Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 70 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
stabile
U
مستقر وپایدار
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
emulsion
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsions
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioning
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
emulsioned
U
تعلیق جسمی بصورت ذرات ریز وپایدار در محلولی
established right
U
حق مستقر
deep seated
U
مستقر
based
U
مستقر
put
U
مستقر
resident
U
مستقر
residents
U
مستقر
established
U
مستقر
puts
U
مستقر
putting
U
مستقر
applied
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
appointed
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
deployed
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
inserted
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
dynamically
U
نیروی مستقر
installed
<adj.>
<past-p.>
U
مستقر شده
fix
U
مستقر شدن
fixes
U
مستقر شدن
plant oneself
U
مستقر شدن
localized bond
U
پیوند مستقر
inposition
U
مستقر در موضع
determinate
U
مستقر شده
positioner
U
مستقر کننده
dynamic
U
نیروی مستقر
occupiers
U
مستقر مستاجر
resides
U
مستقر بودن
resided
U
مستقر بودن
reside
U
مستقر بودن
occupier
U
مستقر مستاجر
plant
U
مستقر کردن
plants
U
مستقر کردن
delocalized electron
U
الکترون غیر مستقر
conus armies
U
ارتشهای مستقر در قاره امریکا
guides post
U
نفر هادی مستقر شوید
site
U
قرار داشتن مستقر بودن
sited
U
قرار داشتن مستقر بودن
avouch
U
تضمین کردن مستقر ساختن
sites
U
قرار داشتن مستقر بودن
army in the field
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
theater army
U
ارتش مستقر در صحنه عملیات
locating
U
مستقر ساختن مکان یابی کردن
locates
U
مستقر ساختن مکان یابی کردن
settle
U
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
located
U
مستقر ساختن مکان یابی کردن
settles
U
مستقر شدن یامستقر کردن استقرار
bottom mine
U
مینی که در کف دریا مستقر میشودمین کفهای
deployed
U
مستقر گسترش یافته در روی زمین
locate
U
مستقر ساختن مکان یابی کردن
emplacement
U
پایگاه مستقر کردن کار گذاشتن
emplace
U
جا گذاشتن موضع گرفتن مستقر کردن یاشدن
staged crews
U
پرسنل هوایی یا دریایی مستقر درپایگاههای مسیر ناو یاهواپیما
zmarker beacon
U
نوعی برج کنترل هوایی مستقر در میدان تیر پدافندهوایی
target system
U
سیستم هدفهای میدان تیر سری هدفهای مستقر در یک منطقه
vectored attacks
U
تک غیر مستقیم هواپیما به هدف با استفاده از هدایت یک یکان زمینی مستقر دراطراف هدف
tenant
U
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
tenants
U
یکان مستقر در یک محل یاتاسیسات یکان پادگانی
carrier air group
U
دو یا چند گردان هوایی که درروی یک ناو مستقر باشند گروه هوایی ناو هواپیمابر
inducts
U
مستقر کردن دریافت کردن
inducting
U
مستقر کردن دریافت کردن
inducted
U
مستقر کردن دریافت کردن
induct
U
مستقر کردن دریافت کردن
garrisons
U
مقیم کردن مستقر کردن
garrison
U
مقیم کردن مستقر کردن
colony
U
گروهی ا ز مردم یک کشور که جایی دور از کشورشان مستقر شده باشند ولی تابع قوانین و حکومت کشورشان در آنجا باشند
settling rounds
U
گلولههای نشست دهنده توپ گلولههای مستقر کننده توپ
ground signals
U
سیستم علایم بصری زمینی سیستم مخابره علایم زمینی مستقر در فرودگاه
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com