English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About |
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
communication security custodian U مسئول وسایل تامین مخابراتی
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
communication security custodian U مسئول شمارش و تحویل و تحول و نگهداری وسایل تامین مخابراتی
Other Matches
communication security monitoring U کنترل تامین مخابراتی نظارت در امر تامین مخابراتی
communication security account U میزان تامین مخابراتی اندازه تامین مخابراتی
prevention of stripping U ممانعت از کار وسایل اکتشافی دشمن یا اکتشاف وسایل مخابراتی و رادارخودی
signal security U تامین مخابراتی
communication security U تامین مخابراتی
communication security U برقراری تامین مخابراتی
red concept U جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
parroted U وسایل مخابراتی شناسایی دشمن وخودی در پدافند هوایی
parrot U وسایل مخابراتی شناسایی دشمن وخودی در پدافند هوایی
parroting U وسایل مخابراتی شناسایی دشمن وخودی در پدافند هوایی
parrots U وسایل مخابراتی شناسایی دشمن وخودی در پدافند هوایی
cryptoancillary equipment U وسایل و تجهیزات رمز وسایل تامین ارسال رمز
cryptocustodian U مسئول نگهداری یا کار کردن یا انهدام وسایل رمز
compromising emanation U پیام خطرناک از نظر تامین مخابراتی ارتباط خطرناک
ways and means U طرق و وسایل انجام چیزی تامین معاش
cattage key people U افرادی که در خانه کار می کنند و کار را از طریق سیستمهای مخابراتی فلاپی دیسک یاسایر وسایل به شرکت ارسال می دارند
scsi U بیتی با نرخ مگا بایت در ثانیه تامین میکند. این استاندارد وسایل را هم پوشش میدهد
excitation U انتشار امواج مخابراتی تغذیه لامپ دستگاههای مخابراتی پخش موج درفرستنده
high class communication set U دستگاه مخابراتی با کلاس بالادستگاه مخابراتی پر ارزش
spurious signal U علایم مخابراتی مزاحم خارجی در یک دستگاه مخابراتی
lu U LU و LU کنترل بخشها را به عهده دارند. LU ارتباط بین وسایل و LU را تامین میکند و پروتکل peer-to-peer است
drill sergeant U گروهبان مسئول صف جمع درجه دار مسئول تمرین حرکات نظامی
communication link U رابطه مخابراتی ربط مخابراتی
clean up party U گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
garnishee U کسی که خواستهای نزداو تامین یا توقیف باشد تامین مدعا به کردن
action agent U مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
remands U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remand U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
garnishment U تامین خواسته حکم تامین مدعابه
remanding U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
remanded U اخذ تامین مجدد تشدید تامین
controlled net U شبکه مخابراتی کنترل شده مدار کنترل شده مخابراتی
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
cpu U سیگنالهای واسط بین CPU و وسایل جانبی یا وسایل ورودی / خروجی
tackling U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackle U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackled U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
tackles U درگیری طنابها و وسایل قایق وسایل موردنیاز یک ورزش دور کردن توپ از توپدار
recover U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
recovering U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
mounting U وسایل سوار شده روی یک دستگاه سر هم کردن وسایل
recovers U جمع اوری وسایل ازکارافتاده یا بیماران اخراجات وسایل
combat cargo officer U افسر مسئول ترابری رزمی افسر مسئول بارگیری کالاهای رزمی
close in security U برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
excess property U وسایل اضافه بر سازمان وسایل اضافی
channeled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channeling U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channel U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channelled U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
channels U واسط بین کامپیوتر مرکز و وسایل جانبی به همراه یک کانال که سیگنالهای وضعیت را از سایر وسایل جانبی دستور میکند
pipeline assets U وسایل و لولههای سوخت رسانی سیستم لوله کشی وسایل نصب لوله
maps U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
map U نموداری که اختصاص محدوده آدرس به وسایل مختلف حافظه را نشان میدهد. مثل RAM و ROM و وسایل انط باق حافظه ورودی /خروجی
bios U توابع سیستم که واسط بین زمان برنامه نویسی سطح بالا و وسایل جانبی سیستم است تا ورودی خروجی وسایل استاندارد را بررسی کند
service test U ازمایش از وضعیت تجهیزات و وسایل پشتیبانی ازمایش امادگی رزمی وسایل
dispersal lays U محوطههای تفرقه وسایل وخودروها محوطههای پناهگاه وسایل و خودروها
computation of replacement factors U محاسبه عمر قانونی وسایل محاسبه زمان تعویض وسایل
pioneer tools U وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
landing aids U وسایل کمک ناوبری فرودهواپیما وسایل کمکی فرودهواپیما
communication line U خط مخابراتی
communication network U شبکه مخابراتی
telenet U شبکه مخابراتی
communications system U سیستم مخابراتی
communication cover U پوشش مخابراتی
communication deception U فریب مخابراتی
communication link U تسلسل مخابراتی
communication signal U سیگنال مخابراتی
communication satellite U ماهواره مخابراتی
communications protocol U پروتکل مخابراتی
communications processor U پردازنده مخابراتی
communications link U پیوند مخابراتی
signal services U خدمات مخابراتی
signal flag U پرچم مخابراتی
signal communications U ارتباطات مخابراتی
communications channel U کانال مخابراتی
signal services U قسمتهای مخابراتی
copying U نگهبان مخابراتی
copy U نگهبان مخابراتی
communications satellite U ماهوارههای مخابراتی
copies U نگهبان مخابراتی
copied U نگهبان مخابراتی
additive U پیوند کد مخابراتی
additives U پیوند کد مخابراتی
signal U علایم مخابراتی مخابرات
signalled U علایم مخابراتی مخابرات
signaled U علایم مخابراتی مخابرات
selsyn U سیستم سینکرونیزه مخابراتی
communications software U نرم افزار مخابراتی
communications server U سرویس دهنده مخابراتی
communication relay ship U ناو تقویتی مخابراتی
ace high U سیستم مخابراتی قمرمصنوعی
way station U ایستگاه رله مخابراتی
communication standing instructions U دستورات ثابت مخابراتی
standing signal instructions U دستورات ثابت مخابراتی
communications control unit U واحد کنترل مخابراتی
volumes U قدرت دستگاه مخابراتی
common user net work U شبکه مخابراتی مشترک
volume U قدرت دستگاه مخابراتی
phonetic alphabet U کلمات قراردادی مخابراتی
basics U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
basic U توابع سیستم که واسط بین دستورات زبان سطح بال و وسایل جانبی سیستم هستند که ورودی و خروجی وسایل را کنترل می کنند و اغلب شامل کنترل صفخه کلید و صفحه نمایش و دیسک درایوها است
station log U دفتر وقایع ایستگاه مخابراتی
relays U ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relayed U ایستگاه واسطه مخابراتی رله
relay U ایستگاه واسطه مخابراتی رله
signal security U حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
spot net U شبکه مخابراتی دیدبان یادیدبانی
couriers U ماهواره مخابراتی رله کننده
courier U ماهواره مخابراتی رله کننده
phase jitter U اعوجاجهای ناخواسته در یک سیگنال مخابراتی
approved circuit U مدار تصویب شده مخابراتی
directed net U شبکه توجیه شده مخابراتی
fire direction net U شبکه مخابراتی هدایت اتش
programmable communications interface U رابط مخابراتی برنامه پذیر
tie line U کانال مخابراتی کرایه داده شده
lock on U باعلائم مخابراتی و رادارچیزی را تعقیب کردن
cover U دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
coverings U دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
simplex circuit U مدار سیمپلکس مخابراتی یایک خطه
covers U دریچه نگهبان مخابراتی پست بگوش
station log U دفتر ثبت وقایع پست مخابراتی
responsive U مسئول
warden U مسئول
in charge <adj.> U مسئول
responsible <adj.> U مسئول
liable U مسئول
responsible U مسئول
answerable U مسئول
frankpledge U مسئول
accountable U مسئول
single line U مدار یک خطه مخابراتی درخواست مستقیم یا یک طرفه
monitors U به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitored U به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
monitor U به علائم رمزی مخابراتی گوش دادن مبصر
ground waves U امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
way station U ایستگاه واسطه مخابراتی تله تایپ و تلگرافی
furnace attendant U مسئول کوره
accountable U مسئول حساب
furnace man U مسئول کوره
account U مسئول بودن
custodians U مسئول سرپرست
Not my department. <idiom> U من مسئول نیستم.
custodian U مسئول مرموزات
custodian U مسئول سرپرست
custodians U مسئول مرموزات
That's not my province. U من مسئول آن نیستم.
purchasing officer U مسئول خرید
officer in charge U افسر مسئول
officer on duty U افسر مسئول
wagon master U مسئول واگن
helmsmen U مسئول سکان
in charge <idiom> U مسئول بودن
helmsman U مسئول سکان
to hold responsible U مسئول قراردادن
cupola tender U مسئول کوره
data administrator U مسئول داده ها
to hold responsible U مسئول کردن
lineman's plier U انبردست مسئول خط
undertaker U جواب گو مسئول
supplies officer U مسئول مواد
undertakers U جواب گو مسئول
cryptographer U مسئول رمز
undertaking U جواب گو مسئول
issue commissary U مسئول توزیع
authoring system U سیستم مسئول
liable for damages U مسئول خسارات
basic issue items U وسایل همراه اقلام عمده اقلام شارژ انبار وسایل عمده
symbolic form U علایم رمز مخابراتی هواسنجی و هواشناسی بین المللی
cryptoguard U مسئول حفافت رمز
demolition firing party U گروه مسئول تخریب
officer in charge U افسر مسئول اجرا
courier transfer officer U افسر مسئول پیک
operations detachment U قسمت مسئول عملیات
corespondent U مسئول جواب گویی
demolition firing party U گروه مسئول انفجارخرج
data base administrator U مسئول پایگاه داده ها
be to blame <idiom> U مسئول کارزشت بودن
irresponsible U غیر مسئول نامعتبر
tallyman U مسئول کنترل محموله
irresponsibly U بطور غیر مسئول
have a hand in <idiom> U مسئول کاری شدن
ambulanceman U راننده یا مسئول آمبولانس
anchor detail U نفرات مسئول لنگر
captain of the top U مسئول گروه کار
shipment sponsor U مسئول ارسال کالاها
clocking U روشی برای همزمان کردن دو دستگاه فرستنده و گیرنده مخابراتی
cirvis U دستورات مخابراتی که برای گزارش مشاهدات اطلاعاتی تهیه می شوند
harbour master U مسئول بندر متصدی لنگرگاه
detail officer U افسر مسئول گروه بیگاری
blast furnaceman U مسئول یا متصدی کوره بلند
brakeman U مسئول ترمز در تیم لوژسواری
tipstaff U مامور مسئول زندانیان دردادگاه
finger in the pie <idiom> U دست داشتن ،مسئول بودن
make one's bed and lie in it <idiom> U مسئول انجام کاری بودن
company secretary U مسئول مالی و حقوقی شرکت
range officer U افسر مسئول میدان تیر
shipment unit U یکان مسئول ارسال کالاها
aircraft guide U مسئول هدایت هواپیما درفرودگاه
establishing authority U مقام مسئول نیروهای اب خاکی
every man is a for his action U هرکس مسئول کردارخویش است
Recent search history Forum search
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com