English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (39 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
flatten U مسطح کردن بیمزه کردن
flattens U مسطح کردن بیمزه کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
range U عبور کردن مسطح کردن
ranged U عبور کردن مسطح کردن
ranges U عبور کردن مسطح کردن
leveled U مسطح کردن
tabulated U مسطح کردن
rase U مسطح کردن
levels U مسطح کردن
tabulate U مسطح کردن
tabulates U مسطح کردن
levelled U مسطح کردن
level U مسطح کردن
namby-pamby U بی مغز سخن بی مغز و بی بیمزه نوشتههای قشنگ و بیمزه
namby pamby U بی مغز سخن بی مغز و بی بیمزه نوشتههای قشنگ و بیمزه
evolute U بسط منحنی مسطح وابسته به منحنی مسطح بعقب برگشته
sapless U بیمزه
flaggy U بیمزه
tasteless U بیمزه
platitudinous U بیمزه
vapid U بیمزه
truistic U بیمزه
namby pamby U بیمزه
flavourless U بیمزه
colourless U بیمزه
colorless U بیمزه
namby-pamby U بیمزه
platitudinarian U ادم بیمزه
arid U خالی بیمزه
wintery U سرد بیمزه
tamer U بیمزه خودمانی
taming U بیمزه خودمانی
tame U بیمزه خودمانی
wintry U سرد بیمزه
tamest U بیمزه خودمانی
tames U بیمزه خودمانی
platitudinize U بیمزه بودن
tamed U بیمزه خودمانی
falt U بیمزه شدن باطلاق
stupidly U بطور مزخرف یا بیمزه
homely [British E] <adj.> U بیمزه [واژه تحقیری]
pad U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
pads U ناحیهای از مس مسطح روی یک تخته مدار چاپی که محل اتصال سیمهای تشکیل دهنده مدار بوده و به وسیله ان انتقال میان سیمی از یک طرف تخته مدار چاپی به طرف دیگر صورت می گیرد پر کردن فیلدی از داده بافضای خالی دفترچه یادداشت
to let somebody treat you like a doormat <idiom> U با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew U رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharge U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges U اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
flattened U مسطح
flat U مسطح
tabulates U مسطح
leveled U مسطح
tabulate U مسطح
level U مسطح
planed U مسطح
tabulated U مسطح
flattest U مسطح
levelled U مسطح
planing U مسطح
levels U مسطح
plainest U مسطح
plain U مسطح
even U مسطح
planar U مسطح
plains U مسطح
plainer U مسطح
plane U مسطح
planes U مسطح
countervial U خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capturing U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capture U اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
campaigns U زمین مسطح
area weight balance U ترازوی مسطح
piggybacks U واگن مسطح
planes U صاف مسطح
piggyback U واگن مسطح
planar complex U کمپلکس مسطح
plane wave U موج مسطح
planar configuration U پیکربندی مسطح
campaigned U زمین مسطح
campaigning U زمین مسطح
campaign U زمین مسطح
arch flat U طاق مسطح
flat arch U قوس مسطح
levels U مسطح شدن
flatware U فروف مسطح
clearing U مکان مسطح
level U مسطح شدن
flat ground U زمین مسطح
flatfoot U مسطح شدن کف پا
plane figure شکل مسطح
flatbed scanner U پویشگر مسطح
planing U صاف مسطح
flatly U بطور مسطح
level point U نقطه مسطح
level land U زمین مسطح
clearings U مکان مسطح
leveled U مسطح شدن
flatbed plotter U رسام مسطح
planed U صاف مسطح
flat roof U بام مسطح
plateaux U زمین مسطح
plateaus U زمین مسطح
plateau U زمین مسطح
levelled U مسطح شدن
flat weld U جوش مسطح
portfolios U کانتینر مسطح
plane U صاف مسطح
map chart U نقشه مسطح
flat pass U رخده مسطح
flat pack U بسته مسطح
square planar U مسطح مربعی
portfolio U کانتینر مسطح
door panel U بخش مسطح درب
plane polarized light U نور قطبیده مسطح
to level off U مسطح شدن [ناحیه ای]
plain gypsum lath [توفان سنگ و گچ مسطح]
flat panel display U صفحه نمایش مسطح
linear polarized light U نور قطبیده مسطح
planisphere U جهان نمای مسطح
planes U سطح تراز مسطح
plano convex lens U عدسی مسطح- محدب
plane U سطح تراز مسطح
planing U سطح تراز مسطح
tringular planar molecule U مولکول سه گوش مسطح
tableland U زمین هموار و مسطح
trigonal planar molcule U مولکول مسطح مثلثی
terraced roof U پشت بام مسطح
planed U سطح تراز مسطح
plano concave lens U عدسی مسطح- مقعر
flat bed plotter U رسام با بستر تخت مسطح
raft U دگل قایق مسطح الواری
rafts U دگل قایق مسطح الواری
boarded U تخته یا مقوا ویاهرچیز مسطح
sinusoidal projection U نقشه جهان نمای مسطح
board تخته یا مقوا و یا هرچیز مسطح
planation U مسطح شدن زمین در اثر فرسایش
holm U زمین مسطح وپست نزدیک رودخانه
challengo U ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying U مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster U تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots U جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
plasma panel display U وسیله نمایش مسطح باحبابهای کوچک نئون
platelet U جسم مسطح و کوچک بویژه پلاکتهای خونی
orienting U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients U جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination U تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey U براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper [metal or glass] U آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
diaper U [نقش های تزئینی روی سطح صاف و مسطح]
assigns U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigning U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
calk U بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up U پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
to appeal [to] U درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assigned U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae U پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
concentrating U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate U غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
assign U مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served U نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody U کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
soft-pedals U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling U رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
sterilizing U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringes U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
woo U افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
married under a contract unlimited perio U زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
check U بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
infringing U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
timed U تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point U اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
sterilizes U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilized U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
corrects U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
sterilised U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploit U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
correcting U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
sterilising U گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
exploits U استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
crosser U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct U تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
infringe U تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crosses U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crossest U تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com