Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 176 (9 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
dissent
U
مشاجره بر سر رای داور
dissented
U
مشاجره بر سر رای داور
dissents
U
مشاجره بر سر رای داور
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
goal judge
U
داور پشت دروازه لاکراس داور دروازه واترپولو
contretemps
U
مشاجره
dispute
U
مشاجره
honest broker
U
مشاجره
disputing
U
مشاجره
falling-out
U
مشاجره
pique
U
مشاجره
disputes
U
مشاجره
falling out
U
مشاجره
disputed
U
مشاجره
halsie
U
مشاجره
wrangles
U
مشاجره کردن
altercate
U
مشاجره کردن
wrangled
U
مشاجره کردن
go at
<idiom>
U
مشاجره کردن
sparred
U
مشاجره کردن
wrangling
U
مشاجره کردن
pettifog
U
مشاجره کردن
scuffled
U
جنجال مشاجره
halsie
U
مشاجره کردن
plea
U
مشاجره مدافعه
contention
U
مشاجره نزاع
logomachy
U
مشاجره بر سر لفظ
contentions
U
مشاجره نزاع
spar
U
مشاجره کردن
flite
U
مشاجره کردن
pleas
U
مشاجره مدافعه
wrangle
U
مشاجره کردن
spars
U
مشاجره کردن
dispute
U
مشاجره نزاع
tug-of-war
<idiom>
U
مشاجره کردن
falling-out
<idiom>
U
مشاجره کردن
disputes
U
مشاجره نزاع
disputed
U
مشاجره نزاع
scuffles
U
جنجال مشاجره
scuffling
U
جنجال مشاجره
bust-up
U
دعوا-مشاجره
scuffle
U
جنجال مشاجره
disputing
U
مشاجره نزاع
habble
U
داد وبیداد مشاجره
wrangle
U
داد و بیداد مشاجره
contest
U
ستیزه کردن مشاجره
contests
U
ستیزه کردن مشاجره
contesting
U
ستیزه کردن مشاجره
fall out
U
رخ دادن مشاجره داشتن
wrangling
U
داد و بیداد مشاجره
brabble
U
مشاجره کردن دعوا
wrangles
U
داد و بیداد مشاجره
wrangler
U
اهل مشاجره مخاصم
wrangled
U
داد و بیداد مشاجره
contested
U
ستیزه کردن مشاجره
We had a slight contretemps at the parking lot
[car park]
.
U
ما یک مشاجره خفیفی در پارکینگ داشتیم.
make up
<idiom>
U
دوباره دوست شدن بعداز مشاجره ودعوا
wrangling
U
داد و بیداد
[مشاجره]
[نزاع]
[اصطلاح تحقیر آمیز]
judging
U
داور
juror
U
داور
jurors
U
داور
arbitrators
U
داور
judge
U
داور
arbitrator
U
داور
judged
U
داور
judges
U
داور
markers
U
داور
umpiring
U
داور
umpires
U
داور
umpired
U
داور
marker
U
داور
umpire
U
داور
arbiters
U
داور
arbiter
U
داور
referee
U
داور
refereeing
U
داور
arbitator
U
داور
referees
U
داور
refereed
U
داور
sole arbitrator
U
داور منفرد
ump
U
کمک داور
foot fault judge
کمک داور
referee throw
U
پرتاب داور
judicial arbitrator
U
داور قانونی
judicial arbitrator
U
داور قضائی
line official
U
داور خط تجمع
net cord judge
U
داور تور
netcord umpire
U
داور تور
field judge
U
داور میدان
placing judge
U
داور خط پایان
referee stops contest
U
استوپ داور
head linesman
U
داور خط کناری
referee's whistle
U
سوت داور
award
U
رای داور
umpired
U
کمک داور
umpired
U
داور مانور
umpires
U
داور مانور
umpires
U
کمک داور
umpire
U
کمک داور
umpire
U
داور مانور
referees
U
داور مسابقات
arbiter
U
قاضی داور
umpiring
U
داور مانور
arbiters
U
قاضی داور
referee
U
داور مسابقات
awarded
U
رای داور
awarding
U
رای داور
awards
U
رای داور
refereeing
U
داور مسابقات
refereed
U
داور مسابقات
umpiring
U
کمک داور
justiciary
U
داور عالی رتبه
umpiring
U
سرداور داور مسابقات
sole arbitrator
U
حکم یا داور انحصاری
umpires
U
سرداور داور مسابقات
stop
U
استوپ داور بوکس
stopping
U
استوپ داور بوکس
stops
U
استوپ داور بوکس
stopped
U
استوپ داور بوکس
umpire
U
سرداور داور مسابقات
the judgewas corrupted
U
داور به رشوه تطییع شد
umpired
U
سرداور داور مسابقات
shushin
U
داور وسط کاراته
jooshim
U
داور کنار تکواندو
referee
U
داور مسابقات شدن
refereeing
U
داور مسابقات شدن
referees
U
داور بالای والیبال
refereed
U
داور بالای والیبال
back judge
U
داور در محوطه دفاعی
referees
U
داور مسابقات شدن
fukushin
U
کمک داور کاراته
refereed
U
داور مسابقات شدن
ground judge
U
داور زمین شمشیربازی
aftereffect
U
اثر بعدی داور
deashim
U
داور وسط تکواندو
refereeing
U
داور بالای والیبال
referee
U
داور بالای والیبال
backfield
U
جای بازیگر پشت داور
protested
U
اعتراض به رای داور کشتی
protests
U
اعتراض به رای داور کشتی
The referee blew for full-time.
U
داور سوت پایان بازی را زد.
protesting
U
اعتراض به رای داور کشتی
flagman
U
داور مخصوص تشخیص امتیاز
protest
U
اعتراض به رای داور کشتی
officiating
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
two
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
The referee put a boycott on him .
U
داور اورا از بازی محروم کرد
twos
U
دو انگشت داور به معنی دودقیقه اخراج
officiate
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
officiates
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
rhadamanthus
U
داور سخت گیر ورشوه خوار
order of service
U
سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
referee's position
U
اعلام کشتی در خاک از سوی داور
officiated
U
بعنوان داور مسابقات را اداره کردن
slow whistle
U
تاخیر داور در سوت زدن پس از خطا
patrol judge
U
داور برج طول مسیر اسبدوانی
inspectors
U
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
jump ball
U
توپی که داور بین دوبازیگر به هوا می اندازد
paddock judge
U
داور سرپرست اماده شدن اسبهای مسابقه
inspector
U
داور برای تشخیص نقض مقررات مسابقه
technical foul
U
خطای شروع بازی واترپولو پیش ازاعلام داور
chest protector
U
لایی کلفت محافظ سینه توپگیریا داور بیس بال
appeal play
U
تقاضای بازیگر برای اعلام رای داور نسبت به خطای حریف
adjudicate
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicated
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicates
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
adjudicating
U
تشخیص برنده دریک بازی نیمه تمام باتوجه به بهترین حرکات ممکن طرفین توسط داور ذی صلاح
observers
U
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
observer
U
گواه تعیین شده از طرف کمیته برگزارکننده مسابقه گلف برای گزارش دادن نقض مقررات به داور
arguing
U
گفتگو کردن مشاجره کردن
argued
U
گفتگو کردن مشاجره کردن
argue
U
گفتگو کردن مشاجره کردن
argues
U
گفتگو کردن مشاجره کردن
referee
U
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
referees
U
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereeing
U
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
refereed
U
در CL دعوی یابا تراضی طرفین و یا به نظردادگاه به داور ارجاع میشود و سپس در صورتی که نظرش دادگاه را قانع کندهمان نظر مبنای حکم قرارمیگیرد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com