English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (38 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
convert U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converts U معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
subrogate U بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
recode U کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
to pass one's word for another U از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy U چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
terrtorialize U محدود بیک ناحیه کردن بصورت خطه در اوردن بنواحی متعدد تقسیم کردن بصورت قلمرو در اوردن
jargonize U بزبان غیر مصطلح یا امیخته در اوردن یا ترجمه کردن بقالب اصطلاحات خاص علمی یافنی مخصوص در اوردن
reversing U معکوس کردن
reversion U معکوس کردن
reverses U معکوس کردن
reversed U معکوس کردن
reverse U معکوس کردن
dis- U معکوس کردن
retrogress U ترقی معکوس کردن
retrogressing U ترقی معکوس کردن
retroact U عمل معکوس کردن
retrogresses U ترقی معکوس کردن
retrogressed U ترقی معکوس کردن
shift the rudder U معکوس کردن سکان
de- U معکوس عمل کردن
back titration U تیتر کردن معکوس
invert U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
to invert a fraction U برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
inverts U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting U قلب عبارت معکوس کردن نسبت
aerodynamic blockage thrust reverser U وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
letters U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
letter U نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
convert U معکوس کردن تازه کردن
converts U معکوس کردن تازه کردن
converted U معکوس کردن تازه کردن
converting U معکوس کردن تازه کردن
personate U خودرا بجای دیگری قلمداد کردن دارای شخصیت کردن
governmentalize U تحت کنترل حکومت در اوردن بصورت دولتی در اوردن
to press against any thing U بر چیزی فشار اوردن بچیزی زور اوردن
subtraction U کم کردن یک عدد از دیگری
personifying U رل دیگری بازی کردن
personify U رل دیگری بازی کردن
personifies U رل دیگری بازی کردن
personified U رل دیگری بازی کردن
hold at disposal U در اختیار دیگری نگهداری کردن
to transubstantiate U به جسم دیگری تبدیل کردن
passing off U به اسم دیگری معامله کردن
rephrases U به طرز دیگری بیان کردن
interrupts U حرف دیگری را قطع کردن
rephrasing U به طرز دیگری بیان کردن
rephrase U به طرز دیگری بیان کردن
to t. U بحقوق دیگری تجاوز کردن
interrupting U حرف دیگری را قطع کردن
interrupt U حرف دیگری را قطع کردن
impersonation U نقش دیگری رابازی کردن
reword U باواژههای دیگری بیان کردن
transubstantiate U بجسم دیگری تبدیل کردن
rephrased U به طرز دیگری بیان کردن
to turn round U برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to exchange something [for something] U معاوضه کردن [چیزی را با چیز دیگری]
to exchange something [for something] U مبادله کردن [چیزی را با چیز دیگری]
to play off U از سر خود وا کردن و بجان دیگری انداختن
pirate U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
personation U خود را به جای دیگری معرفی کردن یا جا زدن
pirated U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
shunt U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunted U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
shunts U ترن را بخط دیگری انداختن منحرف کردن
pirating U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
pirates U از تالیف دیگری استفاده غیر قانونی کردن
to shift off responsibility U مسئولیت را ازخودسلب کردن وبدوش دیگری گذاردن
to provide interpretation [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to act as interpreter [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
to interpret [for somebody] [from/into a language] U ترجمه شفاهی کردن [برای کسی] [از یک زبان به دیگری]
cannibalizing U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
reproducing U کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
transcribe U کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
emulate U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
transcribed U کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
transcribes U کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
emulating U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
media U کپی کردن داده از یک بایت رسانه ذخیره سازی به دیگری
emulates U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
emulated U کپی کردن یا رفتار مشابه با چیز دیگری انجام دادن
to second somebody U ماموریت کسی را به جای دیگری منتقل کردن [اصطلاح رسمی]
cannibalizes U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised U پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
stiffening U اهار یا چیز دیگری که برای سفت کردن چیزها بکارمیبرند
reproduces U کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
reproduced U کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
posts U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
posted U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post- U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
post U وارد کردن داده در رکورد فایل . عملی که پس از دیگری رخ میدهد
reproduce U کپی کردن داده یا متن ازیک ماده یا رسانه به دیگری
transcribing U کپی کردن داده از واحد حافظه پشتیبان یا رسانه به دیگری
grasped U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasps U بچنگ اوردن گیر اوردن
grasp U بچنگ اوردن گیر اوردن
to p off an awkward situation U حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
deflector U صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت
knockouts U ضربه فنی کردن از پا در اوردن
gets U بدست اوردن فراهم کردن
getting U بدست اوردن فراهم کردن
exhausts U خسته کردن ازپای در اوردن
get U بدست اوردن فراهم کردن
exhaust U خسته کردن ازپای در اوردن
knockout U ضربه فنی کردن از پا در اوردن
imported U به کشور اوردن افهار کردن
scored U حساب کردن بحساب اوردن
similize U تشبیه کردن تمثیل اوردن
import U به کشور اوردن افهار کردن
score U حساب کردن بحساب اوردن
to carry one off his feet U کسیراسرغیرت اوردن یاتحریک کردن
electrifying U الکتریکی کردن به هیجان اوردن
to smuggle in U قاچاقی اوردن یاوارد کردن
importing U به کشور اوردن افهار کردن
to gather together U جمع کردن فراهم اوردن
to draw up U تهیه کردن درصف اوردن
to draw in U درحلقه اوردن جمع کردن
electrified U الکتریکی کردن به هیجان اوردن
electrifies U الکتریکی کردن به هیجان اوردن
electrify U الکتریکی کردن به هیجان اوردن
raise U تحریک کردن بعمل اوردن
raises U تحریک کردن بعمل اوردن
scores U حساب کردن بحساب اوردن
to pitch into U زور اوردن به حمله کردن
port U ببندر اوردن حمل کردن
harasses U به ستوه اوردن اذیت کردن
wins U بدست اوردن تحصیل کردن
annoy U بستوه اوردن خشمگین کردن
annoyed U بستوه اوردن خشمگین کردن
annoys U بستوه اوردن خشمگین کردن
bestir U بحرکت در اوردن تحریک کردن
generates U بوجود اوردن تناسل کردن
ingenerate U احداث کردن بوجود اوردن
beset U بستوه اوردن عاجز کردن
besets U بستوه اوردن عاجز کردن
arguing U دلیل اوردن استدلال کردن
argues U دلیل اوردن استدلال کردن
argued U دلیل اوردن استدلال کردن
argue U دلیل اوردن استدلال کردن
resuscitating U اجحیا کردن بهوش اوردن
resuscitates U اجحیا کردن بهوش اوردن
win U بدست اوردن تحصیل کردن
generate U بوجود اوردن تناسل کردن
generated U بوجود اوردن تناسل کردن
generating U بوجود اوردن تناسل کردن
bears U تاب اوردن تحمل کردن
bear U تاب اوردن تحمل کردن
bought U خریداری کردن بدست اوردن
beget U بوجود اوردن ایجاد کردن
begets U بوجود اوردن ایجاد کردن
begetting U بوجود اوردن ایجاد کردن
resuscitate U اجحیا کردن بهوش اوردن
resuscitated U اجحیا کردن بهوش اوردن
age harden U تصفیه کردن عمل اوردن
pesters U بستوه اوردن بیحوصله کردن
stand out U دوام اوردن ایستادگی کردن
untangle U از گیریا گوریدگی در اوردن حل کردن
untangled U از گیریا گوریدگی در اوردن حل کردن
untangles U از گیریا گوریدگی در اوردن حل کردن
untangling U از گیریا گوریدگی در اوردن حل کردن
overwork U خسته کردن به هیجان اوردن
overworking U خسته کردن به هیجان اوردن
pester U بستوه اوردن بیحوصله کردن
overworked U خسته کردن به هیجان اوردن
perform U بجا اوردن اجرا کردن
pestering U بستوه اوردن بیحوصله کردن
performed U بجا اوردن اجرا کردن
pestered U بستوه اوردن بیحوصله کردن
harass U به ستوه اوردن اذیت کردن
overworks U خسته کردن به هیجان اوردن
performs U بجا اوردن اجرا کردن
to jump-start someone's car U کمک برای روشن کردن [خودروی کسی را با باتری مستقلی یا ماشین دیگری]
chains U روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
chain U روش وصل کردن یک وسیله با یک کابل که داده را از یک ماشین به دیگری منتقل میکند.
plasticize U بصورت پلاستیک در اوردن نرم کردن
refocillate U تجدید حیات کردن بخود اوردن
reap U جمع اوری کردن بدست اوردن
reaped U جمع اوری کردن بدست اوردن
reaping U جمع اوری کردن بدست اوردن
reaps U جمع اوری کردن بدست اوردن
inscroll U ثبت کردن بصورت طومار در اوردن
marshal U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
get U حاصل کردن گرفتن گیر اوردن
stirs U بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
refreshes U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
stir U بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
wiredraw U مفتول کردن بشکل سیم در اوردن
stirred U بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
refresh U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
mull U معطر کردن وبعمل اوردن مشروبات
stirrings U بجوش اوردن تحریک کردن یا شدن
marshals U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
refreshed U از خستگی بیرون اوردن روشن کردن
scoff U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
marshaled U در صف اوردن جهت حمل اماده کردن
to reduce to writing U روی کاغذ اوردن ضبط کردن
to put in U درمیان اوردن نقل قول کردن
scoffing U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com