Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 222 (14 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
govern
U
مقرر داشتن
governed
U
مقرر داشتن
governs
U
مقرر داشتن
adjudge
مقرر داشتن
provide
U
مقرر داشتن
provides
U
مقرر داشتن
pass a resolution
U
مقرر داشتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
award
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarded
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awarding
U
مقرر داشتن اعطا کردن
awards
U
مقرر داشتن اعطا کردن
adjudged
U
مقرر داشتن دانستن
adjudges
U
مقرر داشتن دانستن
adjudging
U
مقرر داشتن دانستن
resolve
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
resolves
U
مقرر داشتن تصمیم گرفتن
assign
U
مقرر داشتن گماشتن
assigned
U
مقرر داشتن گماشتن
assigning
U
مقرر داشتن گماشتن
assigns
U
مقرر داشتن گماشتن
avouch
U
مقرر داشتن تصدیق و تایید کردن
preordain
U
قبلا مقرر داشتن
Other Matches
instructions
U
مقرر
instruction
U
مقرر
statutory law
U
مقرر
due
U
مقرر
regulars
U
مقرر
regular
U
مقرر
statutory
U
مقرر
due
U
لازم مقرر
thetic
U
مقرر معین
courier station
U
مقرر پیک
regulars
U
معین مقرر
default
U
در موعد مقرر
enactive
U
مقرر دارنده
defaulted
U
در موعد مقرر
due date
U
موعد مقرر
defaulting
U
در موعد مقرر
defaults
U
در موعد مقرر
thetical
U
مقرر معین
relevant time
U
موعد مقرر
regular
U
معین مقرر
agreed time
U
موعد مقرر
provision
U
مقرر کردن
prescript
U
مقرر شده
standard
U
مقرر قانونی
statutory
U
قانونی مقرر
standards
U
مقرر قانونی
exceed the deadline
U
گذشتن از مهلت مقرر
foreordain
U
از پیش مقرر کردن
in time
<idiom>
U
قبل از ساعت مقرر
by work
U
کار غیر مقرر
foreordinate
U
از پیش مقرر کردن
code
U
قانون قاعده مقرر
standard
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
standards
U
عیار قانونی استاندارد مقرر
The deadline is coming closer.
U
مهلت مقرر نزدیکتر می شود.
The prescribed time - limit expires tomorrow .
U
مهلت مقرر فردا منقضی می شود
To meet a deadline .
U
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
anticipation
U
سبقت وقوع قبل از موعد مقرر پیشدستی
essoin
U
بهانه برای عدم حضوردردادگاه درزمان مقرر
cash discount
U
تخفیف مخصوص خریداری که وجه را در موعد مقرر بپردازد
over crowding
U
تعداد ساکنین از میزانی که قانون مسکن مقرر داشته است
money to burn
<idiom>
U
بیش ازاحتیاج ،داشتن،داشتن پول خیلی زیاد
long-
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longed
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longer
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longest
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
longs
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
long
U
میل داشتن ارزوی چیزی را داشتن طولانی کردن
to keep up
U
از افسرده شدن نگاه داشتن باذنگاه داشتن
to keep down
U
زیرفرمان خودنگاه داشتن دراطاعت خود داشتن
The City Council has decreed that all dogs must be kept on a leash there.
U
شورای شهر مقرر کرده است که تمام سگ ها باید با افسار بسته شوند .
qualified indorsement
U
فهرنویسی برات یا سفته با ذکرمطلبی که مسئوولیت فهرنویس را نسبت به ان چه قانون مقرر داشته است محدودتر یا وسیعتر کند
resided
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
reside
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
resides
U
اقامت داشتن مسکن داشتن
hope
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hoped
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
hopes
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
abhorred
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhorring
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
abhors
U
بیم داشتن از ترس داشتن از
hoping
U
انتظار داشتن ارزو داشتن
proffers
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
differs
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differ
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
cost
U
قیمت داشتن ارزش داشتن
proffered
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
mean
U
مقصود داشتن هدف داشتن
meaner
U
مقصود داشتن هدف داشتن
proffer
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
meanest
U
مقصود داشتن هدف داشتن
differed
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
differing
U
اختلاف داشتن تفاوت داشتن
to have by heart
U
ازحفظ داشتن درسینه داشتن
proffering
U
تقدیم داشتن عرضه داشتن
accelerated depreciation
U
استهلاک زودرس
[روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
In the fullness lf time .
U
به موقع خود ( به موقع مقرر همگام با گذشت زمان )
upkeep
U
بهنگام نگه داشتن . نگه داشتن وسایل در حالت فعال
tenant right
U
حقی است که درانقضای مهلت مقرر بابت تغییراتی که مستاجر در عین مستاجره داده و انتفاع ازانها ناتمام مانده است به وی تعلق می گیرد
to be due
U
مقرر بودن
[موعد بودن]
to have something in reserve
U
چیزی بطوراندوخته داشتن چیزی درپس داشتن
lead a dog's life
<idiom>
U
زندگی سخت داشتن ،زندگی سگی داشتن
long for
U
اشتیاق چیزی را داشتن ارزوی چیزی را داشتن
quando acciderint
U
وقتی مدیرترکه در مقابل غرماء متوفی به دفاع در دست نبودن مالی از متوفی متوسل میشودمحکمه با صدور حکمی باعنوان بالا مقرر می دارد که هر گاه مالی از متوفی بدست اید باید به غرماء داده شود
owns
U
داشتن
doubts
U
شک داشتن
to possess
U
داشتن
doubting
U
شک داشتن
to have possession of
U
داشتن
doubted
U
شک داشتن
doubt
U
شک داشتن
lackvt
U
کم داشتن
intercommon
U
داشتن
to be feverish
U
تب داشتن
to be in a f.
U
تب داشتن
owning
U
داشتن
owned
U
داشتن
to have
U
داشتن
relieving
U
داشتن
relieves
U
داشتن
relieve
U
داشتن
to hold
U
داشتن
monogyny
U
داشتن یک زن
own
U
داشتن
having
U
داشتن
have
U
داشتن
to go hot
U
تب داشتن
to have f.
U
تب داشتن
redolence
U
بو داشتن
bears
U
داشتن
wanted
U
کم داشتن
bear
U
در بر داشتن
bear
U
داشتن
possesses
U
داشتن
lack
U
کم داشتن
lacked
U
کم داشتن
possessing
U
داشتن
lacks
U
کم داشتن
bears
U
در بر داشتن
possess
U
داشتن
want
U
کم داشتن
to hold a meeting
U
داشتن
attends
U
حضور داشتن
vary
U
فرق داشتن
differing
U
فرق داشتن
retained
U
نگاه داشتن
varies
U
فرق داشتن
to have in mind
U
در نظر داشتن
expects
U
چشم داشتن
pay respect to
U
توجه داشتن به
contests
U
اعتراض داشتن بر
contesting
U
اعتراض داشتن بر
contested
U
اعتراض داشتن بر
contest
U
اعتراض داشتن بر
attending
U
حضور داشتن
retain
U
نگاه داشتن
expecting
U
چشم داشتن
differed
U
فرق داشتن
retaining
U
نگاه داشتن
to be in debt
U
بدهی داشتن
playact
U
رفتارمتظاهر داشتن
phthiriasis
U
شپشک داشتن
to be thirsty
U
اشتیاق داشتن
retains
U
نگاه داشتن
to be in demand
U
طالب داشتن
hanker
U
اشتیاق داشتن
disguises
U
نهان داشتن
disguising
U
نهان داشتن
differ
U
فرق داشتن
to be in rapport
U
تماس داشتن
to be in contact
U
تماس داشتن
able
U
شایستگی داشتن
differs
U
فرق داشتن
resemble
U
شباهت داشتن
to bear any one a grudge
U
به کسی لج داشتن
keep
U
نگاه داشتن
keeps
U
نگاه داشتن
expect
U
چشم داشتن
to bear a grudge
U
لج یاکینه داشتن
resembled
U
شباهت داشتن
afford
U
استطاعت داشتن
abhor
U
ترس داشتن از
jutty
U
پیشرفتگی داشتن
lackvt
U
احتیاج داشتن
letted
U
باز داشتن
resembles
U
شباهت داشتن
resembling
U
شباهت داشتن
exist
U
وجود داشتن
stink
U
تعفن داشتن
stinks
U
تعفن داشتن
attend
U
حضور داشتن
expected
U
چشم داشتن
mediately
U
با داشتن وسیله
mislike
U
تنفر داشتن از
misdeem
U
سوء فن داشتن
existed
U
وجود داشتن
look after
U
توجه داشتن به
mant
U
لکنت داشتن
meritoriously
U
با داشتن استحقاق
exists
U
وجود داشتن
outstand
U
برجستگی داشتن
hankered
U
اشتیاق داشتن
implies
U
دلالت داشتن
liaised
U
بستگی داشتن
shimmy
U
تاب داشتن
reck
U
پروا داشتن
shimmey
U
لرزش داشتن
reck
U
بیم داشتن
reck
U
باک داشتن
liaises
U
رابطه داشتن
vibrating
U
ارتعاش داشتن
liaised
U
رابطه داشتن
liaise
U
بستگی داشتن
shimmy
U
لرزش داشتن
corresponds
U
رابطه داشتن
tolerating
U
طاقت داشتن
liaise
U
رابطه داشتن
tolerates
U
طاقت داشتن
to look like
U
شباهت داشتن
tolerated
U
طاقت داشتن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com