Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 65 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
worrisome
U
مسبب ناراحتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
person committing
U
مسبب جرم
inducement
U
مسبب کشش
inducements
U
مسبب کشش
wrackful
U
خراب کننده مسبب خرابی
demurrage
U
جهت این تاخیر مسبب ان باید خسارت بپردازد
inquietude
U
ناراحتی
incommodiousness
U
ناراحتی
hazards
U
ناراحتی
hazarding
U
ناراحتی
hazarded
U
ناراحتی
hazard
U
ناراحتی
turmoil
U
ناراحتی
disquietude
U
ناراحتی
discommodity
U
ناراحتی
inconveniencing
U
ناراحتی
inconvenienced
U
ناراحتی
inconvenience
U
ناراحتی
unease
U
ناراحتی
uneasiness
U
ناراحتی
queasiness
U
ناراحتی
inconveniences
U
ناراحتی
heavy heart
<idiom>
U
احساس ناراحتی
kiaugh
U
اضطراب ناراحتی
dyspnea
U
ناراحتی درتنفس
flea bite
U
اندک ناراحتی
worriment
U
ناراحتی غم زدگی
incommodity
U
زیان ناراحتی
malease
U
ناراحتی بیقراری
disturbances
U
ناراحتی مزاحمت
discomfort
U
ناراحتی رنج
discomforts
U
ناراحتی رنج
discomfiture
U
ناراحتی رنج
thorn
U
موجب ناراحتی
thorns
U
موجب ناراحتی
disturbance
U
ناراحتی مزاحمت
irritations
U
خشم ناراحتی
irritation
U
خشم ناراحتی
ailments
U
درد ناراحتی
ailment
U
درد ناراحتی
malaise
U
ناراحتی بیقراری
stomach upset
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
squirmed
U
ناراحتی نشان دادن
get (someone) down
<idiom>
U
باعث ناراحتی شدن
tummy upset
[coll.]
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
upset stomach
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
indigestion
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
dyspepsy
U
ناراحتی معده
[پزشکی]
discomfort relief ratio
U
بهر راحتی- ناراحتی
squirms
U
ناراحتی نشان دادن
squirming
U
ناراحتی نشان دادن
squirm
U
ناراحتی نشان دادن
foofaraw
U
ریزه کاری پر زرق وبرق ناراحتی
psychoneurosis
U
ناراحتی روانی در اثر حالت عصبی
What's up with him?
U
این چه ناراحتی دارد؟
[اصطلاح روزمره]
conscience-stricken
U
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
psychoneurotic
U
مریض مبتلا به ناراحتی عصبی وروانی
air one's dirty laundry (linen) in public
<idiom>
U
مسئلهای که فاش شدنش باعث ناراحتی شود
nuisance tax
U
مالیات پرسر و صدا که با ناراحتی زیادوصول شود
Her teacher's presence caused her considerable discomfort.
U
بودن دبیر او
[زن]
احساس ناراحتی زیادی برای او
[زن]
ایجاد کرد.
contrast
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasted
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasts
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
contrasting
U
فیلتری که روی صفحه نمایش می گذارند تا جذب نور را بیشتر کنند و از ناراحتی چشم جلوگیری کند
neuritis
U
التهاب یا اماس وزخم عصبی که دردناک است وسبب ناراحتی عصبی وگاهی فلج میگردد
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com