English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (4 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
to be [look] somewhat [the] worse for wear [person, thing] U مناسب نبودن برای پوشیدن [جامه ای]
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
trial and error <idiom> U یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
misbeseem U نیامدن به نبودن برای
misbecome U زیبنده نبودن ناجوربودن برای
miscast U برای نقش خودمناسب نبودن
keystroke U برسی هر کلید انتخاب شده برای اطمینان یافتن از اینکه برای عملی مناسب است
to try something on U چیزی را برای امتحان پوشیدن
to be dressed to kill U طوری لباس پوشیدن برای دلبری
to try on U برای امتحان پوشیدن بطورازمایش اغازکردن
gibberish U اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
purdah U برای پوشیدن زنان ازدیدارمردان بویژه در هند پارچه پردهای
fair weather U مناسب برای
suitable for children U مناسب برای بچه ها
fill the bill <idiom> U مناسب برای همه جا
winterish U مناسب برای زمستان
skiable U مناسب برای اسکی
cantabile U مناسب برای اواز
airworthy U مناسب برای پرواز
running U مناسب برای مسابقه دو
airworthiness U مناسب برای پرواز
in pride of grease U مناسب برای کشتن
ready U مناسب برای استفاده از یا فروش .
readied U مناسب برای استفاده از یا فروش .
fishable U مناسب یا مجاز برای ماهیگیری
fencible U مناسب برای نرده کشی
buyer's market U بازار مناسب برای خریدار
readying U مناسب برای استفاده از یا فروش .
gressorial U مناسب برای راه رفتن
market value U قیمت مناسب برای خریداروفروشنده
offices U مناسب برای استفاده در شرکت
office U مناسب برای استفاده در شرکت
roadworthy U مناسب برای بکاربردن درجاده ها
readies U مناسب برای استفاده از یا فروش .
lyrical U مناسب برای نواختن یاخواندن باچنگ
He's not suited for a doctor. U او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
jump speed U سرعت مناسب برای پرش باچتر
fair drawing U طرح مناسب برای چاپ و تکثیر
sawtimber U الوار مناسب برای اره کشی
jump altitude U ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
log wood U درخت بقم [در بافت این گیاه ماده رنگینی بنام هماتوکسیلین وجود دارد که برای ساخت رنگینه های قرمز، بنفش، آب و خاکستری مورد استفاده قرار می گیرد و برای الیاف پشم و ابریشم مناسب است.]
nonneutralities of income taxation U خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
bug taper U ریسمان مناسب برای استفاده از طعمه زیر اب
that is i. to this purpose U برای این مقصود مناسب یاکافی نیست
flag days U روزهای مناسب یا نامناسب برای حرکات موتوری
gorge portion U محل مناسب برای ایجاد سد دربستر رودخانه
slotting U منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slot U منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
slots U منطقه جلو دروازه برای حمله مناسب
ski run U سرازیری یا مسیر مناسب برای اسکی بازی
amphimictic U مناسب برای تولید و تناسل واختلاط نژاد
constructive placement U تعیین محل برای بارگیری یاتخلیه مناسب کشتیها
fits units with ... connection U مناسب برای دستگاه هایی با اتصال ... [الکترونیک مهندسی برق]
The fire is fit to roast the meat. U این آتش برای کباب کردن گوشت مناسب است
sectors U شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
verification U بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
sector U شیاری که خطا دارد و برای ذخیره مناسب قابل استفاده نیست .
to suggest it is appropriate to do so [matter] U پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد [چیزی ]
fourth generation computers U زبانهایی که برای کاربر فاهر مناسب دارند و هوشمند طراحی نشده اند
to wear mourning U پوشیدن سیاه پوشیدن
voices U توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
voice U توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
CD WO U مناسب برای ذخیره سازی متون آرشیو و یا آزمایش ROM-CD پیش از دوباره کاری
voicing U توانایی کامپیوتر برای تشخیص کلمات خاص در صدای انسان و ایجاد پاسخ مناسب
dropped U خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drops U خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
dropping U خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drop U خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
conversions U 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
conversion U 1-برنامهای که برنامه نوشته شده در یک کامپیوتر را به حالت مناسب برای دیگری تبدیل میکند. 2-برنامهای که فرمت داده و کد گذاری و... را برای استفاده در یک برنامه دیگر تبدیل میکند
populates U 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populating U 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populate U 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
fibre optics U لایههای مناسب شیشهای یا پلاستیکی محافظت شده برای ارسال سیگنالهای نوری که داده سریع منتقل می کنند
enumerated type U فضای ذخیره سازی داده یا رده بندی با استفاده از اعداد برای نمایش برچسبهای مناسب انتخاب شدنی
hand-held U کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست
routing U مشخص کردن یک مسیر مناسب برای پیام از شبکه , روش جدید مسیریابی داده به کامپیوتر مرکزی وجود دارد
semaphore U مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
telegenic U دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
ergonomics U بخشی از طراحی نرم افزار یا سخت افزار تا برای استفاده مناسب و امن شود
wife's equity U عبارت است از مقدار مناسب و معقولی ازاثاث البیت و ..... که زن میتواند برای خود و اطفالش نگهدارد و شوهر حق تصرف در ان یا انتقال دادنش راندارد
free drop U برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان
arm U وسیله مکانیکی در درایو دیسک برای مکان دهی به نوک خواندن / نوشتن روی شیار مناسب از دیسک
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
controlled environment U محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
fractional T U روش تقسیم فرفیت از خط ارتباطی T با نرخ مگابیت در ثانیه به کانالهای کوچکتر کیلوبایت در ثانیه که مناسب تر و ارزانتر برای استفاده مشتری هستند
object code U خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود
conversion U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
conversions U وسیلهای که داده را از یک فرمت به فرمت دیگر تبدیل میکند. مناسب برای سیستم دیگر بدون تغییر محتوای
axle stub U اکسل کوتاه بدون حرکتی که چرخها و پینهای مفصلی وسیله نقلیه برای راندن ماشین بر روی ان سوار شده و مناسب حرکت زاویهای محدودی است حول پینهای مفصلی
early token release U در شبکه FDDI یا Ring-Token سیستمی که به دو Token اجازه حضور در شبکه حلقهای میدهد که مناسب برای وقتی است که ترافیک خط بالا است
CSMA CD U پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
c U رقمی در سیستم عدد نویسی مبنای شانزده که متنافر باعدد 21 در سیستم دهدهی است نام یک زبان برنامه نویسی سطح بالا که مناسب برای حل مسائل است
lacked U نبودن
lacks U نبودن
lack U نبودن
absences U نبودن
absence U نبودن
wear U پوشیدن
to put on U پوشیدن
go into U پوشیدن
hides U پوشیدن
wears U پوشیدن
mask U پوشیدن
overlay U پوشیدن
overlaying U پوشیدن
overlays U پوشیدن
overlaid U پوشیدن
indue U پوشیدن
hide U پوشیدن
masks U پوشیدن
inapplicability U عملی نبودن
misbeseem U زیبنده نبودن
disagrees U موافق نبودن
disagreeing U موافق نبودن
bushes U در فرم نبودن
to be at ease U راحت نبودن
to be no more U دیگر نبودن
to be out of heart U سرخلق نبودن
stand-offs U محشور نبودن
stand-off U محشور نبودن
unconditionality U معلق نبودن
bush U در فرم نبودن
stand off U محشور نبودن
twiddle one's thumbs <idiom> U مشغول نبودن
eccentrics U هم مرکز نبودن
inedibility U ماکول نبودن
disagree U موافق نبودن
disagreed U موافق نبودن
eccentric U هم مرکز نبودن
be off one's duty U سر خدمت نبودن
haze U روشن نبودن مه
to go out of fashion U دیگرمتداول نبودن
no new is good new U نبودن خبر
to retire in to oneself U معاشر نبودن
run short <idiom> U کافی نبودن
befog U بامه پوشیدن
habits U :جامه پوشیدن
shirts U پیراهن پوشیدن
shoes U کفش پوشیدن
forgo U چشم پوشیدن از
habit U :جامه پوشیدن
shoeing U کفش پوشیدن
pass over U چشم پوشیدن
to dress up U لباس پوشیدن
sock U جوراب پوشیدن
sandal U صندل پوشیدن
wearing U وابسته به پوشیدن
to pass over U چشم پوشیدن از
have on <idiom> U پوشیدن چیزی
to wear willow U سیاه پوشیدن
to [get] dress [ed] U جامه پوشیدن
sandals U صندل پوشیدن
tog U لباس پوشیدن
bundle up U زیادلباس پوشیدن
waive U چشم پوشیدن از
waived U چشم پوشیدن از
waives U چشم پوشیدن از
dresses U لباس پوشیدن
shirt U پیراهن پوشیدن
put on <idiom> U لباس پوشیدن
relinquish U چشم پوشیدن
shoe U کفش پوشیدن
relinquished U چشم پوشیدن
relinquishes U چشم پوشیدن
dress U لباس پوشیدن
dishonour U قابل پرداخت نبودن
dishonouring U قابل پرداخت نبودن
to be left in disbelief <idiom> U قابل فهم نبودن
dishonours U قابل پرداخت نبودن
to be under a person p U زیرحمایت کسی نبودن
dishonors U قابل پرداخت نبودن
no great shakes <idiom> U حدوسط ،مهم نبودن
dishonoring U قابل پرداخت نبودن
dishonored U قابل پرداخت نبودن
displeases U خوش ایند نبودن
displease U خوش ایند نبودن
no deal <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
no cigar <idiom> U موافق نبودن ،رد کردن
[be] no chicken U دیگر جوان نبودن
dishonoured U قابل پرداخت نبودن
out of step <idiom> U دریک گام نبودن
out of kilter <idiom> U دربالانس خوبی نبودن
inapprehensibility U قابل درک نبودن
unanswered U همردیف نبودن حریف
to rustle in silks U جامه ابریشمی پوشیدن
to throw something overboard U چشم پوشیدن از چیزی
enshrouding U کفن کردن پوشیدن
enshrouds U کفن کردن پوشیدن
To be dressed in black. To go into mourning. U سیاه پوشیدن ( عزاداری )
enshrouded U کفن کردن پوشیدن
to garb oneself in silk U جامه ابریشمی پوشیدن
disguised U جامه مبدل پوشیدن
disguising U جامه مبدل پوشیدن
disguises U جامه مبدل پوشیدن
to release one's right U از حق خود چشم پوشیدن
enshroud U کفن کردن پوشیدن
dressed to the nines (teeth) <idiom> U زیبا وبرازندهلباس پوشیدن
to wear motley U چهل تیکه پوشیدن
getup <idiom> U لباس محلی پوشیدن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com