English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
caveat venditor U ملتفت بودن فروشنده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
beware U ملتفت بودن
to take care U باحذربودن ملتفت بودن
minds U موافبت کردن ملتفت بودن
to take notice U ملتفت بودن توجه کردن
mind U موافبت کردن ملتفت بودن
minding U موافبت کردن ملتفت بودن
del credere U ضمانت فروشنده حق العمل کار نسبت به معتبر بودن خریدار
vendor U فروشنده کالاهای نظامی طرف فروشنده قرارداد
vendors U فروشنده کالاهای نظامی طرف فروشنده قرارداد
recogizant U ملتفت
he takes no notice of it U ملتفت
attentive U ملتفت
sensible of a peril U ملتفت خطر
i took no notice of him U ملتفت او نشدم
learnt U ملتفت شدن
see through U ملتفت شدن
mined your eye U ملتفت باش
mindful of anything U ملتفت چیزی
mind your eye U ملتفت باشید
to take notice U ملتفت شدن
understand U ملتفت شدن
to come to know U ملتفت شدن
understands U ملتفت شدن
aware U ملتفت موافب
conscious U باخبر ملتفت
see-through U ملتفت شدن
he takes no notice of it U ملتفت نمیشود
it is to be noted that U باید ملتفت بود که
the baby takes notice U بچه ملتفت است
noticing U ملتفت شدن دیدن
to find out U ملتفت شدن فهمیدن
noticed U ملتفت شدن دیدن
take heed of what you say U ملتفت باشیدکه چه می گویید
notices U ملتفت شدن دیدن
notice U ملتفت شدن دیدن
coscious U هوشیار- بهوش- ملتفت-اگاه
to not be [any] the wiser <idiom> U ملتفت نشدن [با وجود نشانه ها و توضیحات]
to stay on the ball <idiom> U تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
sales man U فروشنده
vendor U فروشنده
salesman U فروشنده
vendors U فروشنده
alienator U فروشنده
supplier U فروشنده
salesmen U فروشنده
suppliers U فروشنده
vender U فروشنده
sales woman U فروشنده زن
saleswomen U زن فروشنده
salespersons U فروشنده
shopman U فروشنده
salesgirl U فروشنده
sales clerks U فروشنده
seller U فروشنده
dealers U فروشنده
sellers U فروشنده
bargainer U فروشنده
monger U فروشنده
salesperson U فروشنده
salespeople U فروشنده
sales clerk U فروشنده
salesgirls U فروشنده
frontsman U فروشنده
dealer U فروشنده
saleswoman U زن فروشنده
salesclerk U فروشنده مغازه
saleswoman U بانوی فروشنده
saleswomen U بانوی فروشنده
duopoly U در انحصار دو فروشنده
sales man U فروشنده سیار
traveling salesman U فروشنده سیار
runner U فروشنده سیار
runners U فروشنده سیار
counter jumper U فروشنده دکان
computer salesman U فروشنده کامپیوتر
caveat venditor U اخطار به فروشنده
computer vendor U فروشنده کامپیوتر
dealer U فروشنده معاملات چی
traveling man U فروشنده سیار
marginal seller U فروشنده نهائی
supplier evaluation U ارزیابی فروشنده
seller's market U بازار فروشنده
seller's option U اختیار فروشنده
seller's option U انتخاب فروشنده
sellers surplus U مازاد فروشنده
tallyman U فروشنده اقساطی
dealers U فروشنده معاملات چی
touting U فروشنده اطلاعات شرطبندی
touts U فروشنده اطلاعات شرطبندی
tipster U فروشنده اطلاعات در شرطبندی
tipsters U فروشنده اطلاعات در شرطبندی
outfitter U فروشنده لوازم شکار
outfitters U فروشنده لوازم شکار
haberdashers U فروشنده لباس مردانه
herbalists U فروشنده گیاهان طبی
plumassier U فروشنده پرهای ارایشی
touted U فروشنده اطلاعات شرطبندی
herbist U فروشنده گیاهان طبی
herborist U فروشنده گیاهان طبی
trinketer U فروشنده جواهر بدلی
offeror U فروشنده عرضه کننده
haberdasher U فروشنده لباس مردانه
herbalist U فروشنده گیاهان طبی
supplier at arm's length U فروشنده آزاد [اقتصاد]
tout U فروشنده اطلاعات شرطبندی
hardwareman U فروشنده افزارواسباب فلزی
ex warehouse U تحویل در انبار فروشنده
ironmongers U فروشنده اهن الات
third party vendor U فروشنده دسته سوم
ironmonger U فروشنده اهن الات
bottlegger U فروشنده مشروب قاچاق
aytomobile dealer U فروشنده یا دلال اتومبیل
counterbid U جواب خریداربه فروشنده
stationer U فروشنده لوازم التحریر
cutler U فروشنده الات برنده
stationers U فروشنده لوازم التحریر
staplers U فروشنده پشم وپنبه وامثال ان
stapler U فروشنده پشم وپنبه وامثال ان
gold import point U طلای خالص به فروشنده میدهد
value added reseller U فروشنده تکمیلی دسته دوم
asking price U قیمت مورد مطالبهی فروشنده
suppliers rating U درجه بندی نمودن فروشنده ها
corsetiere U فروشنده شکم بند زنانه
clerk U کارمند دفتری فروشنده مغازه
clerks U کارمند دفتری فروشنده مغازه
hawker U فروشنده دوره گرد وجار زن
tipster U فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه
hawkers U فروشنده دوره گرد وجار زن
tipsters U فروشنده اسرار واطلاعات محرمانه
price taker U خریدار یا فروشنده جزء گیرنده قیمت
private treaty U معامله کالا یا توافق فروشنده وخریدار
drysalter U فروشنده مواد شیمیایی وگوشت وترشی
represents U عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
vendors U کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
vendor U کمپانی فروش وسائل جانبی کامپیوتر فروشنده
represented U عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
represent U عمل کردن به عنوان فروشنده برای یک محصول
right of stoppage in transitu U حق امتناع از تسلیم مال التجاره در حال حمل برای فروشنده
tie in sales U حالتی که دران فروشنده چند کالا رابصورت مجموعه میفروشد
caveat venditor U یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
seller's market U بازاری که در ان اختیار معامله وتصمیم گیری در دست فروشنده است
free on quay U قراردادی که دران فروشنده کالا رادراسکله بندر مقصد تحویل میدهد
ex works U یک از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کالا را در محل خود به خریدار تحویل میدهد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . U مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate U سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contains U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contained U در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views U د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
ex quay U یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالا را در بندرمقصد به خریدار تحویل میدهد
ex ship U یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالا را در بندرمقصد و درکشتی به خریدارتحویل میدهد
discount register U دفتر ثبت تخفیفها و امتیازاتی که از طرف فروشنده به خریدار داده شده است
outnumbering U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
corresponds U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbered U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbers U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumber U از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
correspond U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
corresponded U بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind U مراقب بودن [مواظب بودن] [احتیاط کردن]
to be in one's right mind U دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
up to it/the job <idiom> U مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
particular lien U حق حبس مخصوص حق حبسی است برای فروشنده یا سازنده کالای بخصوص نسبت به ان کالا
free carrier U یکی از قرارداد-های اینکوترمزکه در ان فروشنده کالا را به اولین حمل کننده تحویل می نماید
free on rail U قراردادی که در ان فروشنده کالا را درایستگاه راه اهن کشور مبداء به خریدار تحویل میدهد
delivered at frontier U یکی ازقراردادهای اینکوترمز که دران فروشنده کالای موردمعامله را در مرز تعیین شده تحویل میدهد
to look out U اماده بودن گوش بزنگ بودن
belong U مال کسی بودن وابسته بودن
lurk U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
look out U منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fittest U شایسته بودن برای مناسب بودن
fits U شایسته بودن برای مناسب بودن
fit U شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job . U بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
to be hard put to it U درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
to be in a habit U دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
reasonableness U موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurking U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks U در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
belonged U مال کسی بودن وابسته بودن
belongs U مال کسی بودن وابسته بودن
validity of the credit U معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
c.i.f. U یکی از قراردادهای اینکوترمز که در ان فروشنده کالا را به هزینه خود و باپرداخت حق بیمه لازم در بندرمقصد به خریدار تحویل میدهد
S HTTP U سیستمی که خط امنیتی بین جستجوگر کاربر و وب سایت فروشنده ایجاد تا به کاربران امکان پرداخت قیمت کالاها از طریق اینترنت بدهد
monitored U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor U رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
owe U مدیون بودن مرهون بودن
owed U مدیون بودن مرهون بودن
slouched U خمیده بودن اویخته بودن
abler U لایق بودن مناسب بودن
to stand for U نامزد بودن هواخواه بودن
abuts U مماس بودن مجاور بودن
abutted U مماس بودن مجاور بودن
owes U مدیون بودن مرهون بودن
have U مالک بودن ناگزیر بودن
having U مالک بودن ناگزیر بودن
slouching U خمیده بودن اویخته بودن
slouches U خمیده بودن اویخته بودن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com