English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8222 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
can of worms <idiom> U مشکل پیچیده وسردرگم
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
intricate design U نقش پیچیده، درهم و مشکل
simplest U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simpler U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
simple U آنچه پیچیده یا مشکل نباشد
complexes U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complex U بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
advanced U بسیار پیچیده و مشکل برای یادگیری
ScanDisk U که دیسک سخت را برای وجود مشکل بررسی میکند وسعی در رفع مشکل ای دارد که یافته است
straw that breaks the camel's back <idiom> U مشکل پشت مشکل کمر انسان را خم میکند
cisc U مجموعه دستورات پیچیده کامپیوتری طرحی از CPU که مجموعه دستورات آن شامل تعدادی دستورات طولانی و پیچیده است که نوشتن برنامه را ساده تر ولی سرعت اجرا را کندتر میکند
The real problem is not whether machines think but whether men do. U مشکل واقعی این نیست که آیا ماشین ها فکر می کنند یا خیر مشکل واقعی این است که آیا انسان فکر می کند یا خیر.
perplexing U پیچیده
wrapped U پیچیده
restiform U پیچیده
revolute U پیچیده
intricate U پیچیده
tangled U پیچیده
tortile U پیچیده
wreathy U پیچیده
muffled U پیچیده
complicated U پیچیده
sophisticate U پیچیده
sigmoid U پیچیده
jigsaw U پیچیده
jigsaws U پیچیده
abstruse U پیچیده
verticillate U پیچیده
crabby U پیچیده
deep <adj.> U پیچیده
complex U پیچیده
crackly U پیچیده
crimpy U پیچیده
intorted U در هم پیچیده
in a tangle U پیچیده
complex U :پیچیده
gordian U پیچیده
obscurant U پیچیده
implex U پیچیده
involved U پیچیده
complexes U پیچیده
complexes U :پیچیده
metaphsical U پیچیده
indirect U پیچیده
reel U نخ پیچیده بدورقرقره
ballast U فرمولهای پیچیده
writhen U درهم پیچیده
reeled U نخ پیچیده بدورقرقره
reels U نخ پیچیده بدورقرقره
reeling U نخ پیچیده بدورقرقره
complexity U پیچیده شدن
complexities U پیچیده شدن
complicating U پیچیده کردن
complicates U پیچیده کردن
complicate U پیچیده کردن
interlaced U بهم پیچیده
twisted strata U لایههای پیچیده
ravel U چیز در هم پیچیده
perplexed U مبهوت پیچیده
intricately U بطور پیچیده
recondite U عمیق پیچیده
convolute U بهم پیچیده
complicacy U کار پیچیده
curly chip U براده پیچیده
complex multiplet U چندتایی پیچیده
complex system U سیستم پیچیده
convoluted U بهم پیچیده
wound U پیچیده شدن
wounding U پیچیده شدن
involute U پیچیده شدن
roll U چیز پیچیده
rolled U چیز پیچیده
rolls U چیز پیچیده
perplexingly U بطور پیچیده
wounds U پیچیده شدن
complex system U سازگان پیچیده
convolve U بهم پیچیده شدن
crump U پیچیده چین دار
complexly U بطور پیچیده یا مخلوط
unintelligible U پیچیده غیر صریح
entangle U گیرانداختن پیچیده کردن
twisted pair U جفت پیچیده شده
sinistrorsal U چپ پیچ پیچیده از چپ براست
sinistrorse U چپ پیچ پیچیده از چپ براست
the matter is perplexed U مطلب پیچیده است
volute U طومار پیچیده طوماری
microcircuit U مدار مجتمع پیچیده
It is an extremely complicated problem. U مسأله بسیار پیچیده ایست
cisc U کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
twisted pair cable U کابل زوج بهم پیچیده
hassock U کلاله علف درهم پیچیده
hassocks U کلاله علف درهم پیچیده
complex instruction set computer U کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
plexus U چیزهای درهم پیچیده پیچیدگی
daedal U دارای هوش اختراع پیچیده
plexiform U شبیه خزههای درهم پیچیده
jigsaws U مشکل
difficult U مشکل
problem U مشکل
scarc ely U مشکل
quandaries U مشکل
quandary U مشکل
jigsaw U مشکل
uphill U مشکل
problems U مشکل
diffusion U روش انتقال به سط وح زیرین مدار پیچیده
baluster-side U [شکلی شبیه بالشتک پیچیده شده]
quads U سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
quad U سیم چهارلای بهم پیچیده عایق
The human brain is a complex organ . U مغز انسان عضو پیچیده یی است
complementary metal oxide semiconductor U طرح مدار پیچیده و روش ساخت
cmos U طراحی مدار پیچیده و روشهای ساخت
flawless <adj.> U بدون مشکل
immaculate <adj.> U بدون مشکل
free from error <adj.> U بدون مشکل
What's the problem? U مشکل کجاست؟
problem identification U بازشناسی مشکل
sound <adj.> U بدون مشکل
impeccable <adj.> U بدون مشکل
bisexuals U خنثی مشکل
bisexual U خنثی مشکل
hardly U مشکل بزحمت
faultless <adj.> U بدون مشکل
knot U مشکل عقده
miminy piminy U مشکل پسند
knots U مشکل عقده
solutions U پاسخ یک مشکل
ills U مشکل سخت
ill- U مشکل سخت
ill U مشکل سخت
description of error U توضیح مشکل
hard U مشکل شدید
harder U مشکل شدید
up the creek <idiom> U به مشکل برخودن
in a bind <idiom> U به مشکل افتادن
fastidiousness U مشکل پسندی
error description U توضیح مشکل
fault description U توضیح مشکل
off the hook <idiom> U دورشدن از مشکل
solution U پاسخ یک مشکل
kick up a fuss <idiom> U به مشکل بر خوردن
head above water <idiom> U آشکاری مشکل
have a time <idiom> U به مشکل بر خوردن
fun and games <idiom> U وفیفه مشکل
deep water <idiom> U مشکل سخت
hardest U مشکل شدید
hard to please U مشکل پسند
finicality U مشکل پسندی
picksome U مشکل پسند
defect description U توضیح مشکل
open sesame U مشکل گشا
exquisite taste U مشکل پسندی
f.in taste U مشکل پسند
feeding problem U مشکل تغذیه
fastidious U مشکل پسند
floorer U سوال مشکل
finically U مشکل پسندانه
in a jam <idiom> U مشکل داشتن
quadrangle U سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
primitive U برای تولید اشکال پیچیده تر در برنامه گرافیکی
stop hit U ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
advanced U برنامهای با الگوهای پیچیده برای کاربر با تجربه
quadrangles U سیم چهار لای بهم پیچیده عایق
problem child U کودک مشکل افرین
catastrophic error U خطا یا مشکل در کل سیستم
mooney problem checklist U مشکل سنج مونی
mystification U مشکل وپیچیده سازی
problem behavior U رفتار مشکل افرین
resource person U فرد مشکل گشا
end U در انتها یا پس از چندین مشکل
in the doghouse <idiom> U مشکل پیدا کردن با
no picnic <idiom> U ناخوش آیند ،مشکل
unhandy U مشکل بدست امده
solving U یافتن پاسخ یک مشکل
to put the a. in the helve U مشکل یامعمائی را حل کردن
to resolve a doubt U حل مشکل یاشبهه کردن
in a world of one's own <idiom> U مشکل عمیق داشتن
ends U در انتها یا پس از چندین مشکل
Gordian knot U مشکل معما مانند
raise eyebrows <idiom> U ایجاد مشکل و زحمت
solves U یافتن پاسخ یک مشکل
solved U یافتن پاسخ یک مشکل
through the mill <idiom> U تجربه شرایط مشکل
turn tail <idiom> U فرار از خطر یا مشکل
ended U در انتها یا پس از چندین مشکل
solve U یافتن پاسخ یک مشکل
Gordian knots U مشکل معما مانند
calculation U پاسخ به یک مشکل در ریاضی
coordination U سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
DSP U مدار پیچیده مخصوص برای تغییر سیگنالهای دیجیتال
angle-volute U [طومار پیچیده شده در گوشه سرستون یونی و کرنتی]
coordinate U سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
difficult terrain U زمین مشکل برای عبور
i can add rapidly U مشکل مارا زیاد کرد
Problem - solving . U گره گشایی ( رفع مشکل )
matter U مشکل یا مساله قابل بحث
mattered U مشکل یا مساله قابل بحث
it is particularly difficult U بیک طرزمخصوصی مشکل است
mattering U مشکل یا مساله قابل بحث
matters U مشکل یا مساله قابل بحث
last straw <idiom> U [آخرین مشکل از یک سری مشکلات]
Recent search history Forum search
1A program is the ordered set of instructions to solve a particular problem.
1more technically difficult general ledger
2Protozoa: entamoba coli cyst seen
1Gridlocked
1Otherwise, throw in a rimshot hit every now and then
1The below message appears under Search line
0در حال حاضربا نماینده آنها مشکل پیدا کرده ایم
010/5d?
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com