English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
costing U مشخص کردن هزینه عملیات
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
algebra U استفاده از حروف در برخی عملیات محاسباتی مشخص برای جانشین کردن اعداد ناشناخته یا یک محدودهای از اعداد ممکن
betterment U خرجی که به منظور افزایش بازده یا تقلیل هزینه عملیات صورت بگیرد
linear programming U برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
cost center U قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
locate U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locates U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
locating U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
located U تعیین محل کردن مشخص کردن جا دادن مشخص کردن محل هدف
declassified cost U هزینه کالای تولید شده که دران سهم هر یک از عوامل تولید مشخص شده باشد
algorithm U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
algorithms U قوانین مصرفی و ایجاد کارهای مشخص یا حل مشکلات مشخص
farmgate type operations U رهبری اموزش و عملیات نیروی هوایی یک کشور تامرحله عملیات جنگی
buffered computer U کامپیوتری که عملیات ورودی و خروجی و عملیات پردازشی را بطور همزمان ارائه میدهد
anticrop operations U عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
counter air operations U عملیات ضد هواپیمایی عملیات ضد برتری هوایی دشمن
counter air U عملیات ضدهواپیمایی عملیات ضد فعالیت هوایی دشمن
justification U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
justifications U مرتب کردن خط وط با یک پهنای مشخص و قط ع کردن کلمات بزرگ در انتهای خط
set up U مشخص کردن یا مقدار دهی اولیه کردن یا شروع یک برنامه کاربردی یاسیستم
banding U روش مشخص کردن حدود یک تصویر روی صفحه نمایش کامپیوتر با محدود کردن اطراف آن
arm U 1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال
definitions U مشخص کردن
individuate U مشخص کردن
defines U مشخص کردن
denote U مشخص کردن
delineating U مشخص کردن
defined U مشخص کردن
define U مشخص کردن
denotes U مشخص کردن
specifies U مشخص کردن
denoted U مشخص کردن
delineate U مشخص کردن
identifying U مشخص کردن
identify U مشخص کردن
identifies U مشخص کردن
specifying U مشخص کردن
identified U مشخص کردن
specify U مشخص کردن
defining U مشخص کردن
earmarking U مشخص کردن
to create an image for oneself as somebody U مشخص کردن
delineated U مشخص کردن
lay down U مشخص کردن
definition U مشخص کردن
delineates U مشخص کردن
overcharged U اضافی هزینه کردن
internalization of costs U داخلی کردن هزینه ها
to live in a small way U با هزینه کم و بی سر وصدازندگی کردن
overcharging U اضافی هزینه کردن
cost U هزینه بهاگذاری کردن
overcharges U اضافی هزینه کردن
cost allocation U سرشکن کردن هزینه
cost minimization U حداقل کردن هزینه
overcharge U اضافی هزینه کردن
criss-crosses U با ضربدر مشخص کردن
meanest U مشخص کردن چیزی
typify U بانمونه مشخص کردن
criss-crossed U با ضربدر مشخص کردن
call one's shot U مشخص کردن هدف
typifying U بانمونه مشخص کردن
mean U مشخص کردن چیزی
frequency designation U مشخص کردن فرکانس
criss-cross U با ضربدر مشخص کردن
meaner U مشخص کردن چیزی
typifies U بانمونه مشخص کردن
typified U بانمونه مشخص کردن
criss-crossing U با ضربدر مشخص کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
specifies U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specifying U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
specify U مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن
replacement cost U هزینه جایگزین کردن چیزی
shell out U هزینه چیزی را قبول کردن
to indemnify any one's expense U هزینه کسیرا جبران کردن
to recoup oneself U هزینه خود را جبران کردن
cell U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cells U جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
margins U مشخص کردن اندازه و حاشیه
highlighting U روشن ساختن مشخص کردن
margin U مشخص کردن اندازه و حاشیه
statements U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statement U 2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
propagates U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagated U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagate U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
propagating U خطایی که در یک محل یا عملیات رخ دهد و سایر عملیات و فرآیند را تحت تاثیر قرار دهد
land control operation U عملیات کنترل زمین عملیات
to reduce an establishment U کارمندان یا هزینه بنگاهی راکم کردن
code panel U رمز ارتباطات در عملیات هوایی و زمینی کلید رمزارتباطات در عملیات هوایی وزمینی
reimbursed U جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimbursing U جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburses U جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
reimburse U جبران کردن هزینه کسی یا چیزی راپرداختن
ceased U قطع کردن عملیات
reconnoitring U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitering U عملیات اکتشافی کردن
reconnoiter U عملیات اکتشافی کردن
rehearsals U تمرین کردن عملیات
ceasing U قطع کردن عملیات
reconnoiters U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitre U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitres U عملیات اکتشافی کردن
cease U قطع کردن عملیات
rehearsal U تمرین کردن عملیات
ceases U قطع کردن عملیات
reconnoitred U عملیات اکتشافی کردن
reconnoitered U عملیات اکتشافی کردن
housekeeping U عملیات کامپیوتری که مستقیما" کمکی برای بدست اوردن نتایج مطلوب نمیکنداما قسمت ضروری یک برنامه مانند راه اندازی مقدمه چینی و عملیات پاکسازی است خانه داری
to tap U ولتاژ مشخص کردن [الکترونیک یا مهندسی برق]
identified U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
identify U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
statement of charge U مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
identifies U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
balisage U مشخص کردن مسیر جاده باچراغهای راهنما
identifying U مشخص کردن شخصیت کسی یا ماهیت چیزی
clearing operations U عملیات پاک کردن مین
coached U رهبری عملیات ورزشی را کردن
coaches U رهبری عملیات ورزشی را کردن
circuits U یچ کردن عملیات انجام میدهد
demonstrations U تظاهر به انجام عملیات کردن
demonstration U تظاهر به انجام عملیات کردن
coach U رهبری عملیات ورزشی را کردن
circuit U یچ کردن عملیات انجام میدهد
phasing U مرحله بندی کردن عملیات
dispatching priority U شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
fields U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
external U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
fielded U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field U مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
beaufort scale U سیستم اعداد برای مشخص کردن شدت باد
symbolic i/o assignment U نامی برای مشخص کردن یک واحد ورودی خروجی
labeling U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labels U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
labelled U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
externals U مشخص کردن انبار کاغذ در خارج از وسیله یا میز
label U یی که برای مشخص کردن متغیر یا داده به کار می رود
characterises U مشخص کردن منقوش کردن
characterising U مشخص کردن منقوش کردن
characterized U مشخص کردن منقوش کردن
characterizes U مشخص کردن منقوش کردن
characterizing U مشخص کردن منقوش کردن
characterize U مشخص کردن منقوش کردن
characterised U مشخص کردن منقوش کردن
quartz clock U بخش کوچکی از کریستال کواترنر که در فرکانس مشخص با اعمال ولتاژ مشخص مرتعش میشود و برای سیگنالهای ساعت بسیار دقیق کامپیوتر ها و سایر برنامههای زمانی بسیار دقیق به کار می رود
air-sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
air sea rescue U عملیات نجات هوا دریایی عملیات نجات هوایی ودریایی
interdict U ممانعت کردن اجرای عملیات ممانعتی
logging U عملی باز کردن عملیات در یک سیستم
interdiction U ممانعت کردن عملیات یا اتش ممانعتی
descriptor U کدی که مشخص کننده نام فایل یا نام برنامه یا کد رمز به فایل را مشخص میکند
regions U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
region U پر کردن فضای صفحه نمایش یا شکل گرافیکی با رنگ مشخص
groups U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
group U کد مشخص کردن شروع و خاتمه گروهی از رگوردهای مربوط به هم یا داده ها
apportionment U افراز سرشکن کردن هزینه به چندسال به نسبت منافع حاصله در هر سال
scout U عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
scouted U عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
feinting U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feints U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feint U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
feinted U حمله فاهری یا دروغین فاهرسازی کردن در عملیات
aborted U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
batch U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
aborting U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
abort U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
batches U با مقیاس تقسیم کردن عملیات مربوط به بتن
aborts U متوقف کردن یک سلسله عملیات در حال اجراء
scouts U عملیات اکتشافی کردن پوییدن دیده بان
components U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component U اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
claim frame U فریم مخصوص برای مشخص کردن ایستگاه آغاز کننده شبکه
m U مگا عملیات اعشاری در ثانیه . معیار اندازه گیری توان و سرعت معادل یک میلیون عملیات اعشاری در ثانیه
applied U هزینه مربوط به هر خدمت یاکالا را به طور ویژه تعیین کردن و به ان اختصاص دادن
economic of scale U کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
cost contract U قرارداد مربوط به پرداخت هزینه ها قرارداد هزینه
aircraft turn around U اماده کردن هواپیما برای پرواز یا اجرای عملیات
passing action U عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
answers U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
color code U روشی برای مشخص کردن یک جسم یا خواص ان با استفاده از ترکیبات مختلف رنگها
restrict U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
labels U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
tetragraph U کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
restricts U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
search U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
labeling U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
labelled U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
searches U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
restricting U محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
answering U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
searched U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
searchingly U فرآیند جستجو و مشخص کردن یک حرف یا کلمه یا بخشی از داده در متن یا فایل
answer U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
universal U سیستم کدگزاری میلهای چاپی استاندارد برای مشخص کردن محصولات در یک مغازه
answered U سیگنال فرستاده شده توسط کامپیوتر گیرنده برای مشخص کردن خودش
label U مشخص کردن قطعه کاغذ که خارج وسیله یا دیسک نصب شده است
PID U متصل یاد شده به سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه به کاربران
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com