Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 189 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
residual magnetism
U
مغناطیس پس ماند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
nuclear magnetic resonance
U
تشدید مغناطیس هسته رزونانس مغناطیس هسته
residues
U
پس ماند
residue
U
پس ماند
remanence
U
پس ماند
inertia
U
ماند
that borders upon madness
U
اینکاربدیوانگی می ماند
storing
U
می باقی می ماند
moment of inertia
U
گشتاور ماند
Water staing (long ) in one place becomes putrid .
<proverb>
U
آب که یک جا ماند مى گندد.
he did not open his lips
U
خاموش ماند
inertial force
U
نیروی ماند
magnetic inertia
U
پس ماند مغناطیسی
it was left unfinished
U
ناتمام ماند
store
U
می باقی می ماند
I couldnt (failed to) get that long- cherished wish.
U
داغش به دلم ماند
angular mass
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
principal moment of inertia
U
لنگر اصلی ماند
She was left out in the cold . she was left high and dry .
U
سرش بی کلاه ماند
She wI'll survive . She wI'll pull through.
U
زنده خواهد ماند
rotational inertia
U
گشتاور ماند
[فیزیک]
it was snowed under
U
زیر برف ماند
mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
intrinsic mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
rest mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
invariant mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
principal axis of inertia
U
محور اصلی ماند
He wisely stayed at home .
U
عقل کردودرمنزل ماند
proper mass
U
جرم ماند
[فیزیک]
residual
U
آنچه در پشت سر باقی می ماند
impulse
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
impulses
U
پالسی که زمان کوتاهی می ماند
displacement hull
U
قسمتی از بدنه قایق که در اب می ماند
It left a good taste in my mouth .
U
مزه اش توی دهانم ماند
much sugar was left
U
قند زیادی باقی ماند
The would left a mark.
U
جای زخم باقی ماند
pratincole
U
سکجور مرغ باران که به پرستو می ماند
She wI'll never realize this wish.
U
این آرزو بدلش خواهد ماند
The judge remained an honest man all his life .
U
قاضی تمام عمرش درستکار ماند
disclosing
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
That way, it stays in suspension.
U
به این صورت معلق باقی می ماند.
discloses
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclose
U
یات چیزی که باید مخفی می ماند
impulsive
U
آنچه برای زمان کوتاهی می ماند
duration
U
مدت زمانی که چیزی سالم می ماند
dead wood
U
میلههای افتاده بولینگ که درجا می ماند
The snow doesn't stay on the ground.
[The snow doesn't stick.]
[American English]
,
[The snow doesn't settle.]
[British English]
U
برف روی زمین نمی ماند.
magnetzation
U
مغناطیس
magnet
U
مغناطیس
magnetism
U
مغناطیس
magneto
U
مغناطیس
magnets
U
مغناطیس
magnetic
U
مغناطیس
remagnetizer
U
مغناطیس گر
A full purse never lacks friends..
<proverb>
U
یک کیسه پر هرکز بدون رفیق نمى ماند .
baby split
U
وضعی که میلههای 2 و 7 یا3 و 01 بولینگ باقی می ماند
magnetization work
U
مغناطیس کنندگی
magnetizing current
U
جریان مغناطیس گر
magnetizing field
U
میدان مغناطیس گر
magnetization curve
U
خم مغناطیس پذیری
magnetism
U
مغناطیس شناسی
magnetizable
U
مغناطیس پذیر
magnetization
U
مغناطیس کنندگی
magnetic susceptibility
U
مغناطیس پذیری
magnetization
U
مغناطیس گردانی
magnetics
U
علم مغناطیس
magnetization
U
مغناطیس پذیری
magnetic explorer
U
مغناطیس یاب
magnetization
U
مغناطیس گری
magnetometer
U
مغناطیس سنج
magnetosphere
U
کره مغناطیس
plunger magnet
U
مغناطیس پیستونی
simple magnet
U
مغناطیس ساده
purity magnet
U
مغناطیس خلوص
pyromagnetic
U
گرما- مغناطیس
remanence
U
مغناطیس مانده
residual magnetic induction
U
مغناطیس مانده
residual magnetization
U
مغناطیس مانده
residual magnetism
U
مغناطیس مانده
permeance
U
مغناطیس رسانایی
permeability curve
U
خم مغناطیس پذیری
magnetosphere
U
مغناطیس کره
magnetosphere
U
مغناطیس- سپهر
magnetosphere
U
مغناطیس- کره
magnotropism
U
مغناطیس گرایی
permanent magnet
U
مغناطیس پایدار
natural magnet
U
مغناطیس طبیعی
organic magnet
U
مغناطیس الی
p.m.
U
مغناطیس پایدار
thermomagnetic
U
گرما مغناطیس
susceptibility
U
مغناطیس پذیری
demagnetization
U
مغناطیس زدایی
demagnetization
U
مغناطیس زدائی
demagnetize
U
زدودن مغناطیس
artificial magnet
U
مغناطیس صنعتی
magneto
U
دارای مغناطیس
elelctromagnetic
U
الکترو مغناطیس
ferrimagnetism
U
فری مغناطیس
field coil
U
پیچک مغناطیس گر
magnetic battery
U
مغناطیس مرکب
compound magnet
U
مغناطیس مرکب
magnet
U
مغناطیس پایدار
magnets
U
مغناطیس پایدار
magnetism
U
علم مغناطیس
mag
U
مغناطیس agnetic
mags
U
مغناطیس agnetic
animal magnetism
U
مغناطیس حیوانی
b h cure
U
خم مغناطیس پذیری
bar magnet
U
مغناطیس میلهای
blow out magnet
U
مغناطیس جرقه
compensating magnet
U
مغناطیس تصحیح
magnetic compensatory
U
مغناطیس تصحیح
focusing magnet
U
مغناطیس تمرکز ده
magnet coil
U
پیچک مغناطیس
induced magnetism
U
مغناطیس القایی
inductometer
U
مغناطیس سنج
magnetism
U
درس مغناطیس
knuckle sprue
U
استخوانهای ریخته گری-فولادی که در داخل کانالهاباقی می ماند
sea echelon
U
بخشی از ناوهای هجومی که در عملیات اب خاکی در دریاباقی می ماند
If you dont study hard ( hard enough ) , you cant go to a higher class.
U
اگرخوب درس نخوانی درهمین کلاس خواهی ماند
alternating current magnet
U
مغناطیس جریان متناوب
induced magnetization
U
مغناطیس گردانی القائی
normal magnetization curve
U
خم مغناطیس پذیری معمولی
magnetization characteristic
U
منحنی مغناطیس گردانی
magnet winding
U
سیم پیچ مغناطیس
coercive force
U
نیروی مغناطیس زدا
blue beam magnet
U
مغناطیس اشعه ابی
magnetizing
U
مغناطیس کردن یا شدن
magnetizability
U
قابلیت مغناطیس شوندگی
intensity of magnetization
U
شدت مغناطیس کنندگی
intensity of magnetization
U
شدت مغناطیس گری
ageing of magnet
U
پیر شدن مغناطیس
air magnetic circuit
U
مدار هوایی مغناطیس
impedance magnetometer
U
مغناطیس سنج با تغییرامپدانس
magnetization vector
U
بردار مغناطیس کنندگی
magnetize
U
تبدیل ماده یا شی به مغناطیس
magnetizing current
U
جریان مغناطیس گردانی
magnetising
U
تبدیل ماده یا شی به مغناطیس
magnetises
U
تبدیل ماده یا شی به مغناطیس
magnetised
U
تبدیل ماده یا شی به مغناطیس
magnetizing field
U
میدان مغناطیس گردانی
magnetizing force
U
شدت مغناطیس کنندگی
magnetic biasing
U
مغناطیس گردانی مقدماتی
direct current magnet
U
مغناطیس جریان مستقیم
magnezation intensity
U
شدت مغناطیس کنندگی
magnetic potential
U
نیروی مغناطیس رانی
demagnetization factor
U
ضریب مغناطیس زدایی
induced magnetism
U
مغناطیس القاء شده
negative pole
U
قطب منفی مغناطیس
demagnetizing field
U
میدان مغناطیس زدا
ion trap magnet
U
مغناطیس یون ربا
magnetizes
U
تبدیل ماده یا شی به مغناطیس
to gloze over one's words
U
سخنان کسی رابدانگونه تاویل کردن که عیب ان پوشیده ماند
ideal magnetization curve
U
منحنی مغناطیس کنندگی ایده ال
demagnetizing turns of armature
U
دورهای مغناطیس زدای ارمیچر
differential susceptibility and permeabi
U
مغناطیس پذیری و نفوذپذیری نسبی
magnetostriction
U
تغییر شکل براثر مغناطیس
magnetics
U
درس الکترومغناطیس مغناطیس شناسی
initial susceptibility and permeability
U
مغناطیس پذیری و نفوذپذیری اولیه
permanent magnet dynamic
U
بلندگوی دینامیک با مغناطیس پایدار
I dont quite remembered to post (mail)your letter.
U
کاملا" بخاطرم ماند ( یادم نرفت ) که نامه تان را پست کنم
hypothecate
U
در CL به معاملاتی اطلاق میشود که ضمن ان وثیقه دین در اختیارمدیون باقی می ماند
This is an elusive word .
U
این لغت خیلی فرار است ( درحافظه باقی نمی ماند )
fairness
U
شرایطی که تا اجرای هر عمل درخواستی در سیستم در یک محدوده زمان باقی می ماند
magnetic reversal
U
عکس عمل مغناطیسی مغناطیس زدائی
high frequency biasing
U
پیش مغناطیس کنندگی فرکانس بالا
magnetized bar
U
میله مغناطیس شده اهنربای قلمی
switching
U
خط و مدار ارتباطی که در صورت نیاز ایجاد میشود و تا زمان لازم باقی می ماند
magneto
U
اهنربای اتش زنه مولد مغناطیس الکتریکی
compass binnacle
U
پایه قطبنمای مغناطیس stand compass : sys
inputted
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
input
U
دستور زبان برنامه نویسی که منتظر ورود داده می ماند از پورت یا صفحه کلید
steady state
U
مدار یا وسیله یا برنامهای که در وضعیتی می ماند که هیچ عملی انجام نمیدهد ولی ورودی می پذیرد و..
electromagnetic
U
اختلال داده در نتیجه میدان الکتریکی که توسط مغناطیس ایجاد شده است
remanence
U
چگالی شار باقیمانده در یک ماده بعد از از بین رفتن نیروی مغناطیس کننده
separated
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separate
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
separates
U
حروف نمایش داده شده که تمام متریس حروف را نمیگیرند و فضایی در این بین می ماند
bloop
U
عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
electromagnet
U
اهنی که بوسیله جریان برق خاصیت مغناطیسی پیدا میکند اهن ربای الکتریکی مغناطیس برقی
This door will not last (long)on its hinges .
<proverb>
U
این در به این پاشنه نمى ماند .
A magnet attracts iron.
U
آهن ربا ( مغناطیس ) آهن را جذب می کند
shelf life
U
مدت زمانی که کالا از تولید تاتوزیع به مصرف کننده درقسمتهای مختلف می ماند مدت گردش کالا در انبارها
gresham's law
U
پول بد پول خوب را از جریان خارج میکند از دو نوع پول با ارزش قانونی یکسان انکه پشتوانه اش طلاست در جریان می ماند
magnetometer
U
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
equation of time
U
خطای قرائت زمان نجومی پس ماند زمان نجومی
worded
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
word
U
تقسیم کلمه در انتهای خط , که بخشی از کلمه در انتهای خط می ماند و بعد فضای اضافی ایجاد میشود و بقیه کلمه در خط بعد نوشته میشود
declinating station
U
ایستگاه اندازه گیری انحراف مغناطیس دستگاهها ایستگاه اندازه گیری انحراف
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com