English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
denial U ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
denials U ممانعت ازدشمن عملیات ممانعتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
interdict U ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
interdiction U ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
air interdiction U عملیات ممانعتی هوایی ممانعت هوایی
denial operations U عملیات ممانعتی
denial operations U عملیات ممانعتی در مقابل نفوذدشمن
preemptive attack U تک ممانعتی تک پیشگیری کننده از شروع تک دشمن تک ممانعتی
interlocking U وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlock U وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocked U وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
interlocks U وسیله حفافتی که از تداخل دستگاه یا عملیات با دیگری ممانعت به عمل می اوردهمبند شدن
counterflak U اتش خنثی کننده توپخانه پدافندهوایی ضد پدافند هوایی عملیات ممانعت از پدافندهوایی
spoiling attack U تک ممانعتی
prohibitive tariff U تعرفه ممانعتی
moving screen U پوشش ممانعتی
moving screen U گشتی ممانعتی
evaded U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
catches U ذخایر به دست امده ازدشمن تصرف وسایل و سلاح دشمن
evade U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades U فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
disengagement U جدا شدن ازدشمن عقب نشینی اختیاری قطع تماس با دشمن
flad suppression U تیر ممانعتی روی جنگ افزارهای پدافند هوایی
arrest U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrests U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
arrested U جلوگیری کردن ممانعت کردن ممانعت
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer U کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
counter air operations U عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
anticrop operations U عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagates U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation U عملیات کنترل زمین عملیات
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
withheld U ممانعت
withhold U ممانعت
withholding U ممانعت
interdict U ممانعت
molestation U ممانعت
withholds U ممانعت
prevention U ممانعت
interdiction U ممانعت
block age U ممانعت
restraints U ممانعت
exclusion U ممانعت
obstructions U ممانعت
debarment U ممانعت
obstruction U ممانعت
forbiddance U ممانعت
restraint U ممانعت
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
impeded U ممانعت کردن
checked U ممانعت کردن
denial measures U اصول ممانعت
trade barrier U ممانعت تجاری
checks U ممانعت کردن
check U ممانعت کردن
area interdiction U ممانعت در منطقه
area interdiction U ممانعت منطقهای
turn a deaf ear to <idiom> U ممانعت از شنیدن
interference U ممانعت غیرمجاز
annoyance U ممانعت ازردگی
impede U ممانعت کردن
impedes U ممانعت کردن
blockages U ممانعت دریایی
blockage U ممانعت دریایی
hanging prevention U ممانعت از تعلیق
steric hindrance U ممانعت فضایی
forfend U ممانعت کردن
preventer U ممانعت کننده
prohibition U تحریم ممانعت
liberalizer U رافع ممانعت
m U مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
army operations center U مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
liberalises U رفع ممانعت کردن
liberalizing U رفع ممانعت کردن
liberalizes U رفع ممانعت کردن
stalling U ماندن ممانعت کردن
liberalize U رفع ممانعت کردن
stall U ماندن ممانعت کردن
liberalised U رفع ممانعت کردن
liberalized U رفع ممانعت کردن
rein U ممانعت لجام زدن
write inhibit ring U حلقه ممانعت از نوشتن
hindered rotation U چرخش ممانعت شده
liberalising U رفع ممانعت کردن
barrage jamming U تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
blocking and chocking U ممانعت و راه بندی کردن
denial measures U تدابیر ممانعت ازنفوذ دشمن
forclosure U سلب حق اقامه دعوی ممانعت
competition clause U شرط ممانعت از دخول دیگران
prevented U مانع شدن ممانعت کردن
mutual exclusion U ناسازگاری دو جانبه ممانعت متقابل
blankest U ممانعت از امتیاز گیری حریف
preventing U مانع شدن ممانعت کردن
prevent U مانع شدن ممانعت کردن
preventive U عامل ممانعت جلوگیری کننده
forestalls U پیش افتادن ممانعت کردن
forestall U پیش افتادن ممانعت کردن
blank U ممانعت از امتیاز گیری حریف
prevents U مانع شدن ممانعت کردن
stramline flow U جریان موازی یابی ممانعت
forestalled U پیش افتادن ممانعت کردن
survive U ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
precluding U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
obstruction U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
clearing block U قطعه ممانعت از بسته شدن کولاس
precludes U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
preclude U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
precluded U مانع شدن ممانعت از وقوع چیزی
survives U ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
survived U ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
obstructions U حایل شدن جلوگیری کردن ممانعت
surviving U ممانعت از تلف شدن نجات از مرگ
closure minefield U میدان مین سد کننده حرکت میدان مین ممانعتی دریایی
terrain avoidance U ممانعت خودکار هواپیما ازنزدیک شدن به زمین
sticker U اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
stickers U اهن اضافی نعل برای ممانعت از لغزیدن
time resolution U جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
beachmaster's unit U یکان عملیات بارانداز یکان عملیات اسکله
back pressure valve U سوپاپ مخصوص ممانعت ازپس زنش مایعات در داخل لوله
airhead operations U عملیات مخصوص گرفتن سرپل هوایی عملیات تهیه سرپل هوایی
censeur U ممانعت قدرت حاکمه یک کشور ازنشر عقاید مخالفین به هرشکلی که باشد
operation U 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
combined operations U عملیات رستههای مرکب عملیات مرکب
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
contact burst preclusion U ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
armistise U متارکه جنگ عبارت است از توقف عملیات جنگی با موافقت طرفین محاربه اتش بس ممکن است کامل یعنی شامل کلیه عملیات جنگی و در جمیع میدانهای نبرد باشد و نیز ممکن است محلی یعنی فقط مربوط به قسمت معینی از میدان جنگ وبه مدت محدود باشد
detention of pay U ممانعت ازپرداخت حقوق توقیف حقوق
aerospace projection operations U عملیات مخصوص گسترش منطقه فضای هوایی عملیات مخصوص توسعه منطقه فضای هوایی
obstructions U خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
obstruction U خطای قرارگرفتن بین گوی و حریفی که به سمت گوی می دودبقصد ممانعت حریف نه گرفتن گوی هر مانع بزرگ در مسیر قایق
hindering U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinders U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hinder U ممانعت کردن جلوگیری کردن
hindered U ممانعت کردن جلوگیری کردن
operation U عملیات
operations U عملیات
op U عملیات
treatments U عملیات
treatment U عملیات
concept of operations U تدبیر عملیات
offensive U عملیات افندی
computer operation U عملیات کامپیوتر
campaigning U عملیات جنگی
combat information center U اطاق عملیات
delays U عملیات تاخیری
delaying U عملیات تاخیری
continuity of operations U مداومت عملیات
counter espionage U عملیات ضدجاسوسی
counter-espionage U عملیات ضدجاسوسی
closing U خاتمه عملیات
flow chart U شمای عملیات
earthworks U عملیات خاکی
sabotaging U عملیات تخریبی
sabotages U عملیات تخریبی
phasing U مراحل عملیات
concrete operations U عملیات عینی
sabotaged U عملیات تخریبی
sabotage U عملیات تخریبی
delay U عملیات تاخیری
continuity of operations U تسلسل عملیات
offence U عملیات تعرضی
phases U مرحله عملیات
phased U مرحله عملیات
base operation U عملیات پایگاهی
base of operations U پایگاه عملیات
phase U مرحله عملیات
autonomous operation U عملیات ازاد
autonomous operation U عملیات مستقل
action deferred U تامل در عملیات
terrain U زمین عملیات
air operations U عملیات هوایی
offensives U عملیات افندی
airborne battlefield U عملیات هوابرد
airmobile operations U عملیات هوارو
amphibious operation U عملیات اب خاکی
assistant chief of staff, g (operations U معاونت عملیات
area of operation U منطقه عملیات
hostility U عملیات خصمانه
block operation U عملیات بلوک
offence U عملیات افندی
offenses U عملیات تعرضی
offenses U عملیات افندی
flow charts U شمای عملیات
chemical operations U عملیات شیمیایی
centre of activities U مرکز عملیات
subversive U عملیات براندازی
subversives U عملیات براندازی
radius U شعاع عملیات
action U جنگ عملیات
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com