پیش از پردازش یا ارسال 2-سیگنالهای دیجیتالی ارسالی بدون تقسیم 3-اطلاعات تقسیم شده با یک فرکانس
trellis coding U روش تقسیم سیگنال که از تقسیم فرکانس و فاز استفاده میکند تا خروجی بیشتر و نرخ خطای کمتر برای سرعت ارسال داده بر حسب بیت در ثانیه ایجاد کند
subdividing U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivides U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivided U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
subdivide U بقسمتهای جزء تقسیم کردن باجزاء فرعی تقسیم بندی کردن
irredenta U انجام نشده جبران نشده
unset U جایگزین نشده جاانداخته نشده
inconsummate U تکمیل نشده انجام نشده
unsifted U الک نشده رسیدگی نشده
unredeemed U جبران نشده سبک نشده
unsought U جستجو نشده کشف نشده
unasked U خواسته نشده پرسیده نشده
undirected U رهبری نشده راهنمایی نشده
uncharged U محسوب نشده رسمامتهم نشده
untried U امتحان نشده محاکمه نشده
sector U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sectors U کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
unintended saving U پس انداز برنامه ریزی نشده پس انداز پیش بینی نشده
perquisite U منافع
perquisites U منافع
revenue U منافع
earnings U منافع
vested interest U منافع مقرره
harmony of interests U سازگاری منافع
harmony of interests U هماهنگی منافع
fictitious dividens U منافع موهوم
economic interest U منافع اقتصادی
conflict of interest U برخورد منافع
conflict of interest U تضاد منافع
fictious dividened U منافع موهوم
spillover benefits U منافع خارجی
tangible benefits U منافع مرئی
unions U اشتراک منافع
class interests U منافع طبقاتی
benefit spillovers U نشر منافع
vested interests U منافع مقرره
union U اشتراک منافع
capital gains U منافع سرمایهای
pure interest U منافع خالص
public benefits U منافع عمومی
windfall gains U منافع اتفاقی
public interest U منافع عمومی
private benefits U منافع خصوصی
net benefits U منافع خالص
mutual interests U منافع مشترک
public interest U منافع عامه
valuation of benefits U ارزش گذاری منافع
separable accretions and benefits U نمائات و منافع منفصله
solidarity U اشتراک منافع ومسئولیتها
windfall gains U منافع باد اورده
beneficial ownership U مالکیت به نسبت منافع
self regard U حفظ منافع شخصی
social security benefits U منافع تامین اجتماعی
vesture U منافع و نمائات زمین
emblements U منافع حاصله از زمین
rent U مال الاجاره منافع
gains from trade U منافع حاصل از تجارت
tangible benefits U منافع مشهود فواید عینی
original and derivative estate U اصل مال یا نمائات یا منافع ان
emblements U منافع حاصله اززمین مزروعی
it is p to our interests U برای منافع مازیان اوراست
measurement of benefits and costs U اندازه گیری منافع و هزینه ها
explees U اجاره بها یا منافع زمین
the profits and accretions which are an U منافع و نمائات متصله مال
incomplete U انجام نشده پر نشده
protection and indemnity club U باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
pray in aid U دعوی مطالبه منافع ناشی ازمحتویات یک سند
unintended investment U سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
rool crush U اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
severalty U مالکیت انفرادی منافع زمین اجاره داری انحصاری
shifting use U مالکیت منافع زمین با درج شرط به نفع ثالث
p&l club U club indemnity protectionand باشگاه حفظ منافع و جبران خسارت
profits a prendre U درCL عامل در حق علف چر وسایر منافع حاصله از زمین هم ذیحق میشود
apportionment U افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
intervener U در CL علت وروددعوی ثالث ممکن است نفع شخصی یا لزوم حفظ منافع جامعه باشد
leases U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
lease U در Cl به معنی اخص به عقداجارهای که موضوع ان عین یا منافع اراضی باشد اطلاق میشود و الزاما" باید با سندکتبی برقرار شود
pork barrel U برنامه دولتی دارای منافع مادی برای اشخاص تصویب کننده ان یا برای دولت
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
dedications U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
contra preferentum rule U درصورت گنگ بودن متن قرارداد بنحوی تعبیر میگرددکه حداقل منافع نویسنده قرارداد را دربر داشته باشد
consuls U نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
consul U نمایندهای است که از کشوری به کشوردیگر اعزام میشود تا مصالح و منافع شخصی و تجاری اتباع کشور متبوع خود را درکشور مرسل الیه حفظ کند سر کنسول
estate in common U درCL حالتی را گویند که دو یاچند نفر در زمینی با عناوین مختلف و یا با عنوان واحدولی در ازمنه مختلف اشتراک منافع داشته باشند ملک مشاع
term U مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
terming U مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
termed U مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
allocate U تقسیم
graduator U خط تقسیم کن
cleavage U تقسیم
repartition U تقسیم
cleavages U تقسیم
distributions U تقسیم
allocating U تقسیم
distribution U تقسیم
dealing U تقسیم
apportionment U تقسیم
dispensation U تقسیم
dispensations U تقسیم
allocates U تقسیم
divisions U تقسیم
sharing U تقسیم
branches U تقسیم
allotment U تقسیم
allotments U تقسیم
admensuration U تقسیم
division U تقسیم
admeasurement U تقسیم
branch U تقسیم
capital gain U منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
division line U خط تقسیم شده
division of labor U تقسیم کار
divisional U مربوط به تقسیم
intersects U تقسیم کردن
intersect U تقسیم کردن
division check U ازمایش تقسیم
graduate U بدرجات تقسیم
separated U تقسیم کردن
separate U تقسیم کردن
go halves <idiom> U تقسیم مساوی
give-and-take <idiom> U تقسیم کردن
division sign U نماد تقسیم
hyphenation U تقسیم کلمه
indistributable U تقسیم نشدنی
separates U تقسیم کردن
fire distribution U تقسیم اتش
graduates U بدرجات تقسیم
frequency alloment U تقسیم فرکانس
frequency division U تقسیم فرکانس
frequency domulipliction U تقسیم فرکانس
frequency distribution U تقسیم فرکانس
graduating U بدرجات تقسیم
division U تقسیم [ریاضی]
divisible U قابل تقسیم
compartment U تقسیم کردن
autotomy U تقسیم خودبخود
administers U تقسیم کردن
administering U تقسیم کردن
administered U تقسیم کردن
administer U تقسیم کردن
dichotomy U تقسیم به دو بخش
dichotomies U تقسیم به دو بخش
battery bus U جعبه تقسیم
aminister U تقسیم کردن
denominator U تقسیم کننده
denominators U تقسیم کننده
divide exception U استثناء تقسیم
divided U تقسیم شده
divisive U تقسیم کننده
divider U تقسیم کننده
divider U پرگار تقسیم
division U عمل تقسیم
divisions U عمل تقسیم
busbar U جعبه تقسیم
distribution coefficient U ضریب تقسیم
distribution of forces U تقسیم نیروها
distribution of the estate U تقسیم ترکه
distribution pannel U تابلوی تقسیم
dividable U قابل تقسیم
subdivisions U تقسیم مجدد
subdivision U تقسیم مجدد
compartments U تقسیم کردن
divide exception U خطای تقسیم
distribution box U جعبه تقسیم
splice box U جعبه تقسیم
fifty-fifty U تقسیم بالمناصفه
fifty fifty U تقسیم بالمناصفه
clastic U تقسیم شونده
compart U تقسیم کردن
delay allowance U زمان تقسیم
demultiplexer U تقسیم کننده
regionalism U تقسیم کشوربنواحی
distributing box U جعبه تقسیم
dividing U تقسیم بندی
divisibility U قابلیت تقسیم
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com