English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
continuity U مسیر ارتباط واضح بین دو نقط ه
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
dte U وسیلهای که از آن مسیر ارتباط آغاز یا به آن ختم میشود
teleconferencing U ارتباط تعدادی کامپیوتر یا ترمینال با هم برای ایجاد ارتباط بین یک سری کاربر
data link U ارتباط مبادله اطلاعات ارتباط کامپیوتری
cut out U وسیله ارتباط بااعضای سازمانهای زیرزمینی رابط یا واسطه ارتباط باسازمانهای زیرزمینی
fasted U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fastest U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fast U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
fasts U سریع سطح سیقیلی مسیر بولینگ مسیر خشک و سفت اسبدوانی
lanes U مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
lane U مسیر هریک از دوندگان یاشناگران خط پرتاب ازاد مسیر گوی بولینگ خط شناگر
groove U خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
grooves U خط فرسوده میان طول مسیر بولینگ سریعترین مسیر پیست مسابقه اتومبیلرانی خان
multithread U طرح برنامه که از بیش یک مسیر منط قی استفاده میکند و هر مسیر همزمان اجرا میشود
switched network backup U انتخاب کاربر برای مسیر جانبی از شبکه وقتی که مسیر اول مشغول است
landing approach U مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
ball cushion U دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
crane rail U مسیر حرکت پاتیل جرثقیل مسیر بالابر
summits U حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
summit U حداکثر ارتفاع قله مسیر بلندترین قله مسیر گلوله
midcourse guidance U هدایت موشک در مسیر میانه یا مسیر پرواز ازاد موشک
transit route U مسیر دریایی بین المللی مسیر ترانزیت راه ترانزیت
graphic U واضح
perspicuous <adj.> U واضح
palpable U واضح
kenspeckle U واضح
ditinct U واضح
iuntelligibly U واضح
plains U واضح
well known U واضح
conspicuous U واضح
plainest U واضح
plainer U واضح
plain U واضح
transpicuous U واضح
explicit U واضح
clearer U واضح
explicit <adj.> U واضح
distinct <adj.> U واضح
notable <adj.> U واضح
clearest U واضح
clears U واضح
clear U واضح
perspicuous U واضح
vivid U واضح
crystalline U واضح
distinct U واضح
fire lane U مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
base of trajectory U تصویر افقی مسیر گلوله پایه مسیر گلوله
node U ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
nodes U ابتدا یا انتهای مسیر حرکت مقاطع مسیر حرکت
cleaners U مشخص واضح
clears U بطور واضح
clears U واضح کردن
obvious U واضح بدیهی
clearest U بطور واضح
clean-cut U مشخص واضح
clean cut U مشخص واضح
unambiguous U واضح روشن
self explaining U واضح اشکار
clear U واضح کردن
clear U بطور واضح
clearer U بطور واضح
plainly U بطور واضح
clearest U واضح کردن
clearer U واضح کردن
lucidly U بطور واضح
crystal clear U واضح-مبرهن
orotund U قوی و واضح
sharp picture U تصویر واضح
distinctly U بطور واضح
clarifier U واضح کننده
sharp image U تصویر واضح
open and shut U ساده واضح
open-and-shut U ساده واضح
clear picture U تصویر واضح
overt U واضح نپوشیده
self-explanatory U واضح اشکار
lucid U واضح درخشان
luminous U شب نما واضح
expounds U واضح کردن
expounding U واضح کردن
self explanatory U واضح اشکار
expounded U واضح کردن
clear proof U دلیل واضح
expound U واضح کردن
clear evidence U دلیل واضح
It dawned upon him. U برای او [مرد] واضح شد.
open to the public U واضح درنظر عموم
enunciation U تلفظ واضح و روشن
diction U تلفظ واضح و روشن
pellucidly U بطور روشن یا واضح
pseudopodium U تجسم واضح روح
enhancing U بهتر یا واضح تر کردن
pseudopod U تجسم واضح روح
plain text U متن واضح و اشکار
It was borne in on him. U برای او [مرد] واضح شد.
self-explanatory U بدیهی واضح فی نفسه
plainly U بطور واضح صریحا"
self explanatory U بدیهی واضح فی نفسه
self explaining U بدیهی واضح فی نفسه
enhance U بهتر یا واضح تر کردن
documentary photography U عکس واضح وروشن
unconcealed U روشن هویدا واضح
demystifying U واضح و مبرهن کردن
demystify U واضح و مبرهن کردن
demystified U واضح و مبرهن کردن
spell out <idiom> U واضح توضیح دادن
demystifies U واضح و مبرهن کردن
enhances U بهتر یا واضح تر کردن
eye dialect U لهجهء واضح و هجایی
enhanced U بهتر یا واضح تر کردن
luculent U نور افشان واضح
clarifies U واضح کردن توضیح دادن
to be clear to somebody U برای کسی واضح بودن
truism U چیزی که پر واضح است ابتذال
truisms U چیزی که پر واضح است ابتذال
clarify U واضح کردن توضیح دادن
clarifying U واضح کردن توضیح دادن
speak up <idiom> U بلندو واضح سخن گفتن
cts U واضح وروشن جهت ارسال
uncovered U واضح قابل رویت غیر سری
blur U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
blurring U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
specifying U بیان واضح آنچه نیاز است
specify U بیان واضح آنچه نیاز است
blurs U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
specifies U بیان واضح آنچه نیاز است
Her eyes spoke volumes of despair. U در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
That speaks volumes. <idiom> U چیزی را کاملأ واضح بیان می کند.
blurred U تصویری که لبه ها و رنگهایش واضح نیستند
How can you ask? U این باید واضح باشد برای تو
steadied U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
dog leg U شاخه مسیر شاخه انحرافی از مسیر اصلی
steadies U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadiest U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steady U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
steadying U مسیر ثابت فرمان مسیر را ثابت نگهدارید
problem U واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
problems U واضح کردن توضیحات شکل به روش منط قی
to speak volumes [for] U کاملأ واضح بیان کردن [اصطلاح مجازی]
This would provide an obvious solution [to the problem] . U این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند.
convoy routing U تعیین مسیر کاروان دریایی تعیین مسیر حرکت ستون دریایی
trunkair route U مسیر هوایی استراتژیکی مسیر حرکت و حمل و نقل استراتژیکی هوایی
dragstrip U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
dragway U مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت
focusing U واضح کردن تصویر تار شده روی صفحه نمایش
coherency U ارتباط
coherence U ارتباط
correspondence U ارتباط
concernment U ارتباط
correspondences U ارتباط
ligature U خط ارتباط
correspondency U ارتباط
connexions U ارتباط
enchainment U ارتباط
link U ارتباط
intercommunication U ارتباط
connection U ارتباط
hookup U ارتباط
relation U ارتباط
correlation U ارتباط
communication U ارتباط
liaison U ارتباط
rapport U ارتباط
relationship U ارتباط
relationships U ارتباط
liaisons U ارتباط
communicating U ارتباط
enhancing U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
What she wears speaks volumes about her. U به سبکی که او [زن] لباس می پوشد خیلی واضح بیان می کند چه جور آدمی است.
hyperfocal distance U نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
enhances U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhanced U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
enhance U حرف واضح تر یا چاپ گرافیکی با استفاده از نقاط کوچکتر و بیشتر واحد اینچ
disconnection U قطع ارتباط
disconnectedly U بدون ارتباط
disaffiliation U عدم ارتباط
direct relationship U ارتباط مستقیم
data communication U ارتباط داده ها
data communication U ارتباط دادهای
connexion U ارتباط اتصال
cryptocommunication U ارتباط رمز
disjointedness U عدم ارتباط
tie in U ارتباط دادن
relevance U ربط ارتباط
tie-ins U وسیله ارتباط
tie-ins U ارتباط دادن
extraneity U عدم ارتباط
asynchronous commuinication U ارتباط ناهمزمان
extraneousness U عدم ارتباط
tie-in U ارتباط دادن
tie in U وسیله ارتباط
tie-in U وسیله ارتباط
connect U ارتباط رخها
inaccessible U ارتباط ناپذیر
association coefficient U ضریب ارتباط
arithmetic relation U ارتباط محاسباتی
agency of communications U منبع ارتباط
telecommunications U ارتباط از دور
telecommunications U ارتباط تلگرافی
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com