Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (19 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
inclinable to something
U
مساعد برای چیزی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
To view something approvingly ( favourably ) .
U
چیزی را با نظر موافق ( مساعد ) نگریستن
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
U
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
haustellate
U
دارای الت مکنده مربوط به حشرات مکنده مساعد برای مکیدن
to scramble for something
U
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
to appreciate something
U
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
via
U
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
feedback
U
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
extension
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extensions
U
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
friendlies
U
مساعد
favorable
U
مساعد
auspicious
U
مساعد
fortunate
U
مساعد
favourable
U
مساعد
large hearted
U
مساعد
inclinable
U
مساعد
friendlier
U
مساعد
friendliest
U
مساعد
towardly
U
مساعد
furthersome
U
مساعد
adjutants
U
مساعد
adjutant
U
مساعد
propitious
U
مساعد
favouring or vor
U
مساعد
friendly
U
مساعد
tailwinds
U
باد مساعد
auspiciousness
U
مساعد بودن
tailwind
U
باد مساعد
good fortune
U
بخت مساعد
favourableness
U
مساعد بودن
auspiciously
U
بطور مساعد
conducive
U
سودمند مساعد
prosperouly
U
بطور مساعد
favourable
U
جواب مساعد
fairly
U
بطور مساعد
receptor
U
ستاره مساعد گیرنده
view favourably
U
با نظر مساعد نگریستن
favourably
U
بطور مساعد یا مطلوب
receptors
U
ستاره مساعد گیرنده
to grieve over anything
U
برای چیزی
vambrace
U
ساعد پوش زره مساعد
have one's ass in a sling
<idiom>
U
دریک وضع نا مساعد بودن
look to
<idiom>
U
آمادگی برای چیزی
to grumble at any thing
U
برای چیزی غرغرکردن
request
U
تقاضا برای چیزی
requested
U
تقاضا برای چیزی
requesting
U
تقاضا برای چیزی
requests
U
تقاضا برای چیزی
talk up
U
بانظر مساعد مورد بحث قراردادن
propitiously
U
بطور مساعد یا موافق خجسته وار
to make amends for something
U
کفاره دادن برای چیزی
application
[for something]
U
درخواست نامه
[برای چیزی]
to give reasons for a thing
U
دلیل برای چیزی اوردن
catch at
U
برای گرفتن چیزی کوشیدن
demanded
U
تقاضا برای انجام چیزی
to get something to somebody
U
برای کسی چیزی را آوردن
to atone for something
U
کفاره دادن برای چیزی
demands
U
تقاضا برای انجام چیزی
demand
U
تقاضا برای انجام چیزی
security blanket
<idiom>
U
استفاده از چیزی برای راحتی
take for
<idiom>
U
اشتباه شخصی برای چیزی
in defence of somebody
[something]
U
برای دفاع از کسی
[چیزی]
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
asks
U
برای چیزی بی تاب شدن
to look at the black side
[about something]
U
بدبین بودن
[برای چیزی]
to try something on
U
چیزی را برای امتحان پوشیدن
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
asking
U
برای چیزی بی تاب شدن
ask
U
برای چیزی بی تاب شدن
steeper
U
فرف برای خیساندن چیزی
approval
U
توافق برای استفاده از چیزی
asked
U
برای چیزی بی تاب شدن
favorable balance of trade
U
موازنه مساعد بازرگانی تراز مثبت تجاری
consign
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to call somebody to
[for]
something
U
از کسی برای چیزی درخواست کردن
lanyard
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
to refuse somebody admittance to something
U
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
consigning
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigns
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
lanyards
U
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
to make a r for something
U
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to set measures to anything
U
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to graps at anything
U
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
nothing remains to be told
U
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
stepper
U
چیزی که برای پله بکار می رود
within reach of gunshot
U
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
impetrate
U
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
anthropomorphism
U
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
consigned
U
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to negotiate for something
U
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
sexualize
U
جنس برای چیزی تعیین کردن
make room for someone or something
<idiom>
U
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
spoon-feed
<idiom>
U
ساده کردن چیزی برای کسی
To set a limit to everything.
U
برای هر چیزی حدی قائل شدن
to make a study of something
U
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
demands
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
demanded
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save for something
U
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
to store up something
U
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
to make amends for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
demand
U
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
to save up for something
U
برای چیزی صرفه جویی کردن
to atone for something
U
جلب رضایت کردن برای چیزی
cellarage
U
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
applies
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
apply
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
To lick ones lips .
U
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
pay through the nose
<idiom>
U
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
represented
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to seek a remedy for something
U
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to push for an answer
[in reference to something]
U
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
to be the obvious thing
[for somebody or something]
U
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
to e. with person on a thing
U
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
wringer
U
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
to open something to
[the]
traffic
U
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
to commandeer something
U
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
to go away
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to go to
U
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
bring up
<idiom>
U
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
cash on the barrelhead
<idiom>
U
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
applying
U
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
put up to
<idiom>
U
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
represent
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
measure
U
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
make something out
<idiom>
U
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
represents
U
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
Do you have nothing to declare?
U
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
throw one's weight around
<idiom>
U
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
to not give a shit about something
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
Would you like something to drink?
<idiom>
U
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
permutation
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
to always find something to gripe about
U
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to not give a smeg about something
[British E]
U
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
amulet
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
amulets
U
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something
U
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
permutations
U
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
moulage
U
انگشت نگاری یا نگارش اثر چیزی برای کشف جرم
to recount something to someone
[formal]
U
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
U
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
laniard
U
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
to offshore something
U
چیزی را
[برای سود بیشتر]
به خارج
[از کشور]
بردن
[اقتصاد]
rain check
<idiom>
U
بلیط مجانی برای چیزی که به علت باران کنسل شده
balance
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
to not give a damn about something
[somebody]
U
برای چیزی
[کسی]
اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح روزمره]
wetting
U
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
(in) care of someone
<idiom>
U
فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
On the recent developments he had nothing to say.
U
در باره تحولات اخیر او هیچ چیزی برای گفتن نداشت.
balances
U
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
planch
U
صفحهای از گل نسوزکه برای نگاه داشتن چیزی که دراتش گذاشته اندبکارمیرود
to suggest it is appropriate to do so
[matter]
U
پیشنهاد می کند که برای انجام این کار مناسب باشد
[چیزی ]
dipstick
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipsticks
U
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
get a word in
<idiom>
U
یافتن فرصتی برای گفتن چیزی بقیه دارند صحبت میکنند
peg
U
میله چوبی با نوک تیز
[برای محکم بستن چیزی به آنها]
labels
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labelled
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
labeling
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
label
U
قطعهای کاغذ یا کارت متصل به چیزی برای نمایش دستورات استفاده یا یک آدرس
cut corners
<idiom>
U
[زمانی که چیزی برای صرفه جویی در هزینه به طور بد انجام شده است]
restrict
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricts
U
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
pipelines
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
litotes
U
کوچک قلم دادن چیزی برای افزایش اهمیت ان ویااجتناب ازانتقاد شکسته نفسی
pipeline
U
زمان بندی ورودیهای ریزپردازنده وقتی چیزی رخ نداده است برای افزایش سرعت
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
to incline on's ear
U
با نظر مساعد گوش دادن گوش فرا گرفتن
texture mapping
U
1-جلوههای ویژه گرافیک کامپیوتری با استفاده از الگوریتم هایی برای تولید تصویری که مانند سطح چیزی به نظر می آید.
weatherly
U
حرکت در مسیر باد دارای باد مساعد
flavorings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
U
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
clip-on
<adj.>
U
گیره دار
[چیزی با گیره برای بستن]
to have something made
[by somebody]
U
بدهند
[به کسی]
چیزی را برای کسی بسازند
to concern something
U
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
kiosks
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
kiosk
U
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم
to watch something
U
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
touches
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touch
U
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
to stop somebody or something
U
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
cash in
<idiom>
U
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
badminton
U
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان
relevance
U
1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclosing
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
enclose
U
احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
queried
U
پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replace
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaces
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifies
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
replacing
U
برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modify
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
U
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
push
U
فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com