English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
measure U مساحت بر حسب فوت مربع یا متر مربع که در اثر ضرب طور در عرض بدست می آید
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
acre U واحدی برای مساحت سطح زمین برابر 7404 متر مربع
acres U واحدی برای مساحت سطح زمین برابر 7404 متر مربع
knot density U چگالی گره [تراکم تعداد گره در مساحتی مشخص از فرش می باشد که اغلب بصورت متر مربع و یا اینچ مربع محاسبه می گردد.]
squares U مربع
quadrangles U مربع
foursquare U مربع
squaring U مربع
rectangle U مربع
quadrangular U مربع
square U مربع
quadrangle U مربع
rectangles U مربع
squared U مربع
sq U مربع
chi square U مربع خی
square inch U اینچ مربع
whole brick U اجر مربع
square knot U گره مربع
chi square distribution U توزیع مربع خی
four-square U کاملا مربع
rectangles U مربع مستطیل
square metre U متر مربع
squarish U تقریبا مربع
square mil U میل مربع
square wave U موج مربع
square foot U فوت مربع
square matrix U ماتریس مربع
quadrature U مربع سازی
rectangle U مربع مستطیل
mean square U یک مربع حسابی
squares U مربع توان دوم
square U مربع توان دوم
ounce per inch square U اونس اینچ مربع
squaring U مربع توان دوم
color square U مربع رنگ نما
squared U مربع توان دوم
pound per square inch U پوند بر اینچ مربع
ship rigged U دارای بادبان مربع
diamond charge U خرج مربع شکل
square pyramid U هرم مربع القاعده
hectares U ده هزار متر مربع
scow U قایق کف پهن ته مربع
box spar U تیرکهای با مقطع مربع
weight zone U مربع وزن گلوله
formee U دارای انتهای مربع
square toed U دارای پنجه مربع
hectare U ده هزار متر مربع
pram U قایق کف پهن ته مربع
cosecant squared beam U اشعه با مربع کوسکانت
sieving U الک با سوراخ مربع
sieves U الک با سوراخ مربع
square number U مربع کامل [ریاضی]
prams U قایق کف پهن ته مربع
sieve U الک با سوراخ مربع
sieved U الک با سوراخ مربع
boxes U مربع روی ورقه محاسبه
box U مربع روی ورقه محاسبه
abaciscus U قطعه مربع کاشی معرق
basilica U [کلیسایی با ساختمان مربع شکل]
square pyramidal molecule U مولکول هرمی مربع القاعده
right angled parallelogram U مربع مستطیل چارگوش دراز
filet U توری دارای اشکال مربع
abaculus U قطعه مربع کاشی معرق
gaff topsail U بادبان سه گوش یا مربع شکل سبک
diamond U مربع بزرگ زمین بیس بال
box defence U تشکیل یک مربع برای دفاع ازدروازه
crotched U گویی که در مربع بالای میزبیلیارد است
abacuses U گنجه فرف لوحه مربع موزائیک سازی
abacus U گنجه فرف لوحه مربع موزائیک سازی
ring U محوطهای باطناب محصور شده به اندازه 6 متر مربع
footcandle U واحد روشنایی برابر تابش نور در یک فوت مربع
anchor U هرکدام از 8 مربع کوچک روی میز بیلیارد کارامبول
anchoring U هرکدام از 8 مربع کوچک روی میز بیلیارد کارامبول
anchors U هرکدام از 8 مربع کوچک روی میز بیلیارد کارامبول
kpsi U [واژه مخفف معادل تعداد گره در هر اینچ مربع]
skim board U تخته گرد یا مربع مستطیل برای موج سواری در اب کم عمق
reefknot U گره مربع مخصوص توگذاشتن یا جمع کردن بادبان تو گذاشتن
identity matrix U ماتریسی مربع که در ان کلیه عناصرقطر اصلی یک و سایر عناصرصفر باشند
millibar U واحد فشار جو برابر یک هزارم " بار" یاهزار "دین "در هر سانتیمتر مربع
crotch U مربع کوچک در 4 گوشه میزبیلیارد بی کیسه چنگک نگهدارنده تیر افقی بادبان
crotches U مربع کوچک در 4 گوشه میزبیلیارد بی کیسه چنگک نگهدارنده تیر افقی بادبان
langley U واحد تشعشع خورشید مساوی یک گرم کالری در هرسانتیمتر مربع از سطح غیرمتشعشع
coulomb's law U نیروی بین دوبار الکتریکی یا مغناطیسی باحاصل ضرب بارهای انهانسبت مستقیم و با مربع فاصله انها از هم نسبت عکس دارد
squared U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
square U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squares U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
squaring U تیغه پارو از حالت افقی به حالت عمودی برای دخول در اب مربع
sabin U واحد جذب صوت معادل قوه جذب در یک فوت مربع
team handball court U مربع مستطیل 04 در 02 متر که باخطی به موازات خط دروازه به دو قسمت تقسیم شده وهر منطقه یک دروازه دارد
square U چهارگوش کردن مربع کردن
squared U چهارگوش کردن مربع کردن
squaring U چهارگوش کردن مربع کردن
squares U چهارگوش کردن مربع کردن
lattice design U طرح شبکه ای [این طرح بصورت قرینه و تکرار کل متن فرش را در بر می گیرد و از اشکال شش وجهی، نه وجهی، مربع شکل و طاق رومی برای بدنه گل ها استفاده می کند.]
square design U طرح خشتی [طرح مربع شکل] [این طرح را به دربهای چوبی شبکه ای قدیم نسبت می دهند و بیشتر مربوط به شهرکرد یا چهارمحال می باشد گرچه در مناطق دیگر نیز بافته می شود.]
Afshar design U طرح افشاری [ابعاد فرش مربع شکل بوده و بیشتر در فارس و کرمان با زمینه کف ساده صورتی و نارنجی بوجود آمده و لچک و ترنج و قندیل بکار رفته در طرح با استفاده از خطوط هندسی بافته می شوند]
karachoph design U لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
latch hooks U طرح قفل قلاب شکل [این طرح با لبه مثلثی شکل و یا مربع شکل بصورت ردیف های موازی و متناوب هم جهت، در حاشیه فرش های روستائی و ترکمنی بکار می رود.]
contraction ratio U نسبت مساحت سطح مقطع بیشنه تونل باد مادون صوت به مساحت سطح مقطعی که کار انجام میدهد
drawings U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
drawing U روشی است که در ان فلز گرم از سوراخهایی به شکل مخصوص کشیده میشود تا شکل نیمرخ مطلوب بدست اید . پروفیلهای مختلف را از این طریق بدست می اورند
measurement U مساحت
spaces U مساحت
areas U مساحت
area U مساحت
space U مساحت
measurements U مساحت
area of a triangle U مساحت مثلث
area chart U نمودار مساحت
surface area U مساحت سطح
areas U مساحت سطح
wing area U مساحت بال
disc area U مساحت دیسک
planimeter U مساحت سنج
gateage U مساحت دهانههای یک سد
area U مساحت سطح
area of a disc U مساحت دایره [ریاضی]
area of a circle U مساحت دایره [ریاضی]
circular mil U مساحت دایرهای به قطر یک میل
wing loading U نسبت وزن کل به مساحت یال
density U تراکم الیاف [در یک مساحت معین]
area of a disc U مساحت صفحه [قرص شکل] [ریاضی]
area of a circle U مساحت صفحه [قرص شکل] [ریاضی]
disc loading U نسبت وزن هلیکوپتر به مساحت دیسک رتوراصلی
HRG U توانایی نمایش تعداد زیادی پیکس در واحد مساحت
resolutions U توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
resolution U توانایی نمایش یا تشخیص تعداد زیادی پیکسل در واحد مساحت
planimeter U دستگاهی که مساحت اشکال غیر هندسی رابا ان اندازه می گیرند
charactristic lenght U نسبت حجم محفظه احتراق به مساحت دهانه ورودی موتوردر راکت
packing U تعداد بیتهای داده که در یک واحد مساحت دیسک یا نوار ذخیره شوند
doubled up U دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
doubled U دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double U دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
recordings U تعداد بیتهای داده که در یک واحد مساحت روی دیسک یا نوار مغناطیسی ذخیره می شوند
recording U تعداد بیتهای داده که در یک واحد مساحت روی دیسک یا نوار مغناطیسی ذخیره می شوند
resolutions U تعداد پیکسل هایی که صفحه نمایش یا چاپگر در واحد مساحت می توانند نمایش دهند
resolution U تعداد پیکسل هایی که صفحه نمایش یا چاپگر در واحد مساحت می توانند نمایش دهند
variable area nozzle U نازل پیش برندهای که مساحت سطح مقطع ان برای سازگار شدن با تغییر سرعت و کارکرد سیستم پس سوز یاتغییر فشار اتمسفر یا محیط تغییر میکند
at the hand of U بدست
by U بدست
procure U بدست اوردن
obtains U بدست اوردن
acquire بدست آوردن
procuring U بدست اوردن
acquires U بدست اوردن
acquiring U بدست اوردن
procured U بدست اوردن
procures U بدست اوردن
obtained U بدست اوردن
get round U بدست اوردن
to come to hand U بدست امدن
come by U بدست اوردن
securer U بدست اورنده
pick up U بدست اوردن
procurer U بدست اورنده
obtainment U بدست اوری
impetrate U بدست اوردن
hand in hand U دست بدست
get table U بدست اوردنی
to go to the wright U بدست استادافتادن
attenuation U بدست آوردن
come by <idiom> U بدست آوردن
attainable U بدست اوردنی
catcher U بدست اورنده
gain U بدست اوردن
acquirable U بدست اوردنی
acquirer U بدست اورنده
get at able U بدست اوردنی
offers U بدست اوردن
providers U بدست اورنده
provider U بدست اورنده
manual U وابسته بدست
earn U بدست اوردن
earned U بدست اوردن
earns U بدست اوردن
obtainable U بدست اوردنی
procurable U بدست اوردنی
offered U بدست اوردن
get U بدست امده
get U بدست اوردن
procurement U بدست اوری
offer U بدست اوردن
catch U بدست اوردن
getting U بدست اوردن
getting U بدست امده
gets U بدست اوردن
gets U بدست امده
gains U بدست آوردن
gained U بدست آوردن
soothed U دل بدست اوردن
soothes U دل بدست اوردن
gain U بدست آوردن
obtain U بدست اوردن
gains U بدست اوردن
gained U بدست اوردن
soothe U دل بدست اوردن
having U بدست اوردن دارنده
have U بدست اوردن دارنده
step into U بسهولت بدست اوردن
all aggairs pivot upon him U کارها بدست او می گرد د
Recent search history Forum search
There is no search result on forum.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com