English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (43 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
prohibit U ممنوع کردن تحریم کردن
prohibiting U ممنوع کردن تحریم کردن
prohibits U ممنوع کردن تحریم کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
proscribe U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribed U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribes U ممنوع ساختن تحریم کردن
proscribing U ممنوع ساختن تحریم کردن
Other Matches
lock out U تحریم کردن مستخدمین رااز مزایای استخدامی محروم کردن
disbarment U محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
countermands U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanded U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermanding U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
countermand U لغو کردن برگرداندن حکم صادره ممنوع کردن
seal off U محاصره کردن ممنوع الورود کردن
prohibits U تحریم کردن
blackballed U تحریم کردن
blackballing U تحریم کردن
boycotting U تحریم کردن
blackballs U تحریم کردن
ban U تحریم کردن
banning U تحریم کردن
bans U تحریم کردن
prohibit U تحریم کردن
boycotted U تحریم کردن
blackball U تحریم کردن
boycott U تحریم کردن
prohibiting U تحریم کردن
boycotts U تحریم کردن
lock out U حبس کردن تحریم کردن
debarring U ممنوع کردن
debars U ممنوع کردن
prohibiting U ممنوع کردن
forbid U ممنوع کردن
debarred U ممنوع کردن
forbids U ممنوع کردن
debar U ممنوع کردن
prohibit U ممنوع کردن
restricts U ممنوع کردن
prohibits U ممنوع کردن
restricting U ممنوع کردن
restrict U ممنوع کردن
to boycott goods U تحریم کردن کالا
bars U بازداشتن ممنوع کردن
bar U بازداشتن ممنوع کردن
disbar U سلب صلاحیت از وکیل کردن ممنوع الوکاله کردن وکیل اخراج وکیل از کانون وکلاء
to bar somebody from something [doing something] U ممنوع کردن [کسی از چیزی] [اصطلاح رسمی ]
to bar somebody from a competition U شرکت در مسابقه ای را برای کسی ممنوع کردن
outlaw U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlawed U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
commit no nuisance U ادرار کردن و اشغال ریختن اینجا ممنوع است
outlawing U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
outlaws U یاغی شمردن غیرقانونی اعلام کردن ممنوع ساختن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
interdict U تحریم
declaring as unlawful U تحریم
prohibition U تحریم
incitement U تحریم
lockout U تحریم
lockouts U تحریم
boycotting U تحریم
embargoes U تحریم
divestiture U تحریم
boycotted U تحریم
boycott U تحریم
embargo U تحریم
boycotts U تحریم
in d. U ممنوع
barred U ممنوع
illicit U ممنوع
impermissible U ممنوع
disallowable U ممنوع
forbidden U ممنوع
prohibited U ممنوع
taboos U ممنوع
prohibbited U ممنوع
taboo U ممنوع
injunctions U تحریم معاملات
injunction U تحریم معاملات
boycotts U تحریم معاملات
embargoes U تحریم ممنوعیت
taboo U حکم تحریم
economic sanctions U تحریم اقتصادی
labor boycott U تحریم کار
prohibition U تحریم ممانعت
taboos U حکم تحریم
boycotted U تحریم معاملات
boycott U تحریم معاملات
boycotting U تحریم معاملات
embargo U تحریم ممنوعیت
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
forbidden band U نوار ممنوع
it's forbidden to ... U ممنوع است که...
NO PARKING U پارکینگ ممنوع
no parking U توقف ممنوع
no waiting U توقف ممنوع
rule out U ممنوع ساختن
forbidden zone U ناحیه ممنوع
prohibited U ممنوع شده
forbidden U ممنوع شده
forbidden vibration U ارتعاشات ممنوع
closed U ممنوع الورود
prohibited goods U اشیاء ممنوع
to boycott anation U ملتی را تحریم قراردادن
ban U حکم تحریم یاتکفیر
banning U حکم تحریم یاتکفیر
bans U حکم تحریم یاتکفیر
No camping U اردو زدن ممنوع
no smoking allowed U استعمال دخانیان ممنوع
No left [right] turn! U گردش به چپ [راست] ممنوع!
it is strictly forbidden U اکیدا ممنوع است
ban item U کالای ممنوع الورود
to be absolutely forbidden [prohibited] U مطلقا ممنوع بودن
forbidden energy zone U ناحیه انرژی ممنوع
forbidden transition U جهش الکترونی ممنوع
No camping U چادر زدن ممنوع
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
the import of which is prohibited U ان کالا ممنوع الورود است
no thoroughfare U امدو شدیاعبور) ممنوع است
disseisin U تحریم کسی ازتصرف ملک خود
dut of court U ممنوع از اینکه دادگاه بافهارارتش رسیدگی می نماید
dry town U شهری که فروش نوشابه دران ممنوع است
fence month U ماهی که شکارگوزن یاماهی گیری دران ممنوع است
talking is not permitted U سخن گفتن مجاز نیست صحبت ممنوع است
weather bound U ممنوع ازحرکت بواسطه بدی هوا منتظرهوای خوب
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
forbidden fruit U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
forbidden fruits U چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
blue law U قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
blue laws U قوانینی که رقص و نمایش ومسابقات و حتی کار را در روز مقدس تحریم کند
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
black book U دفتر ثبت نام تبه کاران ومجرمین یاکسانی که از انجام عملی ممنوع میشوند
to use effort U کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringed U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
withstand U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstanding U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstood U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
preaches U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
to wipe out U پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
support U حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilize U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstands U مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
cross U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
wooed U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
time U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
preached U وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
checks U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com