Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
lateral inversion
U
معکوس جانبی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
expansion interface
U
حافظه جانبی وسایر دستگاههای جانبی رابه یک کامپیوتر اصلی اضافه کند
bells and whistles
U
خصوصیات جانبی و پیشرفته یک برنامه کاربردی یا وسیله جانبی
sidelap
U
بالههای جانبی هواپیما پوشش جانبی عکسها رویهم
peripheral
U
مداری که امکان کار کامپیوتر با رسانه جانبی با کمک پورتهای سریال و موازی و سایر سیگنالهای تصدیق لازم برای واسط شدن بین وسیله جانبی
channeled
U
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling
U
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
communication
U
بافری در گیرنده که به یک وسیله جانبی کند اجازه قبول داده از یک وسیله جانبی سریع میدهد بدون کم کردن سرعت
channel
U
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled
U
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels
U
واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
side effect
U
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
wait condition
U
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait state
U
1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
power down
U
خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
by-effect
U
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
byeffect
U
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
adverse reaction
U
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
fall-out
[side effect]
U
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
secondary effect
U
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
spillover effect
U
عوارض جانبی
[اثر جانبی]
externals
U
روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
external
U
روش مرتب سازی فایل حافظه جانبی مثل دیسک طبق منبع اصلی داده واز دیسک به عنوان حافظه جانبی حین ذخیره سازی استفاده میکند
side spray
U
بسکهای جانبی گلوله ترکشهای جانبی گلوله
flank observation
U
دیدبانی جانبی دیدبانی از دیدگاه جانبی
converse
U
معکوس
reversed
U
معکوس
reversion
U
معکوس
convert
U
معکوس
conversed
U
:معکوس
converted
U
معکوس
converting
U
معکوس
vice versa
U
معکوس
conversely
U
معکوس
converts
U
معکوس
converses
U
:معکوس
converses
U
معکوس
reverses
U
معکوس
reversing
U
معکوس
obverse
U
معکوس
conversing
U
معکوس
conversing
U
:معکوس
negative
U
معکوس
reverse
U
معکوس
reciprocal
U
معکوس
contrary
U
معکوس
reversible
U
معکوس
converse
U
:معکوس
countering
U
معکوس
negatives
U
معکوس
conversed
U
معکوس
countered
U
معکوس
upside down
U
معکوس
reversal
U
معکوس
inverse
U
معکوس
reversals
U
معکوس
counter
U
معکوس
reverse
U
معکوس کردن
inverse ratio
U
نسبت معکوس
inverse function
U
تابع معکوس
inverse feedback
U
واخوراند معکوس
inverse ratio or proportion
U
نسبت معکوس
reverses
U
معکوس کردن
conversely
U
بطور معکوس
inverter
U
معکوس کننده
invertible
U
معکوس شدنی
countdown
U
شمارش معکوس
countdowns
U
شمارش معکوس
inverted file
U
فایل معکوس
inverted opening
U
گشایش معکوس
inverted structure
U
ساختار معکوس
reverse
U
معکوس کننده
inverse
U
واژگونه معکوس
opposites
U
روبرو معکوس
opposite
U
روبرو معکوس
reversed
U
معکوس کننده
feedback
U
تزویج معکوس
invert matrix
U
ماتریس معکوس
reverses
U
معکوس کننده
reverse gear
U
دنده معکوس
reverse gears
U
دنده معکوس
obversion
U
استنتاج معکوس
inverse relationship
U
ارتباط معکوس
obcordate
U
قلبی معکوس
invert suger
U
قند معکوس
negative relation
U
رابطه معکوس
negative correlation
U
همبستگی معکوس
negative caster
U
گردش معکوس
reversed
U
معکوس کردن
dis-
U
معکوس کردن
reverse thrust
U
تراست معکوس
reverse video
U
ویدئوی معکوس
reversing
U
معکوس کننده
reversing
U
معکوس کردن
set back
U
معکوس پس زدن
back conductance
U
برقرسانایی معکوس
back-up
U
معکوس ریختن
reversion
U
معکوس کردن
back formation
U
اشتقاق معکوس
back resistance
U
مقاومت معکوس
back splice
U
پیوند معکوس
indian in reverse
U
هندی معکوس
switcheroo
U
عمل معکوس
draw back
U
کشیدن معکوس
mirroring
U
معکوس نمودن
backset
U
معکوس وارونه
reverse speed
U
سرعت معکوس
reverse slope
U
شیب معکوس
inverse voltage
U
ولتاژ معکوس
reciprocal
U
متقابل معکوس
reversal film
U
فیلم معکوس
retroaction
U
عمل معکوس
reverse control
U
کنترل معکوس
reversal process
U
جریان معکوس
reverse bias
U
پیشقدر معکوس
reverse bias
U
تغذیه معکوس
reciprocal
U
معکوس دوجانبه
reverse current
U
جریان معکوس
back up
U
معکوس ریختن
reverse polarity
U
پلاریته معکوس
reverse pitch
U
گام معکوس
reverse osmosis
U
اسمز معکوس
back turns of armature
U
سیمپیچی معکوس ارمیچر
What invert sugar
U
قند معکوس چیست
king's indian in reverse
U
هندی شاه معکوس
double quartan fever
U
نوبه ربع معکوس
inverse function
U
تابع معکوس
[ریاضی]
couple back
U
معکوس تزویج شدن
back titration
U
تیتر کردن معکوس
backfire
U
نتیجه معکوس گرفتن
inverse current
U
جریان ولتاژ معکوس
inverse electrode current
U
جریان الکتردی معکوس
backfired
U
نتیجه معکوس گرفتن
backfires
U
نتیجه معکوس گرفتن
backfiring
U
نتیجه معکوس گرفتن
inverting circuit
U
مدار معکوس کننده
inverted file
U
فایل معکوس شده
retrogressing
U
ترقی معکوس کردن
de-
U
معکوس عمل کردن
retrogress
U
ترقی معکوس کردن
reverse flow regin
U
ناحیه جریان معکوس
initial inverse voltage
U
ولتاژ معکوس نخستین
obvert
U
نتیجه معکوس گرفتن از
reverse video
U
صفحه نمایش معکوس
reversed battery plate
U
صفحه باتری معکوس
inverse
U
تابع معکوس
[ریاضی]
retroact
U
عمل معکوس کردن
reverse current circuit breaker
U
مدارشکن جریان معکوس
retrogresses
U
ترقی معکوس کردن
retrogressed
U
ترقی معکوس کردن
complement
U
معکوس یک عدد دودویی
complemented
U
معکوس یک عدد دودویی
complementing
U
معکوس یک عدد دودویی
one's complement
U
معکوس یک عدد دودویی
complements
U
معکوس یک عدد دودویی
shift the rudder
U
معکوس کردن سکان
reverse polish notation
U
نشان گذاری لهستانی معکوس
peak inverse anode voltage
U
اوج ولتاژ اندی معکوس
back azimuth method
U
گرای معکوس در اخراج اشعه
backtracking
U
عمل پیمایش معکوس یک لیست
back scattering
U
توزیع معکوس امواج رادیویی
back scattering
U
پخش معکوس امواج رادیویی
high back resistance diode
U
دیود با مفاومت معکوس بالا
high back resistance diode
U
دیود با مقاومت معکوس زیاد
reversion
U
برگرداندن شیب معکوس دادن
count down
U
از بالا به پایین شمردن شمارش معکوس
invert
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverting
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
inverts
U
قلب عبارت معکوس کردن نسبت
converts
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
to invert a fraction
U
برخهای را برگرداندن کسری را معکوس کردن
convert
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converted
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
converting
U
معکوس کردن بکیش دیگری اوردن
roll reversal
U
حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
reversed rolling moment
U
گشتاور ناشی از کنترل معکوس در صفحه غلتش
aerodynamic blockage thrust reverser
U
وسیلهای برای معکوس کردن نیروی جلوبر
aerofoil type offtake regulator
U
دهانه ابگیر خودکار با جریان معکوس به فرم ائرودینامیک
reversible propeller
U
ملخی که میتوان گام تیغههای انرا معکوس کرد
NOT function
U
تابع معکوس منط قی که وقتی ورودی نادرست باشد خروجی درست خواهد بود
lateral
U
جانبی
adverse reaction
U
اثر جانبی
by-effect
U
اثر جانبی
byeffect
U
اثر جانبی
sidelong
U
جانبی
contour line
U
خط جانبی
secondary effect
U
اثر جانبی
spillover effect
U
اثر جانبی
bilateral
U
دو جانبی
fall-out
[side effect]
U
اثر جانبی
laterad
U
جانبی
accessory
U
جانبی
side effects
U
اثرهای جانبی
spillover effects
U
اثرهای جانبی
side-effect
U
نتیجه جانبی
ancillary equipment
U
تجهیزات جانبی
ancillary equipment
U
وسیله جانبی
lateral fissure
U
شیار جانبی
secondary effects
U
اثرهای جانبی
auxiliary equipment
U
تجهیزات جانبی
byeffects
U
اثرهای جانبی
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com