English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (37 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
rate U مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
rates U مشمول مالیات کردن ارزیابی کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
taxable U مشمول مالیات
liable to tax U مشمول مالیات
ratal U مبلغ مشمول مالیات
taxable income U درامد مشمول مالیات
dutiable U مشمول مالیات و عوارض
taxable activities U فعالیتهای مشمول مالیات
taxable profit U سود مشمول مالیات
ratable U مشمول مالیات قابل تقویم
rateable U مشمول مالیات قابل تقویم
ratable U قابل تقویم مشمول مالیات
gaduate U مشمول مالیات تصاعدی فارغ التحصیل شدن دوره اموزشگاهی رابپایان رساندن
assessments U تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
assessment U تقویم ارزیابی به منظور تعیین مالیات
implicates U گرفتار کردن مشمول کردن
implicating U گرفتار کردن مشمول کردن
implicated U گرفتار کردن مشمول کردن
implicate U گرفتار کردن مشمول کردن
conscripted U مشمول نظام کردن
conscripting U مشمول نظام کردن
conscripts U مشمول نظام کردن
conscript U مشمول نظام کردن
valuate U ارزش چیزی رامعین کردن ارزیابی کردن
except U : مستثنی کردن مشمول نکردن
conscripted U سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
conscript U سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
to involve somebody in something [negative] U کسی را با چیزی [منفی] مشمول کردن
conscripting U سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
to implicate somebody in something U کسی را با چیزی [منفی] مشمول کردن
conscripts U سربازگیری کردن سرباز وفیفه مشمول
evaluate U ارزیابی کردن
study U ارزیابی کردن
dissect [analyse] U ارزیابی کردن
assay U ارزیابی کردن
analyze [American] U ارزیابی کردن
analyse [British] U ارزیابی کردن
appraising U ارزیابی کردن
evaluate U ارزیابی کردن
make an evaluation U ارزیابی کردن
survey U ارزیابی کردن
scrutinize U ارزیابی کردن
survey U ارزیابی کردن
surveys U ارزیابی کردن
appraise U ارزیابی کردن
appraised U ارزیابی کردن
appraises U ارزیابی کردن
look into U ارزیابی کردن
investigate U ارزیابی کردن
inspect U ارزیابی کردن
rates U ارزیابی کردن
bolt [examine] U ارزیابی کردن
check U ارزیابی کردن
determine U ارزیابی کردن
enquire into U ارزیابی کردن
examine U ارزیابی کردن
rate U ارزیابی کردن
explore U ارزیابی کردن
surveyed U ارزیابی کردن
assessing U ارزیابی کردن
evaluates U ارزیابی کردن
assessed U ارزیابی کردن
assesses U ارزیابی کردن
evaluating U ارزیابی کردن
evaluated U ارزیابی کردن
assess U ارزیابی کردن
revaluing U دوباره ارزیابی کردن
revalues U دوباره ارزیابی کردن
rate U سرعت ارزیابی کردن
assesses U جریمه کردن ارزیابی
revalued U دوباره ارزیابی کردن
rates U سرعت ارزیابی کردن
assessing U جریمه کردن ارزیابی
reappraises U دوباره ارزیابی کردن
appraisal U تقویم ارزیابی کردن
assess U جریمه کردن ارزیابی
assessed U جریمه کردن ارزیابی
reappraise U دوباره ارزیابی کردن
reappraised U دوباره ارزیابی کردن
reappraising U دوباره ارزیابی کردن
revalue U دوباره ارزیابی کردن
aimed U ارزیابی کردن شمردن
aims U ارزیابی کردن شمردن
aim U ارزیابی کردن شمردن
appraisals U تقویم ارزیابی کردن
evaluations U ارزیابی کردن تقویم اخبار
estimating U تخمین زدن ارزیابی کردن
evaluation U ارزیابی کردن تقویم اخبار
estimate U تخمین زدن ارزیابی کردن
estimated U تخمین زدن ارزیابی کردن
estimates U تخمین زدن ارزیابی کردن
overrates U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrating U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrate U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
overrated U بیش از ارزش واقعی ارزیابی کردن زیاد تخمین زدن
levy U وضع کردن مالیات
levying U مالیات وضع کردن
levies U وضع کردن مالیات
levying U وضع کردن مالیات
levies U مالیات وضع کردن
levy U مالیات وضع کردن
lays U وضع کردن مالیات
lay U وضع کردن مالیات
levied U وضع کردن مالیات
levied U مالیات وضع کردن
to lay on U بستن مالیات تحمیل کردن
imprescriptible U وابسته به اموال حقوقی که مشمول مرور زمان نیست غیر مشمول مرور زمان تجویز نشده
levying U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levies U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levied U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
levy U مالیات بستن بر جمع اوری کردن
regie U اداره کردن مالیات مستقیم توسطخود دولت
telemetering U ارزیابی کردن موشکها مسافت سنجی کردن مسافت سنجی
ability to pay principle of taxation U اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
incidence of taxation U تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax U مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
remission of taxes U صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
excise U مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
excise tax U مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
pert U Technique Review Evaluationand Program فن ارزیابی و بررسی برنامه Technique Review Evaluationand Project روش مرور و ارزیابی پروژه
assessments U ممیزی مالیات وضع مالیات
assessment U ممیزی مالیات وضع مالیات
tax evasion U عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
nonneutralities of income taxation U خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
civil damage assessment U ارزیابی خسارات غیرنظامی ارزیابی کل خسارات وارده به موسسات غیرنظامی
area assessment U ارزیابی اطلاعاتی منطقه عملیات ارزیابی منطقه ازنظر اطلاعاتی
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
fall under U مشمول
comprisal U مشمول
liable U مشمول
subsumption U مشمول
inclusive U مشمول
obligated reservist U مشمول وفیفه
draft dodger U مشمول غایب
coverage rate U نزخ مشمول
obligor U مشمول وفیفه
ineligible U غیر مشمول
draft dodgers U مشمول غایب
inapplicable U غیر مشمول
liable to fine U مشمول جریمه
levying U مالیات بندی مالیات
taxation U مالیات بندی مالیات
levy U اخذ مالیات مالیات
levy U مالیات بندی مالیات
levying U اخذ مالیات مالیات
levies U اخذ مالیات مالیات
levies U مالیات بندی مالیات
levied U اخذ مالیات مالیات
levied U مالیات بندی مالیات
to be subject to an attachment U مشمول توقیف بودن
time barred U مشمول مرور زمان
with particular average U مشمول خسارات خاص
with pwrticular average U مشمول خسارت خاص
dutiable U مشمول حقوق گمرکی
barred by statute U مشمول مرور زمان
schoolable U مشمول تحصیل اجباری
liable to military service U مشمول خدمت وفیفه
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
uncoveranted U مشمول بیان نشده غیرقراردادی
tithable U عشر گرفتن مشمول عشریه
wpa U average particular with مشمول خسارت خاص
regressive income tax U مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
lapse U از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapsing U از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
lapses U از مدافتادن مشمول مرور زمان شدن
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
producers burden of tax U بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com