Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
autonomous consumption
U
مصرف مستقل
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
multi window editor
U
برنامه ایجاد و ویرایش تعدادی برنامه کاربردی مستقل هر یک در یک پنجره مستقل در صفحه نمایش در یک زمان
average propensity to consume
U
میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility
U
اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics
U
امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
power consumer
U
مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume
U
تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
realty
U
مستقل
sovereign
U
مستقل
independent
U
مستقل
sovereigns
U
مستقل
absolute
مستقل
solo
U
مستقل
autonomic
U
مستقل
solos
U
مستقل
free-standing
U
مستقل
freelance
U
مستقل
maverick
U
مستقل
mavericks
U
مستقل
absolutes
U
مستقل
frees
U
مستقل
freeing
U
مستقل
freed
U
مستقل
free
U
مستقل
separated
U
مستقل
autocratic
U
مستقل
stand alone
U
مستقل
separates
U
مستقل
separate
U
مستقل
landed a
U
مستقل
exogenous
U
مستقل
life cycle hypothesis
U
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
stand alone computer
U
کامپیوتر مستقل
separates
U
یکان مستقل
arguments
U
متغیر مستقل
argument
U
متغیر مستقل
separate battery
U
اتشبار مستقل
separate battalion
U
گردان مستقل
separate brigade
U
تیپ مستقل
semi independent
U
نیمه مستقل
single unit
U
یکان مستقل
separate
U
یکان مستقل
self goverment
U
حکومت مستقل
autonomous variable
U
متغیر مستقل
separate company
U
گروهان مستقل
autonomous operation
U
عملیات مستقل
separated
U
یکان مستقل
entity
U
موجودیت مستقل
entities
U
موسسه مستقل
entities
U
موجودیت مستقل
machine independent
U
مستقل از ماشین
individual units
U
یکانهای مستقل
explanatory variable
U
متغیر مستقل
independent variable
U
متغیر مستقل
independent state
U
دولت مستقل
independent equations
U
معادلات مستقل
independent consultant
U
مشاور مستقل
independency
U
کشور مستقل
garrison house
U
ساخلو مستقل
entity
U
موسسه مستقل
detached
U
ستون مستقل
device independence
U
مستقل از دستگاه
stand on one's own two feet
<idiom>
U
مستقل بودن
a stand-alone company
U
یک شرکت مستقل
a stand-alone computer
U
یک رایانه مستقل
absolutes
U
مستقل استبدادی
autocracy
U
حکومت مستقل
to stand by oneself
U
مستقل بودن
context free
U
مستقل از متن
separations
U
مستقل شدن یکانها
dependency
U
کشور غیر مستقل
autonomous
U
دارای زندگی مستقل
dependencies
U
کشور غیر مستقل
autonomous investment
U
سرمایه گذاری مستقل
temperature independent paranagnetism
U
پارامغناطیس گرما مستقل
separation
U
مستقل شدن یکانها
argument
[of a function]
U
متغیر مستقل
[ریاضی]
number of componentes
U
تعداد سازندههای مستقل
monocracy
U
حکومت مستقل یا انفرادی
dependent state
U
دولت غیر مستقل
independent variable
U
متغیر مستقل
[ریاضی]
computer independent language
U
زبان مستقل کامپیوتری
free standing columns
U
ستونهای مستقل یا مجزا
monarchism
U
اصول سلطنت مستقل
autonomous
U
دارای حکومت مستقل داخلی
stand-alone
<adj.>
U
خود کفا
[به تنهایی]
[مستقل ]
autonomous
U
دارای حکومت مستقل خودمختار
monarchic
U
مربوط به سلطان یا سلطنت مستقل
territorialism
U
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
on an arm's length basis
U
بر اساس مستقل و برابر بودن
[در]
icca
U
انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
argument
[of a function]
U
متغیر مستقل تابعی
[ریاضی]
autonomous investment
U
سرمایه مستقل از درامد ملی
pica
U
سیستم عامل مستقل از ماشین
territoriality
U
ایجاد حکومت مستقل ناحیهای
multicollinearity
U
هم خطی بین متغیرهای مستقل
standalone
U
سیستمی که مستقل کار میکند
post town
U
شهری که پستخانه مستقل دارد
pigou effect
U
اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
biont
U
واحد مستقل موجود زنده سلول
defacto recognition
U
به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
diarchy
U
سیستم حکومت متشکل از دو رکن مستقل
dominion
U
قلمرو ملک وابستگان مستقل یک کشور
sovereign
U
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
sovereigns
U
دولت مستقل و دارای اعتبار والامرتبه
unit assembly
U
یک قسمت مجزا و مستقل از یک دستگاه یا وسیله
orthogonal
U
ساخته شده از پارامترها یا بخشهای مستقل
independent
U
association computerconsulatans انجمن مستقل مشاورین کامپیوتر
arm's length
U
مستقل و برابر بودن طرفها
[یا شرکتها]
در معامله ای
[اقتصاد]
the 28 year-old nurse-turned-independent insurance consultant
U
پرستار ۲۸ ساله که مشاور مستقل بیمه شده است
planing
U
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
planed
U
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powers
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
planes
U
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powering
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
plane
U
یک لایه از تصویر که مستقل از برنامه گرافیکی قابل تغییر باشد
powered
U
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
building block
U
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
microcontroller
U
ریز کامپیوتر کوچک و مستقل برای استفاده در برنامههای کاربردی خاص
building blocks
U
واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
variable delivery pump
U
پمپ سیالی که برونده ان میتواند مستقل از سرعت چرخش تغییر کند
duplication check
U
بررسی ای که لازمه اش یکسان بودن نتایج دو اجرای مستقل یک عملیات میباشد
reentrant
U
روالی که میتواند توسط چندین برنامه مستقل بطورهمزمان بکار برده شوددرون رو
portable
U
کامپیوتر فشرده و مستقل که میتواند توسط بسته باری یا منبع تغذیه اجرا شود
libraries
U
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
library
U
تعدا دتوابع مفید و مستقل که وارد هر برنامهای میشود تا مانع نوشتن برنامه شود
modules
U
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
separates
U
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separated
U
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
separate
U
استفاده از کانالهای ارتباطی مستقل در سیستمهای چندی کاناله برای ارسال داده کنترل وپیام ها
module
U
وسیله سخت افزاری مستقل که به بخشهای دیگر وصل شود تا سیستم مدید را ایجاد کند
third party lease
U
توافقنامهای که بوسیله ان یک شرکت مستقل تجهیزاتی رااز سازنده خریده و به استفاده کننده کرایه میدهد
waste
U
بی مصرف
wastes
U
بی مصرف
consumption
U
مصرف
consumption possibility line
U
حد مصرف
usage
U
مصرف
usages
U
مصرف
offtake
U
مصرف
of no a
U
بی مصرف
comsumption
U
مصرف
expenditure
U
مصرف
unemployed
U
بی مصرف
disposal
U
مصرف
good for nothing
U
بی مصرف
overall consumption
U
مصرف کل
aggregate consumption
U
مصرف کل
otiose
U
بی مصرف
income consumption curve
U
مصرف
expense
U
مصرف
extravagant
U
مصرف
consumerism
U
مصرف
waster
U
مصرف
sodden
U
بی مصرف
wasteful
U
مصرف
wasters
U
مصرف
federal government
U
دولتهای متشکله یک دولت اتحادی که از نظر دول خارجی فقط واحدهای اداری مستقل تلقی می شوند
national consumption
U
مصرف ملی
recive
U
مصرف کنید
internal power
U
مصرف داخلی
permanent consumption
U
مصرف دائمی
per capita water consumption
U
مصرف سرانه اب
per capita consumption
U
مصرف سرانه
peak load
U
بحبوحه مصرف
partial substitution
U
جانشینی مصرف
propensity to consume
U
گرایش به مصرف
optional consumption
U
مصرف اختیاری
home consumption
U
مصرف خانگی
home consumption
U
مصرف داخلی
home use entry
U
اعلامیه مصرف
idle stock
U
موجودی بی مصرف
utilisation
[British]
U
مورد مصرف
induced consumption
U
مصرف القائی
usage
U
مورد مصرف
mass consumption
U
مصرف انبوه
induced consumption
U
مصرف تشویقی
industrial consumption
U
مصرف صنعتی
internal consumption
U
مصرف داخلی
irrigation consumption
U
مصرف ابیاری
utilization
U
مورد مصرف
exploitation
[utilization]
U
مورد مصرف
TAN
[Transaction authentication number]
U
رمز یکبار مصرف
inconsumable
U
مصرف نکردنی
utilizations
U
موارد مصرف
utilisations
U
موارد مصرف
usages
U
موارد مصرف
maximum power demand
U
مصرف حداکثر
mass consumption
U
مصرف کلان
using
U
مورد مصرف
applicable
<adj.>
U
قابل مصرف
suitable
<adj.>
U
قابل مصرف
throwaway
U
یکبار مصرف
usable
<adj.>
U
قابل مصرف
useful
<adj.>
U
قابل مصرف
consumerism
U
مصرف گرایی
use up
U
مصرف کردن
usage rate
U
نرخ مصرف
utilizable
<adj.>
U
قابل مصرف
unproductive consumption
U
مصرف بیهوده
utilisable
[British]
<adj.>
U
قابل مصرف
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com