Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (2 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
turn a deaf ear to
<idiom>
U
ممانعت از شنیدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
arrested
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrest
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests
U
جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
hear
U
شنیدن
hears
U
شنیدن
at hearing it
U
از شنیدن ان
listen
U
شنیدن
listened
U
شنیدن
listening
U
شنیدن
listens
U
شنیدن
listen
U
شنیدن
hear
U
شنیدن
audible
U
قابل شنیدن
he was pleased to hear it
U
از شنیدن ان خوشنودشد
mishearing
U
عوضی شنیدن
mishear
U
عوضی شنیدن
rehear
U
دوباره شنیدن
misheard
U
عوضی شنیدن
mishears
U
عوضی شنیدن
to smell something burning
U
بوی سوخته شنیدن
overhearing
U
از فاصله دور شنیدن
overhears
U
از فاصله دور شنیدن
overhear
U
از فاصله دور شنیدن
To have a nice chit - chat. To exchange banters and repartees.
U
گل گفتن وگه شنیدن
overheard
U
از فاصله دور شنیدن
inaudible
U
غیر قابل شنیدن
audible
U
آنچه قابل شنیدن است
to meet with a repulse
U
پذیرفته نشدن پاسخ رد شنیدن
bleep
U
صدای اخطار قابل شنیدن
beep
U
صدای اخطار قابل شنیدن
beeped
U
صدای اخطار قابل شنیدن
beeping
U
صدای اخطار قابل شنیدن
bleeped
U
صدای اخطار قابل شنیدن
bleeping
U
صدای اخطار قابل شنیدن
beeps
U
صدای اخطار قابل شنیدن
to gain any ones ear
U
کسیرا اماده شنیدن حرفی
bleeps
U
صدای اخطار قابل شنیدن
Hear it on the grapevine
<idiom>
U
[شنیدن شایعه در مورد شخصی یا چیزی]
audio
U
مربوط به صدا یا آنچه قابل شنیدن است
In at one ear and out at the other .
<proverb>
U
از یک گوش شنیدن و از یکى دیگر بدر کردن .
drown out
<idiom>
U
سروصدای زیاد براه انداختن وقادر به شنیدن نبودن
Eavesdrop
U
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
flash to bang time
U
زمان بین دیدن برق دهانه توپ تا شنیدن صدای انفجارگلوله
bell character
U
کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
withhold
U
ممانعت
restraint
U
ممانعت
prevention
U
ممانعت
interdiction
U
ممانعت
exclusion
U
ممانعت
withheld
U
ممانعت
withholding
U
ممانعت
block age
U
ممانعت
forbiddance
U
ممانعت
debarment
U
ممانعت
interdict
U
ممانعت
withholds
U
ممانعت
obstructions
U
ممانعت
restraints
U
ممانعت
molestation
U
ممانعت
obstruction
U
ممانعت
steric hindrance
U
ممانعت فضایی
liberalizer
U
رافع ممانعت
area interdiction
U
ممانعت در منطقه
preventer
U
ممانعت کننده
interference
U
ممانعت غیرمجاز
prohibition
U
تحریم ممانعت
trade barrier
U
ممانعت تجاری
impeded
U
ممانعت کردن
blockage
U
ممانعت دریایی
checks
U
ممانعت کردن
denial measures
U
اصول ممانعت
hanging prevention
U
ممانعت از تعلیق
forfend
U
ممانعت کردن
area interdiction
U
ممانعت منطقهای
impedes
U
ممانعت کردن
impede
U
ممانعت کردن
annoyance
U
ممانعت ازردگی
check
U
ممانعت کردن
checked
U
ممانعت کردن
blockages
U
ممانعت دریایی
hindered rotation
U
چرخش ممانعت شده
liberalizing
U
رفع ممانعت کردن
liberalizes
U
رفع ممانعت کردن
liberalized
U
رفع ممانعت کردن
rein
U
ممانعت لجام زدن
liberalised
U
رفع ممانعت کردن
liberalising
U
رفع ممانعت کردن
liberalises
U
رفع ممانعت کردن
stall
U
ماندن ممانعت کردن
stalling
U
ماندن ممانعت کردن
write inhibit ring
U
حلقه ممانعت از نوشتن
liberalize
U
رفع ممانعت کردن
stramline flow
U
جریان موازی یابی ممانعت
forclosure
U
سلب حق اقامه دعوی ممانعت
mutual exclusion
U
ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
forestalls
U
پیش افتادن ممانعت کردن
prevented
U
مانع شدن ممانعت کردن
denials
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
preventing
U
مانع شدن ممانعت کردن
prevents
U
مانع شدن ممانعت کردن
forestall
U
پیش افتادن ممانعت کردن
preventive
U
عامل ممانعت جلوگیری کننده
forestalled
U
پیش افتادن ممانعت کردن
prevent
U
مانع شدن ممانعت کردن
denial measures
U
تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
blocking and chocking
U
ممانعت و راه بندی کردن
blank
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
denial
U
ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
blankest
U
ممانعت از امتیاز گیری حریف
competition clause
U
شرط ممانعت از دخول دیگران
survive
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
precluded
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
obstruction
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
obstructions
U
حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
surviving
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survived
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
precludes
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluding
U
مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
survives
U
ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
clearing block
U
قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
interdiction
U
ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
interdict
U
ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
stickers
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
sticker
U
اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
terrain avoidance
U
ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
back pressure valve
U
سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
censeur
U
ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
interlocked
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocks
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocking
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlock
U
وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
prevention of stripping
U
ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
inhibitor
U
کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
contact burst preclusion
U
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
counterflak
U
اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
detention of pay
U
ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
air interdiction
U
عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
obstructions
U
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstruction
U
خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
hindered
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindering
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinder
U
ممانعت کردن جلوگیری کردن
trapping
U
اختلاف در امواج رادار ممانعت از پخش امواج رادار
realistic deterrence
U
میخکوب کردن حقیقی استراتژی سد کردن پیشروی کمونیسم در دنیا ممانعت حقیقی از پیشرفت کمونیسم
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com