English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (1572 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
foot pound مقدار نیروی لازم برای بلند کردن وزنه یک پوندی بارتفاع یک فوت.
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
draw weight U نیروی لازم برای کشیدن زه
deal lift U بلند کردن وزنه تا کمر وپایین بردن
half life period U مدت زمان لازم برای فعالیت یک ماده رادیواکتیو است که به نصف مقدار اولیه خود کاهش یابد
weight U بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
weight belt U کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
reenforceŠetc U نیروی تازه فرستادن برای با نیروی امدادی تقویت کردن
hydraulic lift U بلند کردن اب به نیروی اب
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
turnaround time U زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است
tabling U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled U استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
half thickness U ضخامت لازم برای نصف کردن نفوذ عناصر تراونده
leaders U بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
leader U بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود
wattage U مقدار نیروی برق بر حسب وات
cold thrust U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold test U ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
impulsiveness U امادگی برای کار کردن یا نیروی انی
aerodynamic blockage thrust reverser U وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
to go catting [to look for sexual partners] <idiom> U رفتن برای دختر بلند کردن [اصطلاح روزمره]
kernel U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
kernels U تعداد دستورات ابتدایی لازم برای روشن کردن پیکسهای صفحه به رنگهای مختلف و با سایه .
bearing strenght U نیروی لازم جهت کشیدن پرچ تا لبه ورقه فلز و یا امتداددادن سوراخ
compressive strength U قابلیت یک جسم برای مقاومت در برابر نیروی فشاری یانیرویی که گرایش به فشردن موتاه کردن و متراکم کردن ان دارد
stand-off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand off U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
stand-offs U برتری رزمی جنگ افزار فاصله لازم برای نفوذ گلوله ثاقب در لحظه عمل کردن
to pick up somebody [to find sexual partners] U بلند کردن کسی [زنی] [برای رابطه جنسی] [اصطلاح روزمره]
multipoundage syatem U روش تمرین وزنه برداری باکاستن وزنه هنگام سختی کار
squatting U وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squat U وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squatted U وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
squats U وزنه برداری یکضرب المانی چمباتمه نشستن زیر وزنه
descentheight U ارتفاع لازم از سطح زمین برای کم کردن از ارتفاع هواپیما
light and heavy system U روش تمرین وزنه برداری بافزونی تدریجی وزنه
dipsey sinker U نوعی وزنه برای فرو بردن قلاب ماهیگیری
shop supply U وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
beta range U حدود تغییر گام ملخ در موتورتوربوپراپ برای تولید نیروی برای صفر یا منفی
shot putters U شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putter U شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
sensitivities U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
sensitivity U کمترین توان سیگنال درییافتی که برای گیرنده برای تشخیص سیگنال لازم است
autos U توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
auto U توانایی کامپیوتر برای مقدار دهی اولیه و بار کردن مجدد سیستم عامل در صورت بروز خرابی یا قط ع
law of demand U براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
set U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets U 1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
counter force U نیروی مقابله با وسایل استراتژیکی دشمن استفاده ازنیروی هوایی و موشکهای استراتژیکی برای تخریب نیروی دشمن
sinkers U وزنه ریسمان ماهی گیری وزنه
sinker U وزنه ریسمان ماهی گیری وزنه
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
bandwidth U در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
hydration water U اب لازم برای ابش
raptatory U لازم برای شکار
raptatorial U لازم برای شکار
magic number U امتیاز لازم برای قهرمانی
mantling U مواد لازم برای پوشش
climate for growth U شرایط لازم برای رشد
quorum U اکثریت لازم برای مذاکرات
troop space U جای انفرادی در هواپیما یاکشتی محوطه لازم برای تامین جا برای حمل پرسنل وبارهای انفرادی انها درکشتی یا هواپیما
products U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
product U ول مواد لازم برای تولید یک محصول
barrier material U مواد لازم برای ساختن موانع
operates U کل زمان لازم برای انجام یک کار
light is necessary to life U روشنایی برای زندگی لازم است
operated U کل زمان لازم برای انجام یک کار
access time U زمان لازم برای پاسخگویی کامپیوتر
check out time U زمان لازم برای تخلیه محل
check out time U زمان لازم برای ازمایش یک وسیله
operate U کل زمان لازم برای انجام یک کار
user freindly U اسان برای استفاده کننده ارتباط دوستانه با استفاده کننده سیستم محاسباتی که امکانات لازم برای توانایی هاو محدودیتهای اپراتور رافراهم می سازد
air metering force U نیروی در کاربوراتور وسیستمهای تزریق سو سوخت که لوله وانتوری و فشارهوا را مقدار سوخت را کنترل میکند
compacts U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
compacting U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
quorum U حداقل عده لازم برای رسمیت جلسه
compact U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
aircraft role equipment U تجهیزات لازم برای انجام ماموریت هواپیما
aircraft mission equipment U وسایل لازم برای انجام ماموریت هواپیما
radar mile U زمان لازم برای رسیدن امواج به هدف
development U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
developments U زمان لازم برای توسعه محصول جدید
canonical time unit U زمان لازم برای طی مسافتی معادل یک رادیان
adding U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
storage U فضای لازم برای ذخیره سازی داده
engineered performance U زمان لازم برای اتمام یک واحد از کار
proceed time U زمان لازم برای معرفی به پایگاه جدید
compacted U فرمول کاهش حجم لازم برای یک متن
adds U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
add U زمان لازم برای انجام یک عمل جمع
housekeeping U امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
ineligibly U بدون داشتن شرایط لازم برای انتخاب
refire time U زمان لازم بد از پرتاب موشک برای اماده شدن سکوی پرتاب برای موشک بعد
meaner U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacts U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compact U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
cure time U زمان لازم برای جامد شدن کامل رزین
mean U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
compacting U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
compacted U کمترین تعداد دستورات برنامه لازم برای یک کار
limen U کمترین تحریک عصبی که برای ایجاداحساس لازم است
entrance head U بار لازم برای ایجاد جریان ازیک لوله
meanest U متوسط زمان لازم برای تعمیر یک قطعه خراب
shot U ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shots U ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
footprints U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
footprint U شکل و سطح لازم برای قطعهای از تجهیزات جای کامپیوتر
executed U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
execute U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
executing U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
disorderly close down U آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
externals U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
shook U : مجموع تختههای لازم برای ساختن بشکه وچلیک وامثال ان
external U سیگنال وقفه از رسانه جانبی برای بیان توجه لازم
gibberish U اصطلاحی که برای بیان لازم نبودن داده بکار می رود
executes U رویدادهای لازم برای بازیابی کد گشایی و اجرای دستورات حافظه
toe weight U وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
minus signs U برای تفریق یا مقدار منفی
minus U برای تفریق یا مقدار منفی
minus sign U برای تفریق یا مقدار منفی
orbital injection U دادن سرعت لازم برای چرخش دور یک مدار به سفینه فضایی
worded U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
carried U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
sizes U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
word U زمان لازم برای ارسال کلمه از یک محل حافظه یا وسیله به دیگری
warm-ups U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
warm-up U روند یا زمان لازم برای سیستم به حالت پایدار درشرایط کاری
decompression table U جدول نشاندهنده زمان و محل لازم برای صعود ارام غواص
carry U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
carries U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
multimedia U CP که قط عات لازم برای اجرای نرم افزار چند رسانهای دارد
carrying U زمان لازم برای انتقال یک رقم وام به موقعیت بزرگتر بعدی
macronutrient U ماده شیمیایی که برای رشد ونمو و تغذیه گیاه لازم است
cycles U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
size U محاسبه منبع موجود و منابع لازم برای انجام کار خاص
pit board U تخته برای دادن اطلاعات لازم به راننده معین در گروه کمکی
cycled U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
cycle U تمام مراحل لازم برای اجرای یک فرآیند یا عملیات روی داده
current asset cycle U زمانی که برای تساوی حجم فروش با سرمایه جاری لازم است
articled U کسیکهاستخدام شده و مشغول فراگیری دانش لازم برای کار خود میباشد
mastered U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
master U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
masters U مجموعه دادههای مرجع لازم برای یک برنامه کاربردی که متناوبا بهنگام میشود
fetches U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
allocation U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
allocations U فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند
fetched U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
fetch U رویدادهای لازم برای بازیابی , کد گشایی و اجرای دستور ذخیره شده در حافظه
hunting bow U کمان بلند و سنگین برای شکار
naval landing party U تیم اب خاکی نیروی دریایی تیم اماده کردن ساحل برای عملیات اب خاکی
seed U مقدار شروع برای تولید اعداد تصادفی
seeds U مقدار شروع برای تولید اعداد تصادفی
circularization U تصحیح مدار ماهواره برای رسیدن یا نزدیک شدن ان به دایره کامل در ارتفاع لازم
castaways U پرتاب کردن وزنه
castaway U پرتاب کردن وزنه
MCA U تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنالهای زمانی و داده روی باس MCA
jcl U دستوری که مشخصات را شرح میدهد و نیز منابع لازم برای انجام کار توسط کامپیوتر
jobs U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
language U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
languages U دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
job U دستوراتی که مشخصات و منابع لازم برای یک کار که توسط کامپیوتر باید پردازش شود را دارد
Micro Channel Architecture U تعداد قط عات الکترونیکی لازم برای مدیریت سیگنال زمان و داده روی باس گسترده MCA
carriage control tape U نواری که اطلاعات لازم برای کنترل تعویض سطر در یک چاپگر سطری روی ان پانچ شده است
references U مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
reference U مقدار نقط ه شروع برای مقادیر دیگر , معمولاگ صفر
emergency complement U جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
mttr U متوسط زمانی که انتظار می رود برای تشخیص و تصحیح یک خطا در سیستم کامپیوتری لازم باشدRepair To Time ean
redundancy check U تستی متکی بر انتقال بیت ها وکاراکترهایی که بیش ازحداقل تعداد لازم برای بیان خود پیام هستند
brake specific fuel consumption U مقدار سوخت مصرف شده درواحد زمان برای تولید واحدقدرت
charge U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charges U عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
kaury U کاج بلند زلاند جدید که صمغ ان برای روغن جلاوبجای کهربابکارمیرود
to nick a horse's tail U بیخ دم اسب را چاک زدن برای اینکه دم خود را بلند نگاه دارد
kauri U کاج بلند زلاند جدیدکه صمغ ان برای روغن جلاو بجای کهربابکارمیرود
power house building U ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
texts U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
text U کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
preventive justice U قسمتی ازحقوق که به بررسی اقدامات مختلفی که برای جلوگیری ازارتکاب جرم از ناحیه تبهکاران احتمالی لازم است اختصاص دارد
mission , oriented U لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
querying U پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
query U پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
queries U پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
first generation computer U کامپیوتر اصلی که از فناوری الکترونیکی بر پایه مقدار برای شروع تشکیل شده است
queried U پیام ارسالی به یک شی برای یافتن مقدار یکی از خصوصیات شی مثل نام , وضعیت یا محل
toolbox U جعبه حاوی قط عات لازم برای تعمیر , نگهداری و نصب قط عات
access time U زمان لازم برای یافتن فایل یا برنامه در حافظه اصلی یا حافظه جانبی
reserve factor U نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
heads up U در درگیری هوایی اعلام اینکه هواپیما دروضعیت لازم برای درگیری قرار ندارد
mobilization base U حداقل منابع لازم برای بسیج نیروهاپایگاه بسیج
long run U مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
combustion starter U مکانیزمی که در ان احتراق یک سوخت ترکیب سوخت و هواانرژی لازم برای شروع دوران موتور را تامین میکند
propagation delay U 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
lift strut U پایه هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
lift wire U سیم هایی که بار کششی حاصل از ایجاد نیروی برای بال را متحمل میشوند
nitro U مایع قابل اشتعال مورداستفاده در اتومبیل بصورت خالص یا مخلوط برای نیروی بیشتر
naive user U شخصی که می خواهد کاری را با کامپیوتر انجام دهد امافاقد تجربه لازم برای برنامه نویسی با کامپیوتر میباشد
deceleration time U زمان لازم برای متوقف ساختن یک نوار مغناطیسی پس از خواندن یا ضبط اخرین قطعه داده از یک رکورد روی ان نوار
Recent search history Forum search
2New Format
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1Potential
1incentive
1affixation
1gorse melatonin
1strong
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com