English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
recaption U مقابله به مثل کردن در مورد ضبط اموال یازندانی کردن زن و فرزند وخدمه شخص
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
article of roup U اموال مورد حراج
condemnations U ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
condemnation U ملی کردن یا مصادره کردن اموال خصوصی به منظوراستفادههای عام المنفعه محکومیت
checks U مقابله کردن مقابله
check U مقابله کردن مقابله
checked U مقابله کردن مقابله
retaliation U تلافی کردن مقابله کردن به مثل
to berave of ason U بی فرزند کردن
jus disponendi U حق واگذار کردن اموال
countered U مقابله کردن تلافی کردن
countering U مقابله کردن تلافی کردن
counter U مقابله کردن تلافی کردن
reluctate U مقابله کردن بی میلی کردن
dediction of way U هر گاه راهی واقع در ملک خصوصی فردی به مدت 02سال مورد استفاده عموم باشد جزء اموال عمومی تلقی خواهد شد
acounter U مقابله کردن
beards U مقابله کردن
beard U مقابله کردن
repel U مقابله کردن
repels U مقابله کردن
repelling U مقابله کردن
collates U مقابله کردن
collated U مقابله کردن
countered U مقابله کردن
collate U مقابله کردن
counter U مقابله کردن
repelled U مقابله کردن
countering U مقابله کردن
collating U مقابله کردن
collating U مقابله وتطبیق کردن
collates U مقابله وتطبیق کردن
parity check U مقابله کردن توازن
check U مقابله کردن بررسی
collated U مقابله وتطبیق کردن
checks U مقابله کردن بررسی
collate U مقابله وتطبیق کردن
checked U مقابله کردن بررسی
hotchpot U سرجمع کردن دارایی رویهم ریختن اموال
popularizing U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularized U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularize U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularising U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularises U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularizes U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
popularised U مورد پسند عامه کردن معروف ومشهور کردن
rencounter U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
rencontre U با خصومت روبرو شدن مقابله کردن
community property U اموال مشترک زن وشوهر اموال همگانی
dock U جای محکوم یازندانی در محکمه
docks U جای محکوم یازندانی در محکمه
docked U جای محکوم یازندانی در محکمه
dedications U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
dedication U اهداء کردن اهداء وقف بر مصالح عامه اختصاص اموال خصوصی جهت مصارف و منافع عمومی
to make observations [about] [on] U تامل کردن [در مورد] [به]
pressure cabin U بخشی از هواپیما که افراد وخدمه در ان قرار دارند وهمیشه فشار در ان برابر یابیشتر از حد تعیین شده است
to grumble about the weather U مورد هوا گله کردن
call option U خیارمشتری در مورد کم کردن ثمن
stick one's neck out <idiom> U مورد حمایت قراردادن ،ریسک کردن
to gather information [about; on] U جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
to weigh in [on something] U اظهار نظر کردن [در مورد چیزی]
litigates U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigated U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigate U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
litigating U دعوی کردن مورد اعتراض قراردادن
discarding U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
to beg the question U نکته مورد منازعه رامسلم فرض کردن
interrogates U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogating U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
interrogated U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
discarded U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
discards U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
interrogate U مورد پرسش یا بازرسی قراردادن استنطاق کردن از
condemning U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
condemn U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
discard U خارج کردن چیزی که مورد نیاز است
condemns U مورد اعتراض قرار دادن تخط ئه کردن
lionize U مورد توجه زیاد قرار گرفتن شیر کردن
utilizing U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilizes U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilising U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilises U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
utilised U مورد استفاده قرار دادن بهره برداری کردن
emergency drill U تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
hold court <idiom> U همانند شاه وملکه دربین موضوع مورد بحث عمل کردن
hard hyphen U خط کجی که به هنگام هجی کردن مورد نیاز بوده وهمیشه چاپ می گردد
padding U حرف یا رقم افزوده برای پر کردن رشته یا بسته تا به طور مورد نظر برسد.
skims U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skimmed U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
skim U سرشیر گرفتن از تماس مختصر حاصل کردن بطور سطحی مورد توجه قرار دادن
declaratory statute U هدف ازتصویب این نوع قانون برطرف کردن شک و تردیدی است که در مورد بعضی قوانین بروز میکند
sadden U [مواد افزودنی به پاتیل رنگ جهت تیره کردن رنگ مورد نظر]
winterize U اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
clean U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleanest U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleans U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
cleaned U کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
B register U 1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود
sonship U فرزند
getting U فرزند
only child U تک فرزند
gets U فرزند
get U فرزند
breed U فرزند
progeny U فرزند
sons U فرزند
impignorate U فرزند
bairns U فرزند
bairn U فرزند
scion U فرزند
son U فرزند
progency U فرزند
filicide U فرزند کش
breeds U فرزند
sonless U بی فرزند
frying U فرزند
fry U فرزند
scions U فرزند
fries U فرزند
progeniture U فرزند
child U فرزند
offspring U فرزند
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
reed U شانه [وسیله ای که جهت کوبیدن و محکم کردن نخ پود در چله استفاده می شود و بیشتر در دارهای مکانیکی مورد استفاده قرار می گیرد. اندازه اینگونه شانه به پهنای عرض بافت است.]
Paris U فرزند " پریام "
firstborn U فرزند ارشد
polynices U فرزند ادیپوس
orestes U فرزند اگاممنون
sonnish U فرزند وار
stepson U فرزند خوانده
stepsons U فرزند خوانده
sonny U فرزند جان
hagseed U فرزند زن ساحره
adopted child U فرزند خوانده
fosterling U فرزند رضاعی
child adoption U فرزند خواندگی
whoreson U فرزند فاحشه
adoption فرزند خواندگی
filicide U فرزند کشی
nurse child U فرزند خوانده
foster child U فرزند خوانده
godchild U فرزند خوانده
stepchild U فرزند خوانده
stepchildren U فرزند خوانده
nurse child U فرزند رضائی
godchildren U فرزند خوانده
judah U یهودا فرزند یعقوب
freeborn U فرزند ازاد مرد
sole offspring U فرزند منحصر بفرد
fruit U فرزند میوه دادن
he is my only child U فرزند یگانه من است
mac U پیشوندی بمعنی " فرزند"
problem child U فرزند مسئله دار
medea complex U عقده فرزند کشی
macs U پیشوندی بمعنی " فرزند"
fruits U فرزند میوه دادن
the losser of a child U فقدان یا داغ فرزند
cattles U اموال
chattels U اموال
things U اموال
usages U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
usage U استعمال استفاده مورد استفاده بودن استعمال کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
hagborn U شیطان زاده فرزند ساحره
parenting U پس انداختن و بار آوردن فرزند
abel U فرزند ادم ابوالبشر که برادرش
adoptionist U معتقد به فرزند خواندگی عیسی
levi U لاوی فرزند یعقوب پیغمبر
japheth U یافث فرزند نوح پیامبر
ancestral file U که فرزند فایل جاری است
thyestes U فرزند پلوپس وبرادر اتریوس
fosterling U طفل شیرخوار فرزند خوانده
isaac U اسحق فرزند حضرت ابراهیم
ishmael U اسمعیل فرزند ابراهیم وهاجر
class i property U اموال طبقه 1
class ii property U اموال طبقه 2
personal property U اموال شخصی
personalty U اموال شخصی
tangible property U اموال ملموس
tangible property U اموال عینی
property officer U افسر اموال
distraint U توقیف اموال
paraphernalia U اموال شخصی زن
distrain U ضبط اموال
stolen goods U اموال مسروقه
users U انتفاع از اموال
post property U اموال پادگانی
installation property U اموال قسمت
post property U اموال پادگان
assets U مال و اموال
financial property U اموال پولی
separate estate U اموال شخصی زن
capital assets U اموال سرمایهای
real property U اموال غیرمنقول
fungible U اموال مثلی
chattel U اموال منقول
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com