English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (18 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
agent authentication U معرفی قسمت مخابره کننده اعلام معرف مخابره کننده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
transmitter U منتقل کننده مخابره کننده
transmitters U منتقل کننده مخابره کننده
analog transmission U انتقال یا مخابره قیاسی مخابره انالوگ
serial transmission U مخابره سری مخابره نوبتی
service message U پیام ازمایش خط مخابره پیام مخصوص شروع مخابره
presenters U ارائه کننده معرفی کننده
presenter U ارائه کننده معرفی کننده
presentor U ارائه کننده معرفی کننده
rs c U استاندارد صنعتی برای مخابره غیر همزمان داده سری میان دستگاههای ترمینالی مجموعهای از استانداردهادر ارتباطات داده که کاراکترهای مکانیکی والکتریکی مختلفی را برای رابط بین کامپیوترها ترمینالها و تلفیق و تفکیک کننده ها مشخص میکند
procuring activity U یکان تهیه کننده و تحویل دهنده اماد قسمت اماد کننده
nominator U معرفی کننده
designative U معرفی کننده
representer U معرفی کننده
nuncupatory U معرفی کننده
blazer U اعلام کننده
blazers U اعلام کننده
annunciator U اعلام کننده
hangers U اعلام کننده
hanger U اعلام کننده
proclaimer U اعلام کننده
enunciator U اعلام کننده
pronouncer U اعلام کننده
toastmistress U بانوی معرفی کننده ناطق سرمیز غذا
authenticator U اعلام کننده نشانی
indicter U اعلام جرم کننده
indictor U اعلام جرم کننده
annunciator U اعلام کننده فرامین
transmission U مخابره
message U مخابره
traffick U مخابره
messages U مخابره
despatch U مخابره
transmissions U مخابره
message line U خط مخابره
communication U مخابره
traffics U مخابره
trafficking U مخابره
traffic U مخابره
trafficked U مخابره
army component U نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
requistioner U قسمت درخواست کننده تهیه کننده درخواست
transmissions U مخابره مخابرات
transmissions U مخابره کردن
synchronous transmission U مخابره همگام
synchronous transmission U مخابره همزمان
retransmission U مخابره مجدد
syncheronous communications U مخابره همزمان
transmission U مخابره کردن
signal U مخابره کردن
end of transmission U انتهای مخابره
analog transmission U مخابره قیاسی
communicating U مخابره کردن
signalled U مخابره کردن
signaled U مخابره کردن
boat call U مخابره با قایق
asynchronous transmission U مخابره ناهمگام
data communication U مخابره داده ها
wirable U قابل مخابره
transmission U مخابره مخابرات
dispateh U مخابره کردن
duplex transmission U مخابره دو رشتهای
flag hoist U مخابره با پرچم
duplex transmission U مخابره دورشتهای
squawks U مخابره کردن
squawk U مخابره کردن
signal bridge U پل مخابره ناو
telegraphic message U مخابره تلگرافی
simplex transmission U مخابره ساده
asynchronous transmission U مخابره غیرهمزمان
data transmission U مخابره داده ها
digital transmission U مخابره دیجیتال
data transmission U مخابره داده
serial tranmission U مخابره نوبتی
parallel transmission U مخابره موازی
squawked U مخابره کردن
transmittance U ارسال مخابره
wires U مخابره کردن
visual communication U مخابره بصری
telegraph U مخابره تلگرافی
transmission rate U نرخ مخابره
transmission rate U سرعت مخابره
transmittancy U ارسال مخابره
wire U مخابره کردن
satellite communications U مخابره ماهوارهای
transmission security U تامین مخابره
transmittal U ارسال مخابره
transmission error U خطای مخابره
polar transmission U مخابره قطبی
flags U پرچم مخابره
flag U پرچم مخابره
neutral transmission U مخابره خنثی
telegraphs U مخابره تلگرافی
telegram U مخابره تلگرافی
telegraphing U مخابره تلگرافی
telegrams U مخابره تلگرافی
telegraphed U مخابره تلگرافی
etb U انتهای بلاک مخابره
half duplex transmission U مخابره دو نیم رشتهای
end of transmission block U انتهای بلاک مخابره
transmitted data U دادههای مخابره شده
helio U ایینه مخابره پیام
radio U با بی سیم مخابره کردن
radiotelegram U مخابره تلگراف بیسیم
radioed U با بی سیم مخابره کردن
jammed U مانع مخابره شدن
start stop transmission U مخابره قطع و وصلی
jams U مانع مخابره شدن
radioing U با بی سیم مخابره کردن
radios U با بی سیم مخابره کردن
aerogram U مخابره با تلگراف بی سیم
radiogram U مخابره پیام با بی سیم
retransmit U دوباره مخابره کردن
semaphore U مخابره با پرچم دستی
semaphore U مخابره بوسیله پرچم
dispatches U مخابره کردن ارسال
despatches U مخابره کردن ارسال
dispatched U مخابره کردن ارسال
multiplex U تسهیم مخابره ترکیبی
dispatch U مخابره کردن ارسال
radiograms U مخابره پیام با بی سیم
jam U مانع مخابره شدن
despatched U مخابره کردن ارسال
despatching U مخابره کردن ارسال
net authentication U اعلام معرف در شبکه
acknowledgment U اعلام معرف اعتراف
acknowledge U اعلام معرف کردن
acknowledging U اعلام معرف کردن
acknowledges U اعلام معرف کردن
corrector U جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
capped pawn U پیاده مات کننده از پیش اعلام شده شطرنج
capped knight U اسب مات کننده از پیش اعلام شده شطرنج
signalled U مخابره کردن علامت دادن
signaled U مخابره کردن علامت دادن
toll call U مخابره تلفنی خارج شهری
blinker yardarm U چراغ مخابره دکل کشتی
squawk box U دستگاه مخابره داخلی ناو
signal U مخابره کردن علامت دادن
toll calls U مخابره تلفنی خارج شهری
alphabet code flag U پرده مخابره حروف یا اعداد
heliographic U مربوط به مخابره تلگراف افتابی
wigwag U ارتباط یا مخابره بوسیله پرچم
semaphore U بوسیله پرچم مخابره کردن
intercoms U دستگاه مخابره داخل ساختمان
intercom U دستگاه مخابره داخل ساختمان
alerting service U قسمت اعلام اماده باش سرویس اعلام خطر
wireless U بابی سیم تلگراف مخابره کردن
wirelesses U بابی سیم تلگراف مخابره کردن
telephoto U دستگاه مخابره عکس ازمسافات دور
walkie-talkie U دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
walkie-talkies U دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
phototelegraphyt U مخابره تلگرافی عکس عکسبرداری رادیویی
walkie talkie U دستگاه مخابره یا رادیوی ترانزیستوری کوچک
intercommunication U رابطه یا مخابره بین چند مرکز
longueur U قسمت خسته کننده
procedure word U کلماتی که قبل از شروع مکالمه مخابره می شوند
datacom U امکان ارتباط دادهای مخابره ارزان قیمت
nancy U سیستم چراغ نانسی مخصوص مخابره بصری
open code U سیستم رمزی که به صورت کشف مخابره میشود
radio procedures U روشهای مخابره با بی سیم روش مکالمات رادیویی
trisector U قسمت کننده بسه بخش
running gear U قسمت حرکت کننده ماشین
bearing U قسمت تحمل کننده بار
form U حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
formed U حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
forms U حساس کننده روی چاپگر که وقتی کاغذ تمام شود اعلام میکند
multiplex telegraphy U دستگاه تلگرافی که در یک زمان با یک سیم چند مخابره میکند
cons U نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
conning U نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
conned U نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
con U نام معرفی کننده کنسول : صفحه کلید و صفحه تصویر
modem U دستگاه مدولاسیون وبازخوانی اطلاعات کامپیوتری یا مخابره انها به جاهای دیگر
actuator piston U قسمت متحرک یک عمل کننده یامحرک هیدرولیکی یانیوماتیکی
bayonet thermocouple probe U قسمت حس کننده دمای سرسیلندر که داخل ان پیچ میشود
choire-enclosure U [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
choir-screen U [دیواره یا نرده ی جدا کننده ی گروه همسرایان از بقیه ی قسمت های کلیسا]
CB U مخفف وابسته به امواج رادیویی که برای استفادهی افراد عادی که میخواهند با فرستندهی خصوصی مخابره کنند کنارگذاشته شده است
altitude/height hold U متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
inhibitor U کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
propounder U ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller U هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
telling U مخابره اطلاعات به دست امده از تجسس هوایی به یکانهای پدافند هوایی
heliograph U گراورسازی بانور افتاب دستگاه عکسبرداری از افتاب مخابره بوسیله نور خورشید
quick disconnect coupling U کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor U گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
primers U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primer U وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
heliography U مخابره باتلگراف افتابی ساختن عکس گراووری افتابی
he sent me a wire U تلگرافی برای من فرستاد تلگرافی بمن مخابره کرد
homogeneous computer network U یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
makgi boowi U نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
vasomotor U اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
detonator U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
distractive U گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
detonators U منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
steam fitter U نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
del credere U وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
interceptors U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
changer U دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
interceptor U هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
search jammer U تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com