English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
subdeacon U معاون گماشته روحانی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
to take orders U منصب روحانیت را گرفتن بیکی از درجات روحانی گماشته شدن
mated U معاون کشتی معاون ناخدا
mates U معاون کشتی معاون ناخدا
mate U معاون کشتی معاون ناخدا
sederunt U جلسه روحانیان کلیسا اعضای جلسه روحانی شورای روحانی
appointee U گماشته
orderly U گماشته
orderlies U گماشته
batmen U گماشته
batman U گماشته
commissionaires U گماشته
orderly officen U گماشته
lockman U گماشته
commissionaire U گماشته
procurator U گماشته
procurators U گماشته
appointees U گماشته
assignee U گماشته
executive officen U گماشته اجرا
man of business U وکیل گماشته
commissaries U گماشته مباشر
agents U گماشته وکیل
commissary U گماشته مباشر
agent U گماشته وکیل
bureaucreat U گماشته اداری
dependent U تابع نان خور گماشته
master of the horse U کسیکه گماشته بر امورخانواده سلطنتی است میراخور
nomothetes U کسیکه گماشته میشد تا درقانون تجدیدنظر نماید قانون گذار
gymnasiarch U گماشته اموزشگاههای بازی وورزش که ازاهل اتن بود ورزشکاربزرگ
long shoreman U گماشته بارگیری و بار خالی کنی در بندریا ماهی گیری در کرانه
letters missive U نامه رسمی پادشاه که در ان کسی برای اسقفی گماشته شده است
expressman U کسیکه گماشته گرفتن وزودرساندن امانات است کارمندبنگاه حمل سری
accessory U معاون
second in command U معاون
asst U معاون
second-best U معاون
dept U معاون
deputy U معاون
depts U معاون
second best U معاون
adjunct U معاون
adjuncts U معاون
advisor U معاون
adjoint U معاون
acologte U معاون
accessorial U معاون
girl friday U معاون زن
vice-chancellors U معاون
helpmeet U معاون
vice-chancellor U معاون
vice chancellor U معاون
deputies U معاون
coajutor U معاون
aid U معاون
assistant U معاون
aided U معاون
assistants U معاون
aiding U معاون
vice governor U معاون فرمانداری
adjoint U معاون استاد
veep U معاون مدیرکل
counsellor and procurer U معاون جرم
subdean U معاون dean
under-secretary U معاون وزارت
subdeacon U معاون خادم
archdeacons U معاون اسقف
subdeacon U معاون شماس
archdeacon U معاون اسقف
undersecretary U معاون وزارتخانه
under-secretaries U معاون وزارت
lieutenant governor U معاون فرماندار
acolytes U معاون یاکمک
vicar U معاون خلیفه
vicars U معاون خلیفه
vice president U معاون [رئیس]
accessory to a riot U معاون فتنه
acolyte U معاون یاکمک
accessory U معاون جرم
Solicitor General U معاون دادستان
Solicitors General U معاون دادستان
abetter or abettor U معاون جرم
accessary U معاون جرم
curates U معاون کشیش بخش
mate's receipt U رسید معاون ناخدا
vice chancellor U معاون رئیس دانشگاه
assistant chief of staff U معاون رئیس ستاد
vice-chancellor U معاون رئیس دانشگاه
curate U معاون کشیش بخش
vice-chancellors U معاون رئیس دانشگاه
coadjutor U معاون یاری کننده
accomplice شریک یا معاون جرم
subprincipal U معاون رئیس مدرسه
script assistant معاون برنامه نویسی
veep U معاون رئیس جمهور
wingman U معاون رسد هوایی
assistant secretary of the army U معاون وزیر نیروی زمینی
executives U افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
executive U افسراجراییات معاون اجرایی قسمت
executive officer U معاون یکان افسر تیر
etherean U روحانی
spiritualist U روحانی
unworldly U روحانی
anagogic U روحانی
clergymen U روحانی
sacred U روحانی
unwordly U روحانی
unfrocked U روحانی
clergyman U روحانی
spiritual U روحانی
marabou U روحانی
spiritualists U روحانی
herdsman U روحانی
herdsmen U روحانی
heavenly U روحانی
marabout U روحانی
ethereal U روحانی
spiritually U روحانی
under secretary U زیر نظارت دبیر کل معاون وزیر
hierarch U رئیس روحانی
lay U غیر روحانی
heavenliness U روحانی الوهیت
pastorate U پیشوایی روحانی
copartnership U ردای روحانی
charisma U جذبه روحانی
etherealize U روحانی کردن
laywoman U زن غیر روحانی
lays U غیر روحانی
residentiary U روحانی مقیم
perdition U مرگ روحانی
spirituality U عالم روحانی
spirilual nutriment U غذای روحانی
spiritual U روحانی معنوی
hymns U سرود روحانی
hymn U سرود روحانی
prelacy U حکومت روحانی
temporal U غیر روحانی
padres U پدر روحانی
padre U پدر روحانی
pastor U پیشوای روحانی
pastors U پیشوای روحانی
spiritualize U روحانی کردن
pater U پدر روحانی
vice presidency U مقام یا محل اقامت معاون رئیس جمهور
bailiffs U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
procurator U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
procurators U معاون رئیس کلانتری یا دادستان مامور مالی
bailiff U مامور اجرای دادگاه بخش معاون کلانتر
pneumatology U مبحث موجودات روحانی
goddaughters U دختر خواندهی روحانی
goddaughter U دختر خواندهی روحانی
secularises U غیر روحانی کردن
twice born U تولدتازه روحانی یافته
spirituous U دارای حالت روحانی
spiritualization U جنبه روحانی دادن به
secular songs U سرودهای غیر روحانی
laicism U غیر روحانی بودن
religious U تارک دنیا روحانی
deconsecrate U غیر روحانی کردن
inquisitional U وابسته به دادگاه روحانی
heaven U خدا عالم روحانی
heavens U خدا عالم روحانی
layman U شخص غیر روحانی
laymen U شخص غیر روحانی
rapture U شعف وخلسه روحانی
raptures U شعف وخلسه روحانی
raptures U وجد روحانی ربایش
rapture U وجد روحانی ربایش
secularizing U غیر روحانی کردن
secularizes U غیر روحانی کردن
apostles U عالیترین مرجع روحانی
apostle U عالیترین مرجع روحانی
priests U روحانی کشیشی کردن
secularised U غیر روحانی کردن
hiearchic U وابسته به سران روحانی
gnosticism U فلسفه عرفانی یا روحانی
secularising U غیر روحانی کردن
priest U روحانی کشیشی کردن
secularize U غیر روحانی کردن
secularized U غیر روحانی کردن
spiritual U غیر مادی بطور روحانی
reborn U تغییر حالت روحانی یافته
gnostic U دارای اسرار روحانی نهانی
unfrock U از کسوت روحانی خارج شدن
regenerating U زندگی تازه و روحانی یافته
laity U مردم غیر روحانی ناشی
regenerate U زندگی تازه و روحانی یافته
charism U عطیه الهی جذبه روحانی
minor order U صفوف روحانی پایین درجه
regenerated U زندگی تازه و روحانی یافته
gnosis U دانش رازهای روحانی عرفان
defrock U خلع کسوت روحانی کردن
disfrock U ازکسوت روحانی خارج شدن
regenerates U زندگی تازه و روحانی یافته
despiritualize U فاقد خاصیت یا جنبه روحانی کردن
major seminary U دانشکده علوم روحانی جماعت کاتولیک
hierarchies U حکومت ودرجه بندی سران روحانی
laicize U بصورت غیر روحانی یا غیرعلمی در اوردن
officiant U کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
revest U جامه روحانی پوشیدن روکش کردن
hierarchy U حکومت ودرجه بندی سران روحانی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com