Perdic.com
English Persian Dictionary - Beta version
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
|
Help
|
About
|
Home
|
Forum / پرسش و پاسخ
|
+
Contribute
|
Users
Login | Sign up
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (25 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English
Persian
Menu
to hold responsible
U
مسئول کردن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
vouch
U
ضمانت کردن مسئول واقع شدن
cryptocustodian
U
مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
fcc
U
CommunicationCommision Federalسازمان امریکایی مسئول منظم کردن ارتباطات
implied trust
U
امانت فرضی حالتی است که کسی به حکم مندرج در قانون و یاجمع شدن شرایطی که قانون پیش بینی کردن عنوان امین می یابد و یا در موردی مسئول تلقی میشود بدون انکه شخصا" به این امرتمایل داشته باشد
to blame somebody for something
U
کسی را مسئول کارناقص
[اشتباه ]
کردن
Other Matches
drill sergeant
U
گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
clean up party
U
گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
action agent
U
مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
combat cargo officer
U
افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
accountable
U
مسئول
frankpledge
U
مسئول
responsive
U
مسئول
warden
U
مسئول
in charge
<adj.>
U
مسئول
liable
U
مسئول
answerable
U
مسئول
responsible
U
مسئول
responsible
<adj.>
U
مسئول
supplies officer
U
مسئول مواد
lineman's plier
U
انبردست مسئول خط
to hold responsible
U
مسئول قراردادن
undertaker
U
جواب گو مسئول
wagon master
U
مسئول واگن
officer on duty
U
افسر مسئول
liable for damages
U
مسئول خسارات
furnace attendant
U
مسئول کوره
custodians
U
مسئول سرپرست
custodians
U
مسئول مرموزات
officer in charge
U
افسر مسئول
purchasing officer
U
مسئول خرید
undertaking
U
جواب گو مسئول
custodian
U
مسئول مرموزات
custodian
U
مسئول سرپرست
furnace man
U
مسئول کوره
undertakers
U
جواب گو مسئول
data administrator
U
مسئول داده ها
cupola tender
U
مسئول کوره
issue commissary
U
مسئول توزیع
authoring system
U
سیستم مسئول
helmsmen
U
مسئول سکان
account
U
مسئول بودن
accountable
U
مسئول حساب
Not my department.
<idiom>
U
من مسئول نیستم.
in charge
<idiom>
U
مسئول بودن
That's not my province.
U
من مسئول آن نیستم.
cryptographer
U
مسئول رمز
helmsman
U
مسئول سکان
shipment sponsor
U
مسئول ارسال کالاها
corespondent
U
مسئول جواب گویی
demolition firing party
U
گروه مسئول تخریب
tallyman
U
مسئول کنترل محموله
demolition firing party
U
گروه مسئول انفجارخرج
ambulanceman
U
راننده یا مسئول آمبولانس
anchor detail
U
نفرات مسئول لنگر
operations detachment
U
قسمت مسئول عملیات
have a hand in
<idiom>
U
مسئول کاری شدن
irresponsibly
U
بطور غیر مسئول
cryptoguard
U
مسئول حفافت رمز
officer in charge
U
افسر مسئول اجرا
data base administrator
U
مسئول پایگاه داده ها
irresponsible
U
غیر مسئول نامعتبر
courier transfer officer
U
افسر مسئول پیک
be to blame
<idiom>
U
مسئول کارزشت بودن
captain of the top
U
مسئول گروه کار
communication security custodian
U
مسئول وسایل تامین مخابراتی
aircraft guide
U
مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
blast furnaceman
U
مسئول یا متصدی کوره بلند
company secretary
U
مسئول مالی و حقوقی شرکت
every man is a for his action
U
هرکس مسئول کردارخویش است
finger in the pie
<idiom>
U
دست داشتن ،مسئول بودن
brakeman
U
مسئول ترمز در تیم لوژسواری
shipment unit
U
یکان مسئول ارسال کالاها
range officer
U
افسر مسئول میدان تیر
harbour master
U
مسئول بندر متصدی لنگرگاه
make one's bed and lie in it
<idiom>
U
مسئول انجام کاری بودن
establishing authority
U
مقام مسئول نیروهای اب خاکی
tipstaff
U
مامور مسئول زندانیان دردادگاه
detail officer
U
افسر مسئول گروه بیگاری
mensch
U
[انسان آراسته، بالغ، درستکار و مسئول]
courier transfer officer
U
افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
self service
U
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
self-service
U
بدون مسئول توزیع سلف سرویس
proponents
U
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
burdened
U
مسئول پرهیز از تصادم با کشتی دیگر
interceptor controller
U
افسر مسئول پست استراق سمع
coordinated procurement assigness
U
شعبه مسئول خرید کلی اماد
proponent
U
مقام مسئول اموال یا اجرای کار
officiant
U
کشیش شاغل و مسئول مجلس روحانی
beach unit
U
یکان مسئول اسکله یا خدمات ساحلی
ship's serviceman
U
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
flight sister
U
افسر مسئول بهداشت و تغذیه هواپیما
air defense artillery controller
U
مسئول کنترل عملیات توپخانه پدافند هوایی
section crew
U
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
general delivery
U
بخشی از ادارهی پست که مسئول اینگونهمراسلات است
eaves droper
U
مسئول بگوش ایستادن استراق سمع کننده
treasurers
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
accountably
U
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
test examiner
U
مسئول ازمایشات مهارت تخصصی و کارایی شغلی
beach organization
U
یکان مسئول اداره اسکله قسمت ساحلی
treasurer
U
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
section gang
U
دسته کارگران مسئول یک قسمت از راه اهن
guardship
U
ناو یا کشتی نگهبان یا مسئول گشت زنی دریایی
Would you call the head waiter, please?
U
لطفا ممکن است مسئول سرپیشخدمت را صدا کنید؟
dock receipt
U
رسیدی که مسئول لنگرگاه پس ازدریافت کالا صادر میکند
caveat emptor
U
یعنی خریدارخود مسئول بازرسی کالائی که می خرد میباشد
security specialist
U
فردی که مسئول امنیت فیزیکی مرکز کامپیوتر است
boatswain
U
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
communication security custodian
U
مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
boatswains
U
افسری که مسئول افراشتن بادبان ولنگر طنابهای کشتی است
caveat venditor
U
یعنی فروشنده مسئول معایب کالای فروخته شده میباشد
guinea pigs
U
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
guinea pig
U
کشتی مسئول بررسی مصون بودن منطقه حرکت ناو گروه
custodians
U
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
custodian
U
فرد یا سازمانی که مسئول نگهداری و تعمیر داده ذخیره روی فلاپی دیسک ها
necessity
U
درCL به حالاتی اطلاق میشودکه عامل عمل به علت عدم ازادی اراده مسئول اعمال خود نیست
internal telecommunications unions
U
یک دفتر نمایندگی با 156عضو متخصص از ملل متحدکه مسئول هم اهنگی بین المللی مسائل مربوط به ارتباطات دوربرد میباشد
embarkation officer
U
افسر مسئول بارگیری یا سوارشدن افسر نافر سوار شدن ستون
surrogates
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogate
U
نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
claims officer
U
افسر رسیدگی به شکایات افسر مسئول تنظیم ادعانامه ها
disclaimer
U
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
disclaimers
U
عبارتی که مربوط به بسیاری از محصولات نرم افزاری است و بیانگر مسئول نبودن فروشنده در قبال ضررهای تجاری متحمل شده بخاطراستفاده از محصول میباشد
unaccountably
U
غیر مسئول غیر قابل توصیف
unaccountable
U
غیر مسئول غیر قابل توصیف
support command
U
فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
range section
U
قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
custodial guard
U
گروه محافظین ندامتگاه نگهبان ندامتگاه مسئول ندامتگاه
tactical air controler
U
افسر کنترل عملیات هوایی مسئول مرکز کنترل هوایی
releasing officer
U
افسر مسئول ترخیص کالاها افسر ترخیص کننده پرسنل
demolition guard
U
نگهبان منطقه تخریب مسئول حفافت منطقه تخریب
without recourse
U
عبارتی که درفهر نویسی اسناد قابل انتقال بکار می رود و به وسیله ان فهر نویس مسئوولیت خودرا در برابر فهر نویسان بعدی نفی میکند و تنها خودرا در برابر کسی که سند رابرایش صادر کرده است مسئول قرار میدهد
aeromedical unit
U
یکان تخلیه پزشکی هوایی یکان مسئول تخلیه پزشکی
to let somebody treat you like a doormat
<idiom>
U
با کسی خیلی بد رفتار کردن
[اصطلاح]
[ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew
U
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge
U
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing
U
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial
U
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo
U
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verifies
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying
U
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoot
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots
U
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster
U
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
survey
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
to temper
[metal or glass]
U
آب دادن
[سخت کردن]
[آبدیده کردن]
[بازپخت کردن]
[فلز یا شیشه]
surveyed
U
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting
U
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination
U
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
tae
U
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
serve
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on
[against]
somebody
U
کسی را لو دادن
[فاش کردن]
[چغلی کردن]
[خبرچینی کردن]
assigns
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal
[to]
U
درخواستن
[رجوع کردن به]
[التماس کردن]
[استیناف کردن در دادگاه]
assigned
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assign
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrate
U
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning
U
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
served
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves
U
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
buck up
U
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
calk
U
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
soft-pedalling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal
U
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
corrects
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
withstood
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstands
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilizing
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilizes
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstanding
U
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
wooed
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
crossest
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correcting
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosses
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
correct
U
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
crosser
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
U
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
exploit
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woos
U
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
exploits
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting
U
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio
U
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
sterilising
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilized
U
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
times
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time
U
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
point
U
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
checked
U
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
Recent search history
Forum search
more
|
برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Perdic.com