Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 209 (22 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
hinder
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
arrest
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
obstruction
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstructions
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
Other Matches
preventive
U
عامل ممانعت جلوگیری کننده
impede
U
ممانعت کردن
impeded
U
ممانعت کردن
impedes
U
ممانعت کردن
check
U
ممانعت کردن
forfend
U
ممانعت کردن
checked
U
ممانعت کردن
checks
U
ممانعت کردن
deflating
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates
U
خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
liberalises
U
رفع ممانعت کردن
liberalised
U
رفع ممانعت کردن
liberalising
U
رفع ممانعت کردن
stall
U
ماندن ممانعت کردن
liberalizes
U
رفع ممانعت کردن
liberalized
U
رفع ممانعت کردن
liberalizing
U
رفع ممانعت کردن
liberalize
U
رفع ممانعت کردن
stalling
U
ماندن ممانعت کردن
forestalls
U
پیش افتادن ممانعت کردن
blocking and chocking
U
ممانعت و راه بندی کردن
forestall
U
پیش افتادن ممانعت کردن
prevent
U
مانع شدن ممانعت کردن
prevented
U
مانع شدن ممانعت کردن
forestalled
U
پیش افتادن ممانعت کردن
prevents
U
مانع شدن ممانعت کردن
preventing
U
مانع شدن ممانعت کردن
interdiction
U
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
interdict
U
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
realistic deterrence
U
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
to keep in
U
توقیف کردن جلوگیری کردن
bridling
U
جلوگیری کردن از
inhibit
U
جلوگیری کردن
prevented
U
جلوگیری کردن از
holds
U
جلوگیری کردن
checks
U
جلوگیری کردن از
prevents
U
جلوگیری کردن از
prevents
U
جلوگیری کردن
hold
U
جلوگیری کردن
inhibits
U
جلوگیری کردن
keep
U
جلوگیری کردن
rule out
U
جلوگیری کردن
keeps
U
جلوگیری کردن
preventing
U
جلوگیری کردن از
hinder
U
جلوگیری کردن
preventing
U
جلوگیری کردن
bridles
U
جلوگیری کردن از
bridled
U
جلوگیری کردن از
rebuffs
U
جلوگیری کردن
prohibits
U
جلوگیری کردن
prohibiting
U
جلوگیری کردن
prohibit
U
جلوگیری کردن
hindering
U
جلوگیری کردن
hinders
U
جلوگیری کردن
hold in
U
جلوگیری کردن
to provide against
U
جلوگیری کردن
rebuff
U
جلوگیری کردن
arrests
U
جلوگیری کردن
arrested
U
جلوگیری کردن
arrest
U
جلوگیری کردن
rebuffed
U
جلوگیری کردن
rebuffing
U
جلوگیری کردن
pull up
U
جلوگیری کردن
to keep back
U
جلوگیری کردن از
hindered
U
جلوگیری کردن
checked
U
جلوگیری کردن از
restrains
U
جلوگیری کردن از
prevent
U
جلوگیری کردن از
prevented
U
جلوگیری کردن
check
U
جلوگیری کردن از
restraining
U
جلوگیری کردن از
bridle
U
جلوگیری کردن از
restrain
U
جلوگیری کردن از
prevent
U
جلوگیری کردن
nails
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
nail
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubbed
U
جلوگیری سرزنش کردن
to pull short
U
یک مرتبه جلوگیری کردن
snub
U
جلوگیری سرزنش کردن
in order to prevent
U
برای جلوگیری کردن
snubbing
U
جلوگیری سرزنش کردن
nailed
U
از انتشارچیزی جلوگیری کردن
snubs
U
جلوگیری سرزنش کردن
repelling
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repel
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to avoid bankruptcy
U
از ورشکستگی جلوگیری کردن
to avert bankruptcy
U
از ورشکستگی جلوگیری کردن
inhibit
U
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
inhibits
U
از بروزاحساسات جلوگیری کردن
repelled
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
repels
U
نپذیرفتن جلوگیری کردن از
to resist heat
U
از نفوذگرما جلوگیری کردن
holds
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
head off
<idiom>
U
مانع شدن از ،جلوگیری کردن
hold
U
متصرف بودن جلوگیری کردن از
get by
U
ازشکست و یاحادثه جلوگیری کردن
pick up oneself
U
از افتادن خود جلوگیری کردن
to pick up oneself
U
از افتادن خود جلوگیری کردن
to shut in
U
تو نگاه داشتن از خروج جلوگیری کردن
to try to stop the march of time
U
تلاش به جلوگیری از گذشت زمان کردن
justifies
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
justifying
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
infibulation
U
چفت کردن الت تناسلی برای جلوگیری از جماع
justify
U
دستور جلوگیری از مرتب کردن متن در کلمه پرداز
spill wind
U
سست کردن بادبان برای جلوگیری از تمایل قایق به یک سمت
to take action to prevent
[stop]
such practices
U
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
bozo bit
U
بیت صفت که از کپی گرفتن یا حدف کردن یک فایل جلوگیری میکند
reventment
U
روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
exchange control
U
جلوگیری از ورودامتعه خارجی به وسیله محدود کردن ارزی که دراختیار واردکننده گذاشته میشود
maintenance
U
جلوگیری ازاستهلاک یا کند کردن استهلاک ماشینها و وسایل صنعتی ازطریق اعمال طرق فنی
control lock
U
وسیلهای برای قفل کردن سطوح فرامین و جلوگیری ازحرکت انها وقتیکه هواپیمامتوقف است
bacteriolysis
U
مواد شیمایی جهت جلوگیری از رشد باکتری خصوصا برای انبار کردن فرش بیش از سه ما ه
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
semaphore
U
مشخصات دو کار و تصدیق مناسب برای جلوگیری از قفل کردن یا سایر مشکلات وقتی که هر دو نیاز به وسیله جانبی یا تابعی دارند
redundancy
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
redundancies
U
نسخه برداری از یک ویژگی به منظور جلوگیری از خرابی سیستم که نتیجه بد عمل کردن ان ویژگی است
fails
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fail
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed
U
سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
suspension
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
suspensions
U
تعلیق دستگاه تعلیق محور تعلیق خودرو جلوگیری کردن
power down
U
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
restraints
U
ممانعت
withheld
U
ممانعت
obstructions
U
ممانعت
withhold
U
ممانعت
withholding
U
ممانعت
obstruction
U
ممانعت
prevention
U
ممانعت
withholds
U
ممانعت
block age
U
ممانعت
restraint
U
ممانعت
exclusion
U
ممانعت
molestation
U
ممانعت
debarment
U
ممانعت
forbiddance
U
ممانعت
interdiction
U
ممانعت
interdict
U
ممانعت
blockage
U
ممانعت دریایی
trade barrier
U
ممانعت تجاری
blockages
U
ممانعت دریایی
preventer
U
ممانعت کننده
annoyance
U
ممانعت ازردگی
liberalizer
U
رافع ممانعت
turn a deaf ear to
<idiom>
U
ممانعت از شنیدن
denial measures
U
اصول ممانعت
area interdiction
U
ممانعت منطقهای
interference
U
ممانعت غیرمجاز
hanging prevention
U
ممانعت از تعلیق
steric hindrance
U
ممانعت فضایی
area interdiction
U
ممانعت در منطقه
prohibition
U
تحریم ممانعت
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
search jammer
U
تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
write inhibit ring
U
حلقه ممانعت از نوشتن
rein
U
ممانعت لجام زدن
hindered rotation
U
چرخش ممانعت شده
blankest
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
denial measures
U
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
blank
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
mutual exclusion
U
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
denial
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
denials
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
forclosure
U
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
stramline flow
U
جریان موازی یابی ممانعت
precluded
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
surviving
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
clearing block
U
قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
survives
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
preclude
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
survived
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survive
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
precludes
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
stickers
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance
U
ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
sticker
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com