Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
alternating current resistance
U
مقدار مقاومت موثر
effective resistance
U
مقدار مقاومت موثر
resistance to alternating current
U
مقدار مقاومت موثر
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
input resistance
U
مقاومت موثر اولیه
resistance
U
مقدار مقاومت
input conductance
U
مقدار هدایت موثر اولیه کندوکتانس ورودی
dielectric resistance
U
مقدار مقاومت دی الکتریکی
armature resistance
U
مقدار مقاومت ارمیچر
air resistance
U
مقدار مقاومت هوا
contact resistance
U
مقدار مقاومت کنتاکت
battery resistance
U
مقدار مقاومت باتری
insulation resistance
U
مقدار مقاومت نارسانا
internal resistance
U
مقدار مقاومت داخلی
ohmic valve
U
مقدار مقاومت اهمی
earth resistance
U
مقدار مقاومت زمین
critical resistance
U
مقدار مقاومت بحرانی
leakage resistance
U
مقدار مقاومت نشت
electrode resistance
U
مقدار مقاومت الکترد
joint resistance
U
مقدار مقاومت مفصل
true resistance
U
مقدار مقاومت اهمی
resistance of an earthed conductor
U
مقدار مقاومت زمین
spurious resistance
U
مقدار مقاومت انگلی
bonding resistance of rail
U
مقدار مقاومت اتصال به ریل
mechanical percentage
U
حاصلضرب مقدار درصدهندسی در نسبت حد ارتجاعی فولاد به مقاومت محاسباتی بتن
series resistance
U
مقاومت ورودی مقاومت سری مقاومت ماقبل
varistor
U
مقاومت نیمه هادی با دوالکترود که مقاومت ان به نسبت عکس ولتاژ در هرجهت تغییر میکند
impedance
U
مقاومت فاهری الکتریسیته مقاومت سیم امپدانس
choke impedance
U
امپدانس یا مقاومت فاهری چوک مقاومت پیچک
insulation resistance
U
مقاومت الکتریکی مقاومت ایزولاسیون
resilience
U
درجه مقاومت فرش در برابر سایش
[این عامل نشان دهنده مقاومت فرش بر اثر رفت و آمد و مستهلک شدن آن است.]
set
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
setting up
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
sets
U
1-معادل قرار دادن یک متغییر با یک مقدار. 2-معین کردن مقدار یک پارامتر
incremental computer
U
دادهای که اختلاف مقدار فعلی با مقدار اصلی را نشان میدهد
tabling
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tabled
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
tables
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
U
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
defaulted
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaulting
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
default
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
defaults
U
مقدار از پیش تعیین شدهای که در صورتی که مقدار دیگری تعیین نشده باشد به کار می رود
paasche price index
U
یعنی حاصلضرب قیمت و مقدار پایه بخش برحاصلضرب قیمت و مقدار درسال جاری
grid bias resistance
U
مقاومت پلاریزاسیون شبکه مقاومت بایاس شبکه
reluctivity
U
مقاومت مغناطیسی ویژه ضریب مقاومت مغناطیسی
grid suppressor
U
مقاومت میرایی شبکه مقاومت شبکه سوپرسورشبکه
dosages
U
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
dosage
U
مقدار معینی از یک دارو مقدار دوز یک خوراک دارو
law of demand
U
براساس قانون تقاضا مقدار تقاضای کالا باقیمت ان کالا رابطه معکوس دارد . هر چه قیمت کالا بالاتررود مقدار تقاضا برای کالاکمتر میشود
bandwidth
U
در شبکه گسترده استفاده میشود و به کاربر اجازه هر مقدار ارسال اطلاعات میدهد و شبکه برای ارسال این مقدار اطلاعات تنظیم شده است
retention money
U
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
forceful
U
موثر
efficient
U
موثر
climacteric
<adj.>
U
موثر
drastic
U
موثر
drastically
U
موثر
impressive
U
موثر
operant
U
موثر
pithy
U
موثر
affective
U
موثر
operational
U
موثر
active
U
موثر
feckful
U
موثر
fruitiest
U
موثر
fruitier
U
موثر
punchy
U
موثر
punchiest
U
موثر
punchier
U
موثر
perficient
U
موثر
affecting
U
موثر
forcible
U
موثر
moving
U
موثر
pivotal
U
موثر
telling
U
موثر
efficacious
U
موثر
weighty
U
موثر
touching
U
موثر
weightier
U
موثر
weightiest
U
موثر
effective
U
موثر
lived
U
موثر
fruity
U
موثر
live
U
موثر
effectual
U
موثر
ineffective
U
غیر موثر
strikingly
U
موثر گیرنده
impressed voltage
U
ولتاژ موثر
prospective
U
موثر دراینده
potently
U
بطورکلی یا موثر
striking
U
موثر گیرنده
working angle
U
زاویه موثر
affectingly
U
بطور موثر
stunt advertising
U
تبلیغ موثر
sledgehammer
U
ضربت موثر
sledgehammers
U
ضربت موثر
work out
<idiom>
U
موثر بودن
pathetically
U
بطور موثر
real power
U
توان موثر
impressively
U
بطور موثر
movingly
U
بطور موثر
forcefully
U
بطور موثر
wattful current
U
جریان موثر
impressiveness
U
موثر بودن
sovereigns
U
عالی و موثر
active component
U
مولفه موثر
an active remedy
U
چاره موثر
pathetic
U
موثر احساساتی
useful voltage
U
ولتاژ موثر
active current
U
شدت موثر
active material
U
ماده موثر
actual water income
U
اب ورودی موثر
actual output
U
دبی موثر
active element
U
مولفه موثر
sovereign
U
عالی و موثر
inoperative
U
غیر موثر
penetratingly
U
بطور موثر
clear span
U
دهانه موثر
sensational
U
احساساتی موثر
sensationally
U
احساساتی موثر
live data
U
داده موثر
driving
U
موثر رانندگی
active power
U
توان موثر
net head
U
ارتفاع موثر
noneffective
U
غیر موثر
active plate
U
صفحه موثر
effective radius
U
شعاع موثر
sissy
U
آدم نا موثر
weakling
U
آدم نا موثر
namby-pamby
U
آدم نا موثر
mollycoddle
U
آدم نا موثر
milquetoast
U
آدم نا موثر
whiner
U
آدم نا موثر
effective time
U
زمان موثر
wuss(y)
U
آدم نا موثر
softie/softy
U
آدم نا موثر
effective output
U
دبی موثر
effective output
U
بازداده موثر
effective pressure
U
فشار موثر
effective output
U
خروجی موثر
wimp
U
آدم نا موثر
effective power
U
توان موثر
moanbag
U
آدم نا موثر
weed
U
آدم نا موثر
wet
U
آدم نا موثر
cissy
U
آدم نا موثر
effective power
U
قدرت موثر
effective porosity
U
تخلخل موثر
effective width
U
عرض موثر
jessie
U
آدم نا موثر
jessy
U
آدم نا موثر
weenie
[Am E]
U
آدم نا موثر
effective time
U
مدت موثر
effective treatment
U
تسویه موثر
pussy
[Am E]
U
آدم نا موثر
effective
U
عامل موثر
pantywaist
[Am En]
U
آدم نا موثر
effective pitch
U
گام موثر
effective current
U
جریان موثر
effective damage
U
ضایعات موثر
effective damage
U
خسارت موثر
effective value
U
جریان موثر
effective size
U
اندازه موثر
adequate
U
موثر بودن
effective collision
U
برخورد موثر
effective charge
U
بار موثر
effective capacity
U
فرفیت موثر
effective span
U
دهانه موثر
effective stimulus
U
محرک موثر
effective stress
U
تنش موثر
effective area
U
سطح موثر
effective address
U
نشانی موثر
effective temperature
U
دمای موثر
effective demand
U
تقاضای موثر
effective shear
U
برش موثر
effective rainfall
U
بارندگی موثر
effective range
U
برد موثر
effective address
آدرس موثر
effective throat
U
گلوگاه موثر
presses
U
عامل موثر
press
U
عامل موثر
effective diameter
U
قطر موثر
effective field
U
میدان موثر
effective force
U
نیروی موثر
effective radius of a well
U
شعاع موثر چاه
mean effective pressure
U
فشار موثر متوسط
maximum reverse r.m.s. voltage
U
ولتاژ سد موثر حداکثر
effective tax rate
U
نرخ موثر مالیاتی
worked
U
موثر واقع شدن
effective tax system
U
نظام موثر مالیاتی
effective through put
U
توان عملیاتی موثر
total effective collision cross section
U
سطح مقطع موثر کل
effectually
U
بطور نافع و موثر
efficaciously
U
بطور نافع و موثر
effective size of grain
U
قطر موثر ذرات
effectively
U
بطور موثر یا کارگر
rate of yield
U
نرخ بهره موثر
effective thickness of a wall
U
ضخامت موثر دیوار
effective unit weight
U
وزن مخصوص موثر
work
U
موثر واقع شدن
effective strength
U
استعداد رزمی موثر
percutaneous
U
موثر در زیر پوست
operatively
U
بطور موثر یا عملی
effective pattern
U
منطقه اثر موثر
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com