Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
as a rule
<idiom>
U
معمولا ،طبق عادت
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
as a rule
U
معمولا
usually
U
معمولا
in an ordinary way
U
معمولا
generally
U
معمولا
usu
U
معمولا
pipe
U
معمولا
piped
U
معمولا
ordinarily
U
معمولا"
normally
U
معمولا"
one for one
U
معمولا اسمبلر
four address instruction
U
معمولا: محل دو عملوند
at large
U
به طور کلی
[معمولا]
halts
U
معمولا با روشهای خارجی
applications
U
معمولا به صورت نوشته
halted
U
معمولا با روشهای خارجی
halt
U
معمولا با روشهای خارجی
normally closed contact
U
اتصال معمولا بسته
application
U
معمولا به صورت نوشته
phosphor
U
معمولا اشعه الکترونی
normally open contact
U
اتصال معمولا باز
rut
U
عادت
accustom
U
عادت
ruts
U
عادت
wont
U
عادت
habitude
U
عادت
habits
U
عادت
guize
U
عادت
accustoming
U
عادت
usages
U
عادت
accustomedness
U
عادت
consuetude
U
عادت
diathesis
U
عادت
custom
U
عادت
rote
U
عادت
accustoms
U
عادت
usage
U
عادت
habit
U
:عادت
practice
U
عادت
habits
U
:عادت
praxis
U
عادت
habit
U
عادت
ure
U
عادت
hand-out
<idiom>
U
پاداش ،معمولا از طرف دولت
bezant
U
پولک گردی که معمولا از طلااست
gulp
U
گروهی از کلمات معمولا دو بایت
normal
U
معمولا یا آنچه به ترتیب رخ دهد
gulping
U
گروهی از کلمات معمولا دو بایت
gulps
U
گروهی از کلمات معمولا دو بایت
gulped
U
گروهی از کلمات معمولا دو بایت
print
U
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
prints
U
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
printed
U
معمولا با معیار نقط ه در اینچ
dieting
U
عادت غذائی
dieted
U
عادت غذائی
diet
U
عادت غذائی
to outgrow a habit
<idiom>
U
از سر افتادن عادت
take to
U
عادت کردن
amenia
U
حبس عادت
position habit
U
عادت مکانی
diets
U
عادت غذائی
vogue
U
عادت مرسوم
custom
U
برحسب عادت
by rote
U
بر حسب عادت
habitude
U
عادت روزانه
hexis
U
عادت پایه
inure or en
U
عادت دادن
it is usual with him
U
عادت دارد
lusus natarae
U
خرق عادت
lusus naturae
U
خرق عادت
menstrual cycle
U
عادت ماهانه
thaumaturgy
U
خرق عادت
social habit
U
عادت اجتماعی
usage and custom
U
عرف و عادت
habit strength
U
نیرومندی عادت
by usage
U
برحسب عادت
to get used to
U
عادت کردن
[به]
to get accustomed to
U
عادت کردن
[به]
enure
U
عادت دادن
used to
<idiom>
U
عادت کردن به
grow into a habit
U
عادت شدن
kick the habit
<idiom>
U
ترک عادت بد
reading habit
U
عادت خواندن
inure
U
عادت دادن
habituated
U
عادت دادن
divinely
U
بطورخارق عادت
recidivists
U
مجرم به عادت
familiarised
U
عادت دادن
familiarises
U
عادت دادن
inuring
U
عادت دادن
inures
U
عادت دادن
inured
U
عادت دادن
recidivist
U
مجرم به عادت
familiarising
U
عادت دادن
familiarizing
U
عادت دادن
familiarize
U
عادت دادن
familiarizes
U
عادت دادن
habituate
U
عادت دادن
accustoms
U
عادت دادن
addict
U
عادت اعتیاد
wont
U
خو گرفته عادت
hank
U
قلاب عادت
hanks
U
قلاب عادت
addicts
U
عادت اعتیاد
practice
U
معمول به عادت
period
U
عادت ماهانه
periods
U
عادت ماهانه
accustom
U
عادت دادن
habitually
U
بر حسب عادت
accustoming
U
عادت دادن
familiarized
U
عادت دادن
to pass go orrun current
U
معمولا مورد قبول واقع شدن
cleanup
U
توپزن چهارم که معمولا قوی است
home
U
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
homes
U
که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
products customarily found in a pharmacy
U
کالاهایی که معمولا در داروخانه بفروش می روند
thews
U
عادت راه ورسم
get
U
عادت کردن ربودن
unusual
U
غریب مخالف عادت
local usage
U
عرف و عادت محل
The habit of smoking.
U
عادت به استعمال دخانیات
unused
U
عادت نکرده بکارنبرده
habit formation
U
شکل گیری عادت
that is a matter of habit
U
موضوع عادت است
that is a matter of habit
U
کار عادت است
to form a habit
U
تشکیل عادت دادن
daily routine
U
عادت جاری روزانه
to fall into a bad habit
U
عادت بدی گرفتن
dishabituate
U
ترک عادت دادن
getting
U
عادت کردن ربودن
catamenia
U
عادت ماهیانه زنان
prayerfulness
U
عادت نماز خوانی
effective habit strength
U
حد موثر نیرومندی عادت
gets
U
عادت کردن ربودن
To be used (accustomed) to something.
U
به چیزی عادت داشتن
To break (give up) a habit.
U
ترک عادت کردن
mend one's ways
<idiom>
U
اثبات عادت شخصی
He is making a habit of it .
U
بد عادت شده است
dark adaptation
U
عادت کردن به تاریکی
sticky fingers
<idiom>
U
عادت به دزدیدن داشتن
disaccustom
U
ترک عادت دادن
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
burn up
<idiom>
U
کاملا سوختن (معمولا برای چیزهایی غیرازساختمان)
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
ultra high magnetic field
U
معمولا میدان مغناطیسی باشغت بیش از 001ک
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
get in the swing of things
<idiom>
U
به شرایط جدید عادت کردن
to get into one's stride
<idiom>
U
عادت کردن
[اصطلاح روزمره]
practice of early rising
U
مشق یا عادت سحر خیزی
She is a habitual liar.
U
روی عادت دروغ می گوید
get the feel of
<idiom>
U
عادت کردن یا آوختن چیزی
to addict oneself
U
عادت کردن خودرا معتادکردن
matter of course
<idiom>
U
عادت،راه عادی،قانون
grooves
U
کارجاری ویکنواخت عادت زندگی
He outgrew this habit.
U
این عادت ازسرش افتاد
groove
U
کارجاری ویکنواخت عادت زندگی
rote
U
کاری که از روی عادت بکنند
routines
U
جریان عادی عادت جاری
acclimatization
U
عادت کردن به هوای کوهستان
altitude acclimatization
U
عادت کردن به ارتفاع منطقه
fletcherism
U
عادت بخوردن مختصری غذا
consuetude est alterra lex
U
عادت قدرت قانونی دارد
routine
U
جریان عادی عادت جاری
routinely
U
جریان عادی عادت جاری
wet weight
U
وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
We do not usually go places that cost a lot of money.
U
ما معمولا به جاهای گران قیمت گردش نمی کنیم.
littleneck clam
U
نوزاد حلزون خوراکی که معمولا خام خورده میشود
Guilt for poorly behaved children usually lies with the parents.
U
بد رفتاری کودکان معمولا اشتباه از پدر و مادر است.
hooker
U
بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
vice
U
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
hookers
U
بازیگری که عادت به سدکردن با چوب دارد
vices
U
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
vises
U
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
To break a habit makes one ill.
<proverb>
U
ترک عادت موجب مرض است .
optima legum ilerpres est consuetudo
U
عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
vice-
U
فسق و فجور عادت یا خوی همیشگی
cladding
U
روکشی که روی سطح موادقرارگرفته و معمولا با انهاپیوند ایجاد میکند
indicator
U
چیزی که وضعیت فرآیند را نشان دهد. معمولا با صورت یا نور
assaults
U
در CL معمولا "بعد از این کلمه قصد مهاجم ذکر میشود
soft tooling
U
ابزاری که ابعاد ان معمولا تاحد کمی قابل تنظیم است
luggable
U
کامپیوتر شخصی قابل حمل که باتری اش معمولا تمام نمیشود.
assaulted
U
در CL معمولا "بعد از این کلمه قصد مهاجم ذکر میشود
assault
U
در CL معمولا "بعد از این کلمه قصد مهاجم ذکر میشود
To do something(act)from force of habit
U
کاری راطبق عادت( همیشگه ) انجام دادن
crankum
U
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
latchkey child
[کودکی که معمولا در خانه بخاطر مشغله پدر مادر تنها است]
crinkum
U
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
crankle
U
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
Crinkle
U
دیواره ی باغ
[که معمولا در یک ردیف هم تراز از شرق تا غرب قرار می گیرد.]
branch cutoff
U
دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
grotesque
U
[تصاویر با مناظر عجیب و غریب معمولا در سرداب ها استفاده می شود.]
[معماری]
footnote
U
یادداشتی در پایین صفحه مربوط به متن بالای آن که معمولا یک عدد مرجع است
footnotes
U
یادداشتی در پایین صفحه مربوط به متن بالای آن که معمولا یک عدد مرجع است
cordon bleu
U
گوشتی که در میان آن ژامبون و پنیر قرار داده و سرخمیکنند و معمولا با سس سرو میشود
backsliding
U
کسی که پس از ترکیکعادت بد به عادت سابق خود باز میگردد
cenogenesis
U
تغییراتی که بعلت عادت به محیط وهمزیستی درجنس یانژاد
it is u.for him to tell a lie
دروغ گفتن برخلاف عادت اوست یا از او بعید است
origins
U
محلی در صفحه نمایش که تمام مختصات به آن رجوع می کنند معمولا گوشه بالا سمت چپ
libraries
U
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
library
U
کتابها یا رکوردها و... که عموم می توانند فرض کنند که معمولا در یک محل عمومی قرار دارند
low supercharger gear
U
دور کم سوپرشارژر درموتورهای پیستونی که معمولا بصورت اتوماتیک توسط یک فشارسنج کنترل میشود
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com